پايان نامه مديريت درباره : هوش فرهنگي شناختي

۱۲ بازديد

هوش فرهنگي شناختي

 

هوش فرهنگي شناختي اشاره به دانش اكتسابي در مورد يك فرهنگ خاص دارد.(Imai , 2007 , p 12)

 

برطبق چهارچوب مفهومي سه بعدي از هوش فرهنگي ، اولين مولفه مهم ، شناخت است.Earley  و ديگران(۲۰۰۶) ، به مولفه شناختي هوش فرهنگي به عنوان تفكر استراتژيك فرهنگي اشاره كردند. اين جزء و مولفه شامل تفكر به صورت استراتژيك و سوق الجيشي ، در يك فرهنگ جديد مي باشد و همچنين شامل بكارگيري مهارتهاي تفكر عمومي مي باشد كه يك شخص براي درك اينكه افراد چگونه و چرا به طرز مشخصي عمل مي كنند ، وقتي كه فرد با يك فرهنگ جديد و نا آشنا مواجه مي شود استفاده مي كند. (Deam , 2007 , p 42)

 

دانلود مقاله و پايان نامه

 

هوش فرهنگي شناختي ، شناخت هنجارها ، آداب و رسوم در فرهنگ هاي مختلف را منعكس مي نمايد كه از طريق آموزش و تجارب شخصي به دست مي آيد. اين مولفه شامل شناخت سيستم هاي اقتصادي ، قانوني و اجتماعي فرهنگ ها و خرده فرهنگ هاي مختلف مي باشد و شامل چارچوب هاي بنيادي و مرجع ارزش هاي فرهنگي مي باشد. افراد باهوش فرهنگي بالا، شباهت ها و تفاوت ها را در فرهنگ ها درك مي كنند.(Ang at al , 2007 , p 6)

 

جنبه هاي شناختي ، اشاره به مهارتهاي مورد نياز براي به تصوير كشيدن يك فرهنگ جديد دارد و شامل ايجاد الگوهايي از علايم و نشانه هاي فرهنگيو جمع آوري اطلاعات درباره يك دنياي جديد مي باشد.(p 17 ، ۲۰۰۷ ، Moody)

 

مولفه شناختي به منزله سر هوش فرهنگي مي باشد. جزئيات مولفه هاي شناختي هوش فرهنگي نوعاً با آزمونهاي رسمي سنجيده نمي شود، اما نوع تفكر و زباني كه براي دستيابي به آن لازم مي باشند، شبيه همان انواع تفكر و زباني است كه براي آزمونهاي سنتي هوش كمي (IQ) مورد نياز است. اين اطلاعات شناختي مي توانند از كتابها يا افرادي كه به عنوان كارگزاران فرهنگيخدمت مي كنند به دست بيايند.(westby , 2007 , p 10)

 

هوش فرهنگي شناختي براي هوش فرهنگي با اهميت و ارزشمند مي باشد چرا كه افراد مي توانند يك درك و شناخت بهتر از سيستم هايي كه الگوهاي خاص تعامل اجتماعي در داخل يك فرهنگ را شكل مي دهند به دست بياورند.(Imai , 2007 , p 12)

 

از آنجايي كه هوش فرهنگي شناختي به پردازش شناختي هوش اشاره دارد يك روش سودمند براي مفهوم سازي و به تصوير كشيدن آن از طريق تئوري خود مفهومي است و عملكرد خود پنداره، به انگيزه هاي فردي به خدمت گرفته شده ، به شكل و تركيب بندي موقعيت اجتماعي كنوني و نقش هايي كه ايفا مي شود بستگي دارد. خود يك ساختار تفسيري پويا مي باشد كه در مورد مهمترين فرآيندهاي درون فردي و بين فردي تامل مي كند. فرآيند هاي درون فردي شامل پردازش شناختي اطلاعات ، احساس و انگيزش مي باشند ، در حاليكه فرآيند هاي بين فردي ، ارتباط متقابل با محيط اجتماعي ، از جمله درك اجتماعي ، انتخاب موقعيت، استراتژي تعاملي و عكس العمل به بازخورد را منعكس مي نمايد.(Thomas , 2006 , p 83)

 

خود، تصوير ذهني يك نفر از شخصيت خودش مي باشد و هويت از طريق تجربه و انديشه شكل مي گيرد و در حافظه در كنار تصوير ذهني از ديگر اشيا رمزگذاري مي شود و در دنياي اجتماعي و واقعي منعكس مي شود. شناخت خود براي هوش فرهنگي بالا ، ناكافي است. آگاهي و شناخت، انعطاف پذيري را تضمين نمي كند. انعطاف پذيري شناختي براي هوش فرهنگي حياتي است چون كه موقعيت هاي فرهنگي جديد نيازمند يك تغيير شكل و تطبيق پيوسته خود پنداره، براي درك يك وضعيت جديد است. انعطاف پذيري خود پنداره و تسهيل ادغام جنبه ها و وجوه جديد به آن ، با هوش فرهنگي بالا در ارتباط هستند، چون كه درك فرهنگ هاي جديد شايد، نيازمند كنارگذاشتن ادراكات قبلي از اين موضوع باشد كه چگونه و چرا افراد به يك روش خاص عمل مي كنند، زماني كه كاري را انجام مي دهند. هوش فرهنگي بالا همچنين نيازمند توانايي تجديد نظر و اصلاح خود پنداره در تركيبات پيچيده جديد مي باشد. بنابراين انعطاف پذيري و توانايي سازماندهي مجدد خود پنداره به صورت استقرايي لازم مي باشد.(Earley , 2002 , P275)

 

اطلاعات شناختي احتمالاً افراد را قادر مي سازد از بعضي رفتارها با زباني كه شايد به عنوان يك رفتار نامناسب توسط افراد درك شود دوري كنند. البته داشتن اين اطلاعات بي فايده خواهد بود، اگر فرد برخوردهاي فرهنگي خودش را كنترل نكند و مشخص ننمايد چه موقع و چگونه اين دانش را به كار ببرد.(Westby , 2007 , P11)

 

 

 

۲-۱۷-۲- هوش فرهنگي فراشناختي

 

طبق نظر Earley و ديگران(۲۰۰۶)، مولفه شناختي هوش فرهنگي يا تفكر استراتژيك فرهنگي ، شامل دو جنبه متفاوت يا سطح متفاوت از فرآيندهاي ذهني و رواني درگير در درك و شناخت فرهنگ ديگر مي باشد. اين عقيده Earley و ديگران كه مولفه شناختي هوش فرهنگي شامل دو بُعد است ، با مفهوم سازي چهار فاكتوري از هوش فرهنگي شامل: شناخت ، فراشناخت ، انگيزش و رفتار سازگار است(Deam , 2007 , p 46)

 

هوش فرهنگي فراشناختي فرآيندهاي ذهني اي را منعكس مي كند كه افراد براي كسب و درك دانش فرهنگي ، مورد استفاده قرار مي دهند ، از جمله شناخت و كنترل فرآيندهاي ذهني افراد كه مربوط به فرهنگ هستند. توانايي مربوط و مناسب شامل برنامه ريزي، كنترل و بررسي مجدد و اصلاح مدلهاي ذهني هنجارهاي فرهنگي مربوط به كشورها و گروه ها مي باشد. افراد با هوش فرهنگي فراشناختي بالا به طور آگاهانه با اولويت هاي فرهنگيديگران، قبل و در طي تعاملات آشنا هستند. آنها همچنين مفروضات فرهنگي را زير سوال مي برند و مدل هاي ذهني شان را در طي و بعد از تعاملات تعديل مي كنند..(Ang at al , 2007 , p 6)

 

FlaVel (1979) ،‌فرا شناخت را به عنوان دانش افراد و كنترل آنها بر شناخت شان تعريف مي كند. افراد با هوش فرهنگي فراشناختي بالا هنجارهاي فرهنگي را از طريق تعاملات با ديگران بررسي مي كنند و مورد تامل قرار مي دهند(Moody , 2007 , p 17)

 

افرادي كه داراي هوش فرهنگي فرا شناختي بالا هستند ، در سطح بالاتري از تفكر درگير مي شوند كه شامل كنترل فعال فرآيندهاي شناختي در بازنگري درباره يك فرهنگ جديد مي باشند، به عبارت ديگر افراد با هوش فرهنگي فراشناختي بالا برنامه ريزي مي كنند كه چگونه به يادگيري در مورد فرهنگ جديد،‌ دست پيدا كنند ، قوه ادراك و شناخت خودشان را كنترل مي كنند و پيشرفت خودشان را در درك جامع و همه جانبه فرهنگ جديد ارزيابي مي كنند.

 

 

 

 

 

هوش فرهنگي فراشناختي به چندين دليل يك مولفه مهم هوش فرهنگي است:

 

     

  • تفكر خلاق در مورد افراد و موقعيت ها و شرايط و محيط هاي فرهنگي ناآشنا را تشويق مي كند و بهبود مي دهد.
  •  

  • مانع از تكيه بر تفكر و مفروضات انعطاف پذير و بسته از نظر فرهنگي مي شود.
  •  

  • افراد را وا مي دارد استراتژيها يشان را بازبيني و اصلاح كنند، به گونه اي كه احتمال تجارب موفقيت آميز را در تعاملات ميان فرهنگي افزايش مي دهد.(Imai , 2007 , pp 11-12)

 

فراشناخت ، كنترل و بازبيني شناخت است. در واقع فراشناخت را مي توان به عنوان «تامل درباره تفكر» يا « يادگيري آموزي» ديد.(Dean , 2007 , p 46)

 

تفكر استراتژيك فرهنگي ، به عنوان يك فرآيند فراشناختي، نه تنها شامل آنچه ما ياد مي گيريم بلكه شامل اين مي شود كه ما چگونه يا مي گيريم ، بنابراين شامل يك روش تفكر سطح بالاتر، درباره شباهت ها و تفاوت ها در ميان فرهنگ هاي مختلف مي باشد.(Dean , 2007 , p 47)

 

فراشناخت شامل استراتژيهاي شناختي است كه براي دستيابي و ايجاد استراتژي هاي اداره خود به كار مي روند. به عبارتي فراشناخت بر شناخت فرهنگ و فرآيند نفوذ فرهنگي و همچنين انگيزه ها، اهداف ، احساسات و محرك هاي بيروني افراد متمركز مي باشد.(Crowne , 2006 , p 25)

 

در ساختار هوش فرهنگي سه فاكتوره Earley و ديگران ، آنها به اين دو سطح از شناخت ، به عنوان دانش فرهنگي و تفكر و يادگيري فرهنگي اشاره دارند. هوش فرهنگي نيازمند شناخت فرهنگ و شناخت اصول بنيادي و زيربنايي تعاملات ميان فرهنگي است. اين يعني دانستن اينكه فرهنگ چيست ، چگونه فرهنگ ها تغيير مي كنند و چگونه رفتار را تحت تاثير قرار مي دهند و مي توان گفت شامل دانش رويه اي و دانش تصريحي مي باشد ، كه Earley  آنها را جنبه هاي فرآيندي هوش فرهنگي ناميد.(Thomas , 2006 , p 81) اين دانش فرهنگي نه تنها آن چيزهايي كه مردم به آنها اعتقاد دارند و ارزش مي دانند را در بر مي گيرد ، بلكه همچنين رويه ها و كارهاي يكنواختي را كه فرض مي شود آنها در زمان كار و عمل استفاده مي كنند را در بر مي گيرد. نظرات و عقايدي كه ما در مورد آنچه كه افراد در يك فرهنگ جديد به آن اعتقاد دارند يا ارزش مي دانند، دانش ما از اين است كه چيز ها يا كارها چگونه انجام مي شوند و عمل مي كنند.(Tan , 2004 , p 20)

 

دانش تصريحي مي تواند از طريق مشاهده يا بوسيله پرسيدن به صورت مستقيم از افرادي كه داراي فرهنگ متفاوت هستند ، به دست بيايد ، در حاليكه دانش رويه اي مي تواند از طريق بومي سازي و تقليد بدست بيايد.(Imai , 2007 , p12)

 

هوش فرهنگي فراشناختي اشاره به شناخت اكتسابي جهان توسط يك فرد دارد كه بايد از طريق موضوعات و مسائل شناختي كامل شود و آن سه دسته از دانش و شناخت عمومي را منعكس مي نمايد:

 

اولاً آن جنبه هاي فردي دانش را منعكس مي نمايد كه ما درباره افراد به عنوان ارگانيسم هاي زنده متفكر بدست مي آوريم.

 

ثانياً اشاره به متغيرهاي كاري يا ماهيت اطلاعات بدست آمده به وسيله يك فرد دارد.

 

ثالثاً متغيرهاي استراتژي يا رويه هايي كه براي دستيابي به بعضي اهداف مطلوب استفاده مي شوند را منعكس مي نمايد. در حاليكه دانش شناختي شايد چيزي مانند جمع زدن مجموعه اي از اعداد براي بدست آوردن حاصل جمع باشد ، دانش فراشناختي جمع بستن اعداد براي چندين بار مي باشد ، به منظور اطمينان از اينكه حاصل جمع صحيح مي باشد.(Earley , 2002 , P276)

 

 

 

[۱]-Basic framework

 

[۲]-Cultural cues

 

[۳]-Head

 

[۴]-Culturalbrokers

 

[۵]-Self-concepttheory

 

[۶]-Interpersonalprocesses

 

[۷]-Interpersonalprocesses

 

[۸]-self

 

[۹]-mental processes

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.