پايان نامه : هوش فرهنگي

دانلود مقالات دانشگاهي

پايان نامه : هوش فرهنگي

۱۲ بازديد

هوش فرهنگي

 

۲-۱۱-مقدمه

 

رشد روزافزون تعاملات و مبادلات بين‌المللي، توجه بسياري از صاحبنظران مديريت و كسب‌وكار را به شناسايي و تقويت قابليت‌هايي كه به حضور اثربخش در محيطهاي بسيار پيچيده و پوياي جهاني بينجامد، معطوف كرده است.(عباسعلي زاده و نائيجي ، ۱۳۸۶، ص ۲۰)

 

از طرفي توانايي تطبيق مستمر با افرادي از فرهنگ‌هاي مختلف و توانايي اداره ارتباطات بين فرهنگي حائز اهميت است. محيط كار جهاني، نياز به افرادي دارد كه به فرهنگ‌هاي مختلف آشنا باشند و بتوانند با افراد ساير فرهنگ‌ها ارتباط مناسب برقرار كنند. براي اين منظور، افراد نياز به هوش فرهنگي دارند. توانايي فرد براي تطبيق با ارزش‌ها، سنت‌ها و آداب و رسوم متفاوت از آنچه به آنها عادت كرده است و كاركردن در يك محيط متفاوت فرهنگي، معرف هوش فرهنگي است.(جان نثار احمدي و فياضي ، ۱۳۸۵، ص۴۱)

 

 

در اين بخش ابتدا مفاهيم فرهنگ  و هوش تشريح و سپس مباحث مربوط به هوش فرهنگي بيان مي گردد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۲-۱۲-فرهنگ

 

هزاران تحقيق سازماني وجود دارد كه هركدام با كاربرد مجموعه خاصي از متغير ها به توضيح و پيش بيني رفتار سازماني پرداخته اند. مرور ادبيات تحقيقي آشكار مي سازد كه فرهنگ تاثير بسيار زيادي بر روي رفتار در بسياري از محيط هاي سازماني اعمال مي كند و بنابراين قابليت و ارزش مورد توجه قرارگرفتن در رفتار سازماني را دارد.

 

قدم اول در پاسخگويي به چالش ها و مقتضيات فرهنگ ، درك آن هم از نظر مفهومي و هم از نظر عملي مي باشد. بنابراين قبل از مفهوم سازي و به تصوير كشيدن هوش فرهنگي ، ما ابتدا معني فرهنگ و ارتباط آن را با رشته رفتار و توسعه سازماني بررسي مي كنيم.(pp 12-13 ، ۲۰۰۷ ، Moody)

 

واژه فرهنگ، در دامنه گسترده اي از علوم اجتماعي(مانند مردم شناسي، جامعه شناسي و روان شناسي) استفاده مي شود و بنابراين معاني مختلفي در رشته هاي مختلفي دارد. بيشتر نويسندگان موافق هستند كه فرهنگ يك اصطلاح پيچيده است و مشكل است كه در قالب كلمات تعريف شود.(Groeschl & Doherty,2000,p13)

 

فرهنگ بر طبق نظر Lu و ديگران (۲۰۰۱) زبان ، عادات تفكر ، الگوهاي روابط اجتماعي و بين فردي ، ايده آل هاي مذهبي را توصيف كي كند. راه هاي توصيف رفتار ، هنجارهاي هدايتي و ارشادي كه از نسلي به نسل ديگر منتقل مي شود.(Acevedo, 2008 , p112)

 

فرهنگ اشاره به الگوهاي يكپارچه و منسجم از رفتار انساني دارد كه شامل زبان ، افكار ، روابط ، اقدامات ، آداب ، عقايد ، ارزشها و نهادهايي كه گروه هاي اجتماعي ، نژادي ، قومي و مذهبي است كه از نسلي به نسل ديگر منتقل مي شود.(Allen et al, 2008 , p1205)

 

به طور كلي فرهنگ بعنوان اهداف ، ارزش ها ، نگرش ها و اعتقادات مشترك در ميان گروهي از افراد تعريف مي شود. مردم شناس فرهنگيEdward Tihall ، فرهنگ را بعنوان «زبان بي صدا و خاموش» قلمداد كرد.

 

هافستد ، فرهنگ را بعنوان ” نرم افزار مغز ” توصيف كرد. فرهنگ آموخته مي شود ، دروني مي گردد و از نسلي به نسل ديگر منتقل مي شود. فرهنگ دقيقاً وراي شناخت آگاهانه است كه مشخص مي نمايد چگونه ما با ديگران ارتباط برقرار كنيم(يك مكانيزم كنترلي غير محسوس كه در ذهن هاي ما عمل مي كند).(p 13 ، ۲۰۰۷ ، Moody)

 

فرهنگ از چند مولفه و عنصر تشكيل مي شود كه بعضي از آنها ضمني و بعضي ديگر صريح و آشكار هستند. اكثر اوقات اين عناصر به وسيله واژه هايي مانند رفتار، ارزشها ، هنجارها و مفروضات اساسي توضيح داده مي شوند. براي ساده سازي اين طبقه بندي از جلوه هاي فرهنگي ، بسياري از نويسندگان از لايه هاي يك پياز بعنوان يك استعاره استفاده مي كنند.(Doherty& Groeshl, 2000, p14)

 

لايه هاي بيروني تر ، محصولات و مصنوعات آشكار و روشن يك فرهنگ را ارائه مي كند، لايه هاي مياني هنجارها و ارزشها را مشخص مي سازد و در مركز و هسته ، مفروضات اساسي در مورد هستي وجود دارد.(Crowne, 2008 , p393)

 

فرهنگ پديده اي آموختني است ، در سايه تجربه هاي جديد تكامل مي يابد و اگر كسي بتواند پويايي هاي فرآيند يادگيري را درك كند، اين پديده مي تواند تغيير كند.

 

كشورها ، جوامع ، سازمانها ، واحدهاي سازماني ، گروه ها ، هريك فرهنگ خاص خود را دارند ، مقود از فرهنگ در هر يك از اين سطوح ساختاري عبارت است از يك الگو از اصول يا مفروضات اصلي كه به وسيله يك گروه مشخص ايجاد ، كشف ، يا ارائه شده است تا بدان وسيله بتواند با مسائل مربوط به سازگاري با محيط خارجي و حفظ يكپارچگي داخلي ، مطالبي را بياموزد(شفريتز و وات ، ۱۳۸۱ ، صص ۹۶۹-۹۶۸)

 

۲-۱۳- فرهنگ و رفتار سازماني

 

Gones , Blant(1992) ، دامنه گسترده اي از فاكتورهايي را كه ماهيت سازمانها و مديريت را تحت تاثير قرار مي دهند را مشخص مي نمايند و بيان مي كنند كه شايد يكي از مهمترين فاكتور هاي تاثيرگذار رفتار سازماني ، فرهنگ است. بررسي و مطالعات در زمينه فرهنگ و تاثيرات آن بر سازمانها ، اغلب مطالعات تطبيقي هستند كه نگرش ها ، اعتقادات ، منبع انگيزش و… را در بين دو يا چند فرهنگ بررسي كرده اند و به درك تفاوت هاي ملي در افكار ، اعتقادات و رفتارها نسبت به كار ، در ميان افراد مختلف ، كمك كرده اند. اكثر اين مطالعات به طور سنتي ، ديدگاهي بين فرهنگي و تطبيقي در مشاهده تفاوت هاي بين فرهنگي اتخاذ كرده اند. اين رويكرد در آماده سازي كاركنان براي عملكرد خوب در محيط هاي چند مليتي، موفق نمي شود و پاسخگوي انعطاف پذيري مورد نياز در ارتباط با انواع مختلفي از فرهنگ ها و همزمان در داخل يك دوره زماني نسبتاً كوتاه مدت نيست.(p14 ، ۲۰۰۷ ، Moody)

 

۲-۱۴-مفهوم هوش

 

زماني كه يك نفر ، تفاوت در يادگيري و عملكرد را مورد توجه قرار مي دهد، اغلب به عنوان يك فاكتور اصلي در نظر گرفته مي شود.(p15 ، ۲۰۰۷ ، Moody)

 

عموماً گفته مي شود هوش واژه و اصطلاحي است كه تقريباً بدون دقت زياد ، در زمان توصيف و شرح سبك يادگيري ، استعداد ، خصيصه ها ، مهارت ها و شايستگي هاي يك فرد استفاده مي شود.بر اساس تعريف لغت نامه وبستر ، هوش بعنوان ظرفيت و توانايي درك و توصيف واقعيت ها و قضايا و ارتباطات آنها و استدلال در مورد آنها ، در نظر گرفته مي شود.(Friday et al , 2005 , p 350)

 

ديدگاه همه جانبه و كل نگر به هوش ، آنرا به عنوان يك خصيصه و ويژگي زيستي ، انگيزشي و رفتاري افراد ، در نظر مي گيرد: ديدگاه زيستيفرض مي كند كه فرآيندهاي زيستي و ارثي ، هوش را تعيين مي كند؛ ديدگاه ذهني و رواني فرض مي كند كه هوش در حيطه هاي شناختي يا انگيزشي قرار دارد؛ تئوري هاي هوش انگيزشيبه انگيزش يك فرد براي درك تعاريف هوش اعتقاد دارند ؛ و ديدگاه تئو ريسن هاي رفتاري اينست كه هوش در رفتار قرار دارد يا به همراه عملكرد هاي ذهني و رواني كه رفتار را به وجود مي آورند قرار دارد..(p15 ، ۲۰۰۷ ، Moody)

 

بر طبق نظر Herrnstein  و Murray(1994) ، نظريات در مورد هوش به سه دسته تقسيم مي شود:

 

     

  • نظريات كلاسيك

 

هوش يك ساختار است چه يك توانايي تنها ، دو يا چندين توانايي وجود داشته باشد يا نه ، به اندازه اين واقعيت مهم نيست كه براي هوش يك ساختار وجود دارد و اين ساختار مي تواند يك توانايي تنها را شامل شود كه اسپيرمن آنرا هوش عمومي مي ناميد يا طبق نظر VernonT ، سلسه مراتبي از توانايي ها باشد. طبق نظر Guilford، صدوبيست جزء در اين ساختار وجود دارد(Hubey, 2002 , p 362)

 

 

 

     

  • مدل هو ش مصنوعي – الگوريتمي

 

هوش يك فرآينداست. به نظر مي رسد اين يك نگرش مدرن و جديدتر باشد كه شامل ديدگاه پردازش اطلاعات است. طبق نظر Stemberg سه نمود و جنبه از پردازش اطلاعات انساني وجود دارد ؛ مبدل ها يا ابزار حسي مان كه داده هاي جهان واقعي را تبديل به اشكال خاصي براي مغز مي كند طبقه بندي مسائل و مشكلات جهان واقعي به گروه ها ، استفاده در عمل از امكانات و وسايل در زندگي (و ا ميدوار به موفق بودن) در دنياي واقعي بواسطه استفاده از برنامه هاي تطبيق با محيط ، شكل دهي با محيط و انتخاب محيط جديد.(Hubey, 2002 , p 362)

 

چارچوب منسجم و يكپارچه Stemberg ، جايگاه متفاوت هوش در درون فرد را مطرح مي كند. بر اساس عقيده او ، فراشناخت ، شناخت و انگيزش ، توانايي هاي ذهني اي هستند كه در مغز هر كس قرار دارد ، در حاليكه اعمال آشكار، توانايي هاي رفتاري هستند. هوش فراشناختي اشاره به كنترل شناخت دارد: فرآيند هايي كه افراد براي كسب و درك دانش به كار مي برند. هوش شناختي ، اشاره به ساختارهاي دانش دارد و موافق با مفهوم هوش به منزله دانش  Ackermanاست كه دلالت بر اهميت دانش به عنوان بخشي از عقل و هوش دارد. هوش انگيزشي اشاره به توانايي ذهني براي هدايت و حفظ انرژي در يك وظيفه يا موقعيت خاص دارد و درك اينكه توانايي هاي انگيزشي براي حل مسائلدنياي واقعي اساسي و مهم هستند. هوش رفتاري اشاره به آشكارسازي بيرونييا اعمال آشكار دارد: آنچه كه افراد انجام مي دهند به جاي آنچه كه آنها فكر مي كنند.(ang et al , 2007 , p 6)

 

 

 

     

  • مدل هو ش خطي در مقابل منحني:

 

انواع مختلفي از چيزها وجود دارد كه هوش ناميده مي شود(Hubey, 2002 , p 362)، مانند مدلي كه Gardner از هوش ارائه مي كند. Gardnerبا استفادهاز هوش بعنوان توصيفي تك بعدي و محدود از ظرفيت دانشي يك فرد مخالفت كرد. او متعاقباً يك مدل هوش چند وجهي بيان مي كند كه افراد اطلاعات با ياد مي گيرند و توانايي هايشان را به طرق مختلف ابراز مي كنند، بنابراين استفاده از هوش چند وجهي ، طبقه بندي استعداد ها ، توانايي ها ، اولويت هاي مختلف افراد را بر اساس شرايط زمينه اي و طبيعي مختلف امكانپذير مي سازد.(Friday et al , 2005 , p 350)

 

Gardnerهشت نوع را ارائه كرد كه به طرق مختلف در شرايط گوناگون از جمله در سبك هاي زندگي هر روزه ، شرايط آموزشي و شرايط كاري به كار مي روند:

 

     

  • هوش زبان شناختي
  •  

  • هوش منطقي – رياضي
  •  

  • هوش سه بعدي و فضايي
  •  

  • هوش جنبشي و جسماني
  •  

  • هوش موسيقي
  •  

  • هوش بين فردي
  •  

  • هوش درون فردي
  •  

  • هوش ذاتي و طبيعي(Hubey, 2002 , p 362)

 

وراي تئوري هاي فرد محور ، تصورات و ادراكاتي هستند كه هوش را به عنوان چيزي كه نه فقط در افراد وجود دارد بلكه در محيط يا جامعه نيز قرار دارد در نظر مي گيرند. ديدگاه تعاملي به هوش ، تعامل افراد و ديدگاه هاي زمينه اي را در نظر مي گيرد.(p16 ، ۲۰۰۷ ، Moody)

 

مدل هوش هاي چند وجهي Gardner نيز بيان مي كند كه علاوهبر متولد شدن با هوش هاي چند وجهي مختلف ، بعضي از هوش ها به طور بالقوه به وسيله محيط فرهنگي كه افراد در آن جامعه پذير مي شوند، مانند محيط كاري شان ، تعيين و مشخص مي شوند.(Friday et al , 2005 , p 350)

 

 

 

۲-۱۵- هوش چند وجهي

 

توجه به نقش و تاثير انواع چند وجهي هوش تا حدودي به علت مشاهده مستقيم اين مطلب است كه هوش سنتي (IQ) به تنهايي براي موفقيت در زندگي كافي نيست(p16 ، ۲۰۰۷ ، Moody) تاكيد فزاينده و روبه رشدي وجود دارد كه هوش هاي چند وجهي براي رهبري در سطح جهان مورد نياز هستندRanald Riggi ، Susan Murphy و Fransis Pirozzolo ، يك دليل قوي را كه رهبران جهاني نياز به داشتن چيزي فراتر از IQ دارند بيان كردند. آنها تاكيد كردند كه هوش يك ساختار چند بعدي است و چندين نوع هوش وجود دارد و اينكه انواع مختلف هوش براي رهبري موثر و موقعيتي مورد نياز مي باشد. بر اساس تمام شواهد موجود ، اصل و جوهر رهبري جهاني و بنابر اين پرورش رهبران جهاني اين سه نوع هوش هستند:

 

     

  • هوش منطقي و كمي و كلامي عقل محور كه براي بيشتر مردم شناخته شده مي باشد و به وسيله تست هاي IQ سنتي سنجيده مي شود.
  •  

  • هوش عاطفي كه اهميت زيادي به عنوان يك عامل تعيين كننده موقعيت در ۱۰ سال گذشته پيدا كرده استو مي تواند توسط تست هاي EQ سنجيده شود.
  •  

  • هوش تازه اضافه شده به ليست ، هوش فرهنگي مي باشد كه مي تواند به وسيله تست هاي CQ كه تازه بوجود آمده اند سنجيده شود.(Alon & Higgins , 2005 , p 503)

 

بررسي و تحقيق بر روي جنبه هاي متفاوت هوش ، شامل مطالعات هوش عاطفي ، هوش اجتماعي هر كدام در مراحل مختلف از تحقيق مفهومي و تبيين هستند. مفهوم هوش فرهنگي ، اين گروه را بعنوان يك بسط تئوريكي از چنين رويكردهاي معاصر به درك و شناخت هوش ، پيوند مي دهد. هر چند هوش فرهنگي با اين تركيب ها در ارتباط است  اما مجزا و منحصر به فرد  مي باشد.(p16 ، ۲۰۰۷ ، Moody)

 

ذكر اين نكته ضروري است كه آنچه به عنوان هوش يا زرنگي در نظر گرفته مي شود شايد در فرهنگ هاي مختلف با هم متفاوت باشد. گروه هاي فرهنگي با زبان مشابه ، شايد ديدگاه هاي متفاوت درباره آنچه كه براي عملكرد هوشمندانه لازم مي باشد داشته باشند و گروه هاي فرهنگي با زبان متفاوت ، شايد ديدگاه هاي مشابه درباره آنچه كه براي عملكرد هوشمندانه لازم است داشته باشند.(Grigorenko &Sternberg , 2006 ,p 27)

 

Kenyan در بررسي خود در مورد مفهوم هوش در شرق چهار واژه پيدا كرد كه اشاره مي كنند به آنچه كه بعنوان هوش و زيركي درك مي شود:

 

     

  • Rieko دانش و مهارت ها
  •  

  • LYoro احترام
  •  

  • Winyo درك چگونگي اداره مشكلات زندگي واقعي
  •  

  • Para ابتكار عمل.

 

فقط مورد اولي اشاره به نوع هوش دارد كه توسط آزمونهاي IQسنتي غربي سنجيده مي شود.(Westby, 2007 , p 7)

 

بعضي از محققان براي بررسي اين تفاوت ها، تئوري « هوش اثر بخش» را ارائه كردند(Grigorenko & Sternberg , 2006 ,p 27).

 

Sternberg (2004) هوش ثمربخش را به عنوان مهارت ها و دانش مورد نياز براي موفقيت در زندگي با توجه به تعريف هر كس از موفقيت ، در داخل بافت اجتماعي – فرهنگي تعريف كرد. افراد داراي هوش ثمربخش بر روي نقاط قوت خود سرمايه گذاري مي كنند و نقاط ضعف شان را اصلاح يا جبران مي كنند، آنها در سبك كاري خود منعطف هستند و خود انگيزش مي باشند. فرصت هايي براي خودشان ايجاد مي كنند، شناسايي مسائل و تعريف درست آنها و دانستن و آگاهي زمان پشتكار از ديگر ويژگي هاي آنها مي باشد.(Westby, 2007 , p 8)

 

EarleY و Ang(2003)يك هوش فرهنگي صريح و روشن را براي توضيح دادن تفاوت ها در ميان فرهنگ ها ، مطرح كردند. هوش فرهنگي به نوبه خود بيشتر در ميان فرهنگ ها بكار مي رود. يك نفر مي تواند در داخل يك فرهنگ ، داراي هوش ثمربخش باشد و نه در ميان فرهنگ ها و شخص ديگر مي تواند در ميان فرهنگ ها ، نسبتاً موفق باشد. اما خيلي زياد در داخل هر كدام از آن فرهنگ ها موفق نباشد. در واقع همانگونه كه Berry (1974) ذكر كرده است، آنچه كه در يك فرهنگ هوشمندانه است ، شايد خيلي زياد از آنچه كه در فرهنگ ديگر هوشمندانه است ، متفاوت باشد.(Grigorenko &Sternberg , 2006 ,p 28)

 

[۱]-The silentLanguage

 

[۲]-Hofstede

 

[۳]-Software of the mind

 

[۴]-Invisiblecontrol mechanism

 

[۵]-Biological outlook

 

[۶]-Mentalperspective

 

[۷]-Motivationalintelligencetheories

 

[۸]-Publicintelligence

 

[۹]-Computational-Al model

 

[۱۰]-Externaldisclosure

 

[۱۱]-Linguisticintelligence

 

[۱۲]-Logical-mathematicalintelligence

 

[۱۳]-Spatial intelligence

 

[۱۴]-Bodily-Kinethetic intelligence

 

[۱۵]-Musical intelligence

 

[۱۶]-Interpersonal intelligence

 

[۱۷]-Interpersonal intelligence

 

[۱۸]-Natural intelligence

 

[۱۹]-Multimodal intelligence

 

[۲۰]-Globalleadership

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.