واژه استراتژي واژهاي است كه به طور همزمان دربرگيرنده وضوح و ابهام است. به عبارت ديگر ضمن اينكه استراتژي واژه ساده و واضحي به نظر مي رسد ولي هر كس همانند داستان فيل و مرد نابينا برداشت خاصي از آن دارد. برخي استراتژي را بعنوان برنامههاي مديريت ارشد درجهت دستيابي به اهداف بنگاه مي دانند كه درچارچوب ماموريت آن تدوين شدهاست. هنري منيزبرگ (۱۹۹۸) ، بعنوان يكي از سرشناسترين متفكرين جهاني در زمينه استراتژي، معتقد است كه نميتوان استراتژي را به يك تعريف خاص محدود كرد. در اين چارچوب منيزبرگ پنج تعريف متفاوت و درعين حال مرتبط از استراتژي ارائه ميدهد. از آنجا كه وي اين تعاريف را براساس پنج واژه انگليسي كه با حرف P شروع ميشوند تبيين كرده ، تعاريف خود را تحت عنوان ۵P استراتژي ارائه داده است.( منيزبرگ،۱۹۹۸)
در اولين P و يا اولين تعريف استراتژي، منيزبرگ استراتژي را معادل برنامهريزي تلقي ميكند. در اين چارچوب مفهوم استراتژي ارائه جهت و يا مسيري است كه با آينده مرتبط است. مسيري از زمان حاضر و وضعيت موجود به آينده و وضعيت مطلوب. دومين P و يا دومين تعريف از استراتژي ، آن را الگويي ميداند كه براساس رفتار و در طول زمان شكل ميگيرد. به بيان ديگر درحاليكه در تعريف استراتژي بعنوان برنامه به آينده مينگريم ، در استراتژي بعنوان الگو به رفتارهاي گذشته سازمان توجه ميكنيم. هر دو تعريف ، تعاريف ارزشمندي هستند. سازمانها برنامه آينده خود را ترسيم و همزمان از آنچه كه در گذشته به آن دست پيدا كردهاند ، الگوبرداري ميكنند.
از سوي ديگر مي توان استراتژي را با موقعيت و جايگاه سازمان مرتبط دانست. بنابراين سومين P در زمينه تعريف استراتژي به معني تعيين موقعيت و جايگاه است. به عبارت ديگر قراردادن محصول خاص در بازارهاي خاص و يااستراتژي به مفهوم دستيابي به جايگاهي منحصربه فرد و ارزشمند براي بنگاه است.
در چهارمين P و يا چهارمين تعريف از استراتژي ، منيزبرگ استراتژي را بعنوان زاويه نگاه تعريف ميكند. به عبارت ديگر مفهوم استراتژي روش و راههاي بنيادين انجام كار در يك بنگاه است. در اين زمينه تلاش درجهت پيدا كردن موقعيت و يا جايگاهي است كه در آنجا محصول و مشتري همگرا ميشوند. در پنجمين P و يا پنجمين برداشت از استراتژي ، اين مفهوم بعنوان نيرنگ و يا مانوري تعريف ميشود كه هدف آن ايجاد مانع و پيشگيري از ورود رقبا در صحنه فعاليتهاي بنگاه است. به عبارت ديگر در اينجا استراتژي به عنوان يك تهديد و يا يك عامل بازدارنده براي رقيب در ميآيد. ( منيزبرگ،۱۹۹۸)
۱-۳-۲- تعريف جامع مديريت استراتژيك:
فرآيند مداوم اطمينان از تناسب برتر رقابتي يك سازمان و محيط در حال تغيير مي باشد. مدل تجويزي ريچارد ال. دفت در شكل ۲-۱ گوياي مفهوم مديريت استراتژيك مي باشد
شكل ۱-۲- مدل تجويزي مديريت استراتژيك (محقر و همكاران،۱۳۸۴ ،۵۶ )
۲-۳-۲- ماهيت و اهداف استراتژي ها
اگر چه استراتژي تنظيم رفتار سازمان / فرد در تعامل با محيط است و فرد / سازمان بايد از رفتارهاي متنوعي در ارتباط با محيط هاي فعاليتي خود استفاده كند، از ديدگاه ديگر، استراتژي تشخيص فرصت هاي اصلي و متمركز كردن منابع سازمان در جهت تحقيق مناتفع نهفته در آن است. فرصت ها درون مايه اصلي حركت هاي استراتژيك هستند. فرصت در محيط ، از نياز تامين نشده شكل مي گيرد. عمر استراتژي محدود به اعتبار عوامل زيربنايي آن است و با تغيير اين عوامل، اثر بخش آن به پايان مي رسد. استراتژي هنر خلق ارزش و نيز چهارچوب هاي هوشمند، مدل هاي مفهومي و اداره ايده هاست. استراتژي مديران سازمان ها را مجاز به شناسايي فرصت هاي كشف ارزش براي مشتريان و تحقق آن ارزش ها در سطح منافع مي كند؛ از اين رو راهي است كه سازمان ها زمينه فعاليت و كسب و كار خود تعريف مي كنند و آن را صرفا با منابعي مرتبط مي سازند كه در اقتصاد امروز اهميت بسياري دارد. اين منابع عبارتند از: ارتباطات، شايستگي ها و مشتريان سازمان.
استراتژي ها و سياست هاي سازمان، ارتباط بسيار نزديكي با يكديگر دارند و بستر نيز چهارچوب و قلمرو تدوين برنامه ها و پروژه هاي عملياتي را تعيين كرده، بر تمامي حيطه هاي اداره يك سازمان و قلمرو مديريت تاثير مي گذارد. استراتژي به شيوه هاي مختلف تعريف و تجزيه و تحليل مي شود و براي برنامه ريزي مورد استفاده قرار مي گيرد. به هر حال، استراتژي به فرآيند تعيين ماموريت، مقاصد و هدف هاي اساسي و بلند مدت سازمان مي پردازد (تامپسون، ۱۹۹۵، ۱۶-۲۱).
۴-۲- استراتژي تكنولوژي:
استراتژي تكنولوژي، تصميمگيري متعهدانه در مورد تكنولوژي هاي مورد نياز بنگاه در چارچوب استراتژي كسبوكار بنگاه است. منابع بنگاهها محدود بوده و انتخاب يك گزينه تكنولوژي به معناي عدم توانايي درجهت تعقيب ساير گزينهها است. بنابراين انتخاب و تصميم گيري صحيح امري ضروري است. تحقيقات نشان ميدهد كه بنگاههايي كه از استراتژي متمركز و همگن در زمينه تغييرات تكنولوژيك بهره ميبرند ، احتمال موفقيت آنها درجهت دستيابي به مزيت رقابتي بيشتر است و آنهايي كه از نداشتن استراتژي رنج ميبرند ممكن است در كوتاه مدت موفقيت هايي بدست آورند ولي درجهت حفظ و نگهداري اين موفقيت ها ناتوان خواهند بود.
شركت مايكروسافت مثال خوبي در اين زمينه است. اين شركت با ارائه سيستم عامل DOS در اوايل دهه ۱۹۸۰ و سيستم عامل ويندوز در دهه ۱۹۹۹۰، ديرزماني است كه بر بازار نرمافزار كامپيوترهاي شخصي تسلط دارد. بدليل فروش چشمگير محصولات، سود زيادي عايد شركت شده است. شايد استمرار استراتژي شركت در ساخت نرمافزار براي صنعت كامپيوترهاي شخصي، تصميمي منطقي به نظر برسد. اما، ظهور و رشد اينترنت، شيوه استفاده مردم از كامپيوترهاي شخصي را تغيير داد. مايكروسافت تصميم گرفت تا جهتگيري استراتژيك خود را تغيير دهد و تلاش زيادي را صرف ساخت نرمافزارهايي كرد كه با محيط اينترنت سازگار باشند. اين تصميم تكنولوژيكي براي تضمين موفقيت مستمر مايكروسافت بسيار با ارزش بوده است (خليل، ۲۰۰۰).
نمونههايي از اين قبيل تحولات را ميتوان در رشتههاي مختلف توليدي و خدماتي مشاهده كرد. در واقع در اين قبيل موارد موفقيت بصورت خودكار و يا غيرمنظم حاصل نميشود. همه شواهد موجود بيانگر اين نكته است كه استراتژي تكنولوژي، فرآيندي برنامهريزي شده است. اينكه صرفاً آخرين دستاورد تكنولوژي را مورد توجه قرار دهيم ، نميتواند الزاماً منجر به استراتژي تكنولوژي مناسبي شود. از سوي ديگر عدم وجود تجربه قبلي در شركت هم مزيد برعلت ميشود و احتمال شكست فعاليتهاي تكنولوژيك شركت را تشديد ميكند. براي مثال تغيير رشته فعاليت يك شركت صنايع فلزي به رشته بيوتكنولوژي با شعار ايجاد تنوع در فعاليتها استراتژي مناسبي به نظر نميرسد. (خليل، ۲۰۰۰)
۱-۴-۲- استراتژي تكنولوژي در سطح بنگاه:
استراتژي تكنولوژي بنگاه بر اساس قابليت محوري آن شكل مي گيرد. اين ويژگي، همان نقطه قوت داخلي است كه استراتژي بر روي آن بنا ميشود. قابليت محوري بنگاه، مي تواند در تكنولوژي محصول، فرآيند يا شيوه يكپارچهسازي داراييهاي تكنولوژيكي باشد. ساخت محصول يا خدمتي كه براي مشتريان، ارزش منحصر بفردي داشته باشد، مثالي از يك قابليت فني محوري است. ممكن است قابليت محوري بنگاه، در بازاريابي و توان آن در دسترسي و ارائه خدمات منحصر به فرد به بازار باشد. مثال ديگري از قابليتهاي محوري سازمان، زيرساخت آن است كه زمينه موثر و كارآمد مديريت عمليات را فراهم ميآورد. همچنين قابليت محوري مي تواند دانش مديريت يا مهارت كاركنان سازمان باشد. شركت بويينگ (يكي از غولهاي هواپيماسازي)، فعاليتهاي توليدي و كسبوكار بسيار موفقي دارد. اين شركت قابليت محوري خود را در يكپارچهسازي سيستمهاي بزرگ، طراحي و توليد موثر و دانش مشتريان خود متمركز كرده است. همچنين قابليت محوري هوندا نيز آنقدر كه در توليد موتور است در خودروسازي نيست. (خليل، ۲۰۰۰)
قابليتهاي محوري، مجموعه اي از دانش، مهارت و تكنولوژيهايي است كه سازمان از آنها براي ايجاد ارزش براي مشتريانش استفاده مي كند، اين همان چيزيست كه توان رقابتي شركت را تعيين مي كند. هر شركتي مي تواند با تبديل شدن به سازماني يادگيرنده، توانايي رقابتي خود را افزايش دهد. اين يعني يادگيري مداوم و ايجاد توانمنديهايي كه: اولا به آساني توسط رقبا قابل تقليد نباشد وثانيا محصولات وخدمات جديدي را فرآهم آورد و بدين وسيله مزيت هزينهاي و ارزشي براي مشتريان خود فرآهم آورد.
با در نظر گرفتن قابليت محوري بنگاه، استراتژي تكنولوژي در مرتبه اول بدنبال آن است كه مشخص كند چگونه سازمان، تكنولوژي را براي دستيابي به مزيت استراتژي انتخاب و استفاده ميكند . اين مقوله سه وجه اصلي دارد (يونيدو، ۲۰۰۵):
تجزيهوتحليل استراتژيك: ما چه كار ميتوانيم بكنيم و چرا؟
انتخاب استراتژيك: ما چه كاري ميخواهيم انجام دهيم و چرا؟
برنامهريزي استراتژيك: چگونه ميخواهيم گزينههاي مورد نظر خود را بصورت موفقي به مرحله اجرا درآوريم؟
در واقع تدوين استراتژي تكنولوژي نياز به پاسخگوئي به اين سوالات دارد ولي همزمان آموختههاي گذشته و تجارب كسبشده را نيز نبايد فراموش كرد.
۲-۴-۲- استراتژي تكنولوژي براي شركت هاي خدماتي
در منابع مختلف روش هاي مختلفي براي تدوين استراتژي تكنولوژي بيان شده است كه برخي از آن ها عبارتند از: هكس ، ليتل، پورتر و فورد
استراتژي تكنولوژي در تمامي سطوح كليدي بنگاه شكل مي گيرد : شركت، كسب و كار و سطوح وظيفه اي در وهله اول، مديران ارشد به عنوان بخشي از استراتژي شركتي بنگاه مجبورند كه تصميم بگيرند كه تكنولوژي چه نقشي را در پيشرفت توانمدي هاي رقابتي شركت بازي مي كند، چه مقدار منابع بايد به تكنولوژي اختصاص يابد و تكنولوژي بايد در فرآيند نمود يابد و يا در محصول. بايد توجه كرد كه يك تكنولوژي بدست آمده در تمامي كسب و كار ها و سطوح شركت مورد استفاده قرار مي گيرد.
دوم، استراتژي هاي تكنولوژي در سطح كسب وكار تدوين مي شوند. طي تدوين استراتژي كسب و كار ما نيازمند شناسايي الزامات تكنولوژيك آن كسب و كار هستيم تا مزيت رقابتي را براي آن كسب و كار خلق كند و يا آنرا تقويت كند. كه اين استراتژي هاي تكنولوژي در ماموريت هاي شركت و برنامه هاي استراتژيك فعال مرتبط با آن مشخص مي گردد.
نهايتا در سطح تكنولوژي بايد تمامي احتياجات بوجود آمده در سطح شركت و كسب و كار را براي تدوين استراتژي تكنولوژي تفسير كرد. در اين مرحله بايد سبد تكنولوژي هاي مخصوصي كه شركت براي حمايت از استراتژي كسب و كار به آن نياز دارد شناسايي گردد. اين موضوع منجر به شكل گيري واحد هاي استراتژي تكنولوژي[۱] مي گردد كه كانون توجه در توسعه استراتژي تكنولوژي مي باشند. واحد هاي استراتژي تكنولوژي مهارت ها و اصول بكار رفته در يك محصول و يا فرآيند به منظور دست يافتن به مزيت رقابتي، هستند. واحد هاي استراتژي تكنولوژي بايد همه تكنولوژي هاي كليدي كنوني و يا مورد نياز در آينده در سراسر سازمان را شامل شوند.
واحد هاي استراتژي تكنولوژي براي انجام اسكن محيطي تكنولوژي و برسي داخلي كه وظيفه بعدي فرآيند برنامه ريزي است، ضروري مي باشند. اسكن محيطي تكنولوژي با هدف دست يافتن به دركي از روندهاي تكنولوژي هاي كليدي، ارزيابي جذابيت هر واحد هاي استراتژي تكنولوژي و شناسايي فرصت ها و تهديدهاي تكنولوژيكي بكار مي رود. به اين شكل از تحليل ما هوشمندي تكنولوژي مي گوييم. كه هدف آن ايجاد تمامي اطلاعات مرتبط با وضعيت فعلي و آينده توسعه عملكرد تكنولوژي مي باشد.
با بررسي دقيق داخلي در كنار شناسايي قوت ها و ضعف هاي مرتبط با هر واحد استراتژي تكنولوژي ما بايد شايستگي هاي تكنولوژيكي مخصوصي كه براي دست يافتن به مزيت رقابتي بايد ايجاد شوند را تعيين كنيم. ما اين تحليل را با طبقه بندي هاي استراتژيك تصميمات مرتبط با عملكرد تكنولوژي هدايت مي كنيم. (خليل، ۲۰۰۰)
۵-۲- ارزيابي تكنولوژي
ارزيابي يكي از ابزارهاي متدولوژيك در سياستگذاري عمومي و از جمله در سياست تكنولوژيك است كه امكان وارد كردن متغيرها و ابعاد گوناگون را فراهم مي سازد. ارزيابي به سياستگذاران در تدوين و اتخاذ تصميم كمك نموده و در واقع مشخص ميكند كه يك كشور از نظر تكنولوژيكي در كجا ايستادهاست؟ چه تكنولوژيهاي در حال و آينده مهم هستند و بايد بر روي آنها سرمايهگذاري كرد؟ قوت و ضعف در چه زمينههايي و چه تكنولوژيهايي است؟ پيامدهاي هر يك از سناريوها و گزينه هاي يك سياست تكنولوژيك چيست؟ ارزيابي يا به عبارتي تخمين، ابزاري است كه آگاهي ما را نسبت به ابعاد يك تكنولوژي و رابطه آن با زنجيره وسيع تري از تكنولوژي ها سامان ميدهد تا بتوان تصميم هاي بهتري را اتخاذ كرد. شايد بتوان گفت ارزيابي ابزاري است كه در شكل گيري هرم مديريت دانش ما را ياري مي رساند. يعني مي توان به كمك آن داده ها را به اطلاعات و سپس به دانش و در نهايت به خرد سازماني (كه ابزاري اساسي براي اتخاذ تصميم است) ارتقا بخشيد. «ارزيابي تكنولوژي در مفهوم كلي به فرآيندي اطلاق ميشود كه طي آن به شيوهاي نظام مند تأثيرات حاصل از معرفي، توسعه، تغيير و اصلاح يك تكنولوژي را در يك بنگاه اقتصادي و يا يك جامعه مورد بررسي و سنجش قرار ميدهد».(طباطبائيان، ۱۳۸۴)
ارزيابي تكنولوژي ابزاري است براي آينده نگاري بويژه آنگاه كه براي اتخاذ استراتژي هاي كلان به تحليل روند مبادرت مي ورزيم و فرصت ها و تهديدها را بررسي مي كنيم. ارزيابي به گونه اي فني تر براي محاسبات كمي در گستره اي از پروژه هاي عمراني به كار مي رود. ارزيابي هاي هزينه فايده از جمله شايع ترين اين ارزيابي هاست. (ويليام دان،۱۳۸۰)
كشورهاي در حال توسعه بايد ارزيابي از نيازهاي تكنولوژيك و ارزيابي از توانمنديهاي تكنولوژيك خود به عمل آورند. ارزيابي نياز ها ابزاري است كه به تشخيص توانائي هاي مورد نياز براي اجراي اولويتهاي تكنولوژي طراحي شده است. بعد ديگري از ارزيابي عبارتست از پرداختن به قابليتهاي تكنولوژيكي. قابلتيهاي تكنولوژيكي يك مفهوم گسترده است كه معطوف به “توانايي استفاده مؤثر از تكنولوژيها و توانايي ايجاد تغييرات و نوآوري در تكنولوژيها” است.(كيانواي،۲۰۰۳) طبقهبندي زير عوامل يا گونههاي قابليت تكنيكي را بررسي ميكند:
الف) توليد يا قابليت بهره برداري: كه به دانش و مهارتهاي مورد نياز براي توليد اشاره دارد. از آن جمله مي توان قابليت در فرآيندهاي توليد، ماشين آلات، مديريت توليد و مهندسي را نام برد.
ب) قابليت هاي سرمايهگذاري: قابليتهاي سرمايهگذاري شامل نيروي انساني آموزش ديده كه مهارتهاي مورد نياز را منتقل نموده و توانايي تجزيه و تحليل سرمايهگذاري مناسب در يك پروژه معين و توانايي اجرا كردن پروژهها را دارند، ميباشد.
ج) سازگاري يا قابليت تغييرات كوچك: به دانش و مهارتهاي مورد نياز براي تنظيم و تطبيق تكنولوژيهاي انتقال يافته و انجام تغييرات جزيي در جهت بهبود فرآيندهاي موجود به منظور پاسخ دادن به شرايط گوناگون اشاره دارد.
د) نوآوري يا قابليت تغييرات اساسي: كه به قابليتهاي مورد نياز براي انجام تحقيق و توسعه داخلي (R&D) در فرآيندهاي اساسي براي اصلاح محصولات و روندهاي موجود اشاره دارد. قابليتهاي تغييرات اساسي را ميتوان شامل ابداع و نوآوري و قابليت بهبود تكنولوژي موجود به فراسوي پارامترهاي طراحي شده اوليه و اصلي دانست.(هابدي،۲۰۰۲).
«بررسي و ارزيابي تكنولوژي»به اين منظور صورت ميگيرد كه بتوان تكنولوژي مّد نظر را به خوبي شناخت،بررسي كرد،تأثيرات آن را درك نمود و همچنين آن را با ديگر تكنولوژيهاي بكار رفته در سازمانهاي مشابه مقايسه كرد.در واقع اين متد، ابزاري است كه به سازمانها كمك ميكند تا تكنولوژيهاي موجود خود را به خوبي بشناسند و فرصتها و تهديدات پيشرو را به خوبي تشخيص دهند و براي آنها برنامه ريزي كنند. در اين فرآيند، به كمك مقايسه با ديگر سازمانها و تكنولوژيها، نقاط قوت و ضعف نمايان ميشود و همچنين تمركز بر مشكلات و مسائل ناشي از كاربرد يك تكنولوژي خاص مدّ نظر است. در اصل اين رويه، متمركز بر نقاط قوتي است كه بايد به آنها تكيه كرد و در رفع نقاط ضعف كوشيد.به طور كلي در «ارزيابي تكنولوژي»، با نگاهي هدفدار به تغييرات تكنولوژي مدّ نظر ميباشد و در صدد شناسايي وضعيت موجود در تكنولوژي و كمك به مديريت و توسعه آن ميباشد.( فلويد،۱۳۷۸)
ارزيابي تكنولوژي قسمتي از يك تلاش جهاني براي برخورد سيستماتيك با پرسش” چگونه پيش رفتن” در زمينه ي تكنولوژي است(مهر،۱۹۹۹)
ارزيابي تكنولوژي بايد به تحليل و ارزيابي دستاوردهاي خواسته و ناخواسته، فرصت ها و ريسك هاي تكنولوژي ها، اعم از تكنولوژي هاي جديد و يا تثبيت يافته،بپردازد. شعار” ارزيابي تكنولوژي” اين است كه يك تكنولوژي جديد بايد بهتر از تكنولوژي قبلي باشد، در غير اين صورت نيازي به آن نيست.”بهتر بودن” فقط به جنبه علمي يك تكنولوژي اشاره ندارد بلكه به ابعاد اجتماعي- اقتصادي و زيست محيطي نيز توجه دارد. (مهر،۱۹۹۹)
نياز به ارزيابي تكنولوژي در اواخر دهه ۱۹۶۰ اندك اندك احساس شد. اسميت و ليجتن به سه عامل مهم در اين باره اشاره كرده اند:(ون دن اند،۱۹۹۸)
- نگراني درباره ي پيامدهاي تكنولوژي هاي جديد
- نياز به ارزيابي پروژه هاي تكنولوژيكي دولتي قبل از شروع
- نياز به مشاركت بيشتر طرف هاي ذي نفع و افراد جامعه
با مطالعه پيشرفت ارزيابي تكنولوژي در شش كشور (ايالات متحده، سوئد، آلمان، انگليس، هلند و فرانسه) هشت اثري كه ارزيابي تكنولوژي بايد داشتهباشد، مشخص شدهاست.
۱- گسترش منابع اطلاعاتي سياستگذاران
۲- كمك به سياستگذاري كوتاهمدت و ميانمدت در قواي مجريه و مقننه
۳- كمك به ايجاد و توسعه سياست بلندمدت با ارائه اطلاعات درباره پيشرفتها و گزينههاي احتمالي
۴- هشدار زودهنگام، با هدف ارائه اطلاعات درباره پيامدهاي نامطلوب احتمالي توسعه تكنولوژيكي در ابتداييترين مرحله ممكن
۵- تقويت تصميمگيري در مورد تكنولوژي از طريق كمك به گروه هاي اجتماعي براي اتخاذ استراتژي در رابطه با توسعه تكنولوژيكي
۶- تشخيص، تنظيم و توسعه كاربردهاي تكنولوژيكي مفيد و مطلوب براي جامعه
۷- تشويق عامه مردم به پذيرش تكنولوژي
۸- افزايش آگاهي دانشمندان از مسؤوليت اجتماعي خود(ون دن اند،۱۹۹۸)
لازم به ذكر است كه در طول زمان، تأكيد يكساني بر اين كاركردها وجود نداشتهاست. بعنوان مثال كاركرد هشدار زودهنگام تقريبا” در تمام كشورها ضعيف شده و به جاي آن كاركرد حمايت از سياستگذاري تكنولوژي تقويت شدهاست.
ارزيابي تكنولوژي تاثير قابل توجه اي بر سياست گذاري، در هر دو بخش دولتي و خصوصي داشته است. (OTA ،۱۹۷۷)
با توجه به اين كاركردها و اين ارزيابي در چه سطحي( خرد يا كلان) انجام مي شود، تعاريف متفاوتي ار” ارزيابي تكنولوژي” ارائه شده است. به عنوان نمونه به تازگي ارزيابي تكنولوژي در سطح كلان به عنوان يك منبع اطلاعاتي، كه اطلاعاتي را به فرآيند سياست گذاري تزريق مي كند معرفي مي شود. شكل دهي سياستهاي كلان درباره ي تكنولوژي، چه براي حمايت و چه براي كنترل آن دشوار و مهم است و نياز به اطلاعات ادراكي و آينده نگر دارد.(قاضي نوري، ۱۳۸۳)
۱-۵-۲ انواع ارزيابي تكنولوژي :
- ارزيابي تكنولوژي آكادميك
اين ارزيابي تكنولوژي دانش گرا بوده و بيشتر در دانشگاه ها انجام مي شود و بيشتر شامل كارهاي پايه مانند پژوهش هاي تئوريك و متدولوژيكي و همچنين بررسي ارزيابي تكنولوژي، مديريت ارزيابي تكنولوژي و فعاليت هايي از اين دست است. (قاضي نوري، ۱۳۸۳)
- ارزيابي تكنولوژي شركتي
در صنعت، ارزيابي تكنولوژي به عنوان ابزاري براي برنامه ريزي استراتژيك در نظر گرفته مي شود. ” كنفدراسيون صنايع شيميايي اروپا[۲]” (CEFIC) در سال ۱۹۹۲، ارزيابي تكنولوژي را به صورت زير تعريف مي كند:
«ارزيابي تكنولوژي، حوزه اي گسترده از تكنيك هاي تحليلي براي بررسي اثر محصولات و فرايندهاي صنايع بر سلامتي و رفاه مردم و محيط هاي طبيعي زمين است.»
در كنار مطالعات امكان سنجي اقتصادي، استراتژي نوآوري تكنولوژيكي يك شركت با بهره گرفتن از ارزيابي تكنولوژي ارزيابي مي شود. “سازمان مهندسين آلمان[۳]” در سال ۱۹۹۱ ارزش هاي اصلي را كه فرآيند ارزيابي تكنولوژي با آن سرو كار دارد به صورت زير نام مي برد: (قاضي نوري، ۱۳۸۳)
- كارايي فني
- كارايي اقتصادي
- كيفيت بهداشت،ايمني، امنيت و محيط زيست
- برتري اقتصادي و اجتماعي
- توسعه فردي
- ارزيابي تكنولوژي پارلماني
ارزيابي تكنولوژي نشان داده است كه يكي از مهم ترين شكل هاي حمايتي، براي فرايند تصميم گيري سياسي است. ارزيابي تكنولوژي به ويژه براي پشتيباني و مشاوره با قوه ي مقننه براي پاسخگويي به پرسش هاي مربوط به علم و تكنولوژي داراي اهميت است. بسياري از پارلمان هاي دنيا، در شكل هاي سازماني مختلف، نهادهايي را براي مطالعه ي پرسش هاي خاص با يك روش