پايان نامه مديريت : مديريت تكنولوژي مديريت انتخاب، اكتساب، به كارگيري، توسعه و اشاعه تكنولوژي ها

۷ بازديد

روش ا طلس تكنولوژي: ESCAP[1]

 

در روش ارزيابي اطلس تكنولوژي كه در خود روش با نام ارزيابي محتواي تكنولوژي مطرح است اتكاي ارزيابي بر چهار جزء تكنولوژي قرار دارد كه اين چهار جزء به صورت ذيل هستند.

 

تكنوافزار

 

دانش افزار

 

انسان افزار

 

سازمان افزار

 

با ارزيابي سطح تكنولوژي موجود با بهترين وضعيت دنيا در هريك از چهار جزء مطرح شده و تلفيق آنها با يكديگر محتواي كل تكنولوژي اندازه گيري شده و تعيين مي گردد.

 

روش اطلس تكنولوژي، دو معيار كلي براي ارزيابي تكنولوژي در نظر مي گيرد. معيار اول به تعيين ميزان پيچيدگي هر يك از اجزاء تكنولوژي مربوط مي شود. در هر يك از چهار جزء تكنولوژي درجات مختلفي از پيچيدگي وجود دارد. اين پيچيدگي ها از سطح بسيار ساده اي آغاز شده و به مراحل بسيار پيچيده اي تكامل مي يابد.

 

دانلود مقاله و پايان نامه

 

معيار دوم به موقعيت اجزا تكنولوژي مورد استفاده، در مقايسه با اجزاء بهترين تكنولوژي روز دنيا مربوط مي شود. در نهايت اين روش با بدست آوردن ميزان توانمندي هاي تكنولوژيك در هر كدام از اين چهار جزء، آنرا در شكلي در مقايسه با حالت ايده آل نشان مي دهد و نقاط قوت و ضعف تكنولوژي مربوط را به خوبي نشان مي دهد.

 

اين روش داراي ۵گام است كه عبارتند از:

 

گام اول : محاسبه درجه پيچيدگي تكنولوژي

 

گام دوم : ارزيابي مطابق با آخرين پيشرفتها

 

گام سوم : تعيين امتياز اجزاء مطابق آخرين پيشرفت‌ها براي تكنولوژي

 

گام چهارم : ارزيابي شدت كمك اجزاي تكنولوژي

 

گام پنجم : محاسبه  TCC ( ضريب كمك تكنولوژي )( APCTT،۱۹۸۹)

 

۲-۷-۲- مدل پورتر[۳]:

 

مايكل پورتر، استاد دانشگاه هاروارد، در دهه نود دو موضوع مهم را در مركز فعاليت‌هاي پژوهشي خود قرار داد. اولين موضوع به انتخاب حوزه تجاري و يافتن موقعيت در آن حوزه بر مي گردد. براي انجام اين كار پورتر مدل معروف پنج نيروي خود را ارائه داد. اين مدل در قسمت تجزيه و تحليل استراتژيك در بالا مورد بحث قرار گرفت. دومين موضوعي كه مورد توجه پورتر واقع شد، مقوله زنجيره ارزش بود كه به عنوان پايه اي براي تدوين استراتژي تكنولوژي مورد استفاده قرار گرفت. پورتر مجموعه عمليات بنگاه را در قالب مجموعه اي از فعاليت هايي در نظر مي گيرد كه با هم زنجيره ارزشي بنگاه را تشكيل مي دهند. براي مثال در مورد بنگاه هاي توليدي مي توان زنجيره ارزشي را شامل فعاليت­هاي اوليه (تداركات ورودي، عمليات. تداركات خروجي، بازاريابي و فروش، خدمات) و فعاليت­هاي پشتيباني (زير ساخت­هاي شركت، مديريت منابع انساني، توسعه تكنولوژي، تهيه) در نظر گرفت.

 

در اين مدل، يك نگرش سيستمي و فرآيندي به تكنولوژي بيان مي‌شود كه در آن بر اساس شناسايي فرآيندهاي اصلي و پشتيباني سازمان، اقدام به شناسايي تكنولوژي‌ها مي‌شود و با اندازه‌گيري سطح عملكرد آنها و مقايسه با وضعيت مطلوب، شكاف تكنولوژيك محاسبه مي‌شود.(پورتر،۱۹۸۵)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سود

 

فعاليت‌هاي زيربنايي

فعاليت‌هاي پشتيبان
مديريت منابع انساني
توسعه تكنولوژي
تداركات
خدمات بعد از فروش بازاريابي و فروش لجستيك خروجي عمليات توليدي لجستيك ورودي فعاليت‌هاي اصلي
           

 

شكل ۳-۲- مدل پيشنهادي پورتر (پورتر ۱۹۸۵ )

 

۳-۷-۲- مدل پاندا و رامانتان[۴]:

 

اين روش، توان سازمان در ايجاد ارزش افزوده را برابر با توان تكنولوژيك سازمان مي داند. براي اين منظور اين مدل گام هاي زير را براي ارزيابي تكنولوژي در نظر مي گيرد:

 

     

  • تعيين فعاليت هاي كه ايجاد ارزش افزوده مي كنند
  •  

  • تعيين توانمندي هاي تكنولوژيك مورد نياز براي انجام اين فعاليت ها
  •  

  • تعيين شاخص هاي اندازه گيري توانمندي هاي تكنولوژيك
  •  

  • تعيين وضعيت فعلي سازمان در ارتباط با هريك از شاخص ها
  •  

  • مقايسه توان تكنولوژيك با يك حالت ايده ال
  •  

  • تعيين شكاف تكنولوژيك

 

با توجه به اين توانمندي ها و بررسي آنها، اين مدل مي تواند به شناخت كامل توانمندي هاي تكنولوژيك سازمان بپردازد. اين مدل به علت جامع بودن و استفاده از ارزيابي هاي كمي و كيفي قابليت و كارايي مناسبي براي ارزيابي توانمندي هاي تكنولوژيك سازمان دارد. البته از آنجا كه در اين روش ارزيابي توان تكنولوژيك بصورت غير مستقيم محاسبه مي شود و اين روش راهكارهاي خاصي ارائه نمي كند، داراي مشكلات خاص خود است.

 

در اين مدل ، ابعاد مختلف يك تكنولوژي از نظر سطح توسعه، ميزان كاربردها و اهميت استراتژيك تا حدودي مورد توجه قرار مي گيرند.( پاندا ،۱۹۹۶)

 

۴-۷-۲- مدل فورد[۵]:

 

در اين روش با تكيه بر اين تعريف كه مديريت تكنولوژي مديريت انتخاب، اكتساب، به كارگيري، توسعه و اشاعه تكنولوژي هاست براساس توان مديريت تكنولوژي به ارزيابي تكنولوژي مي پردازد. و منطق كليدي آن به شكل زير است.(فورد،۱۹۹۶)

 

توان مديريت تكنولوژي= توان تكنولوژيك

 

به عقيده فورد، ارزيابي تكنولوژي كه ممكن است در رابطه با تكنولوژي هاي محصول، فرايند و يا بازاريابي يك سازمان انجام شود، بايد به سوالات زير پاسخ دهد:

 

     

  • سازمان داراي چه تكنولوژي هايي است و كسب و كار سازمان به كداميك از اين تكنولوژي ها وابسته است؟
  •  

  • تكنولوژي هاي سازمان از چه منابعي كسب شده اند؟
  •  

  • دامنه كاربرد تكنولوژي ها چه اندازه است؟
  •  

  • تكنولوژي هاي سازمان در كدام طبقه قرار مي گيرند(تكنولوژي هاي پايه، متمايز كننده يا خارجي)؟
  •  

  • موقعيت سازمان در رابطه با اين تكنولوژي ها و در مقايسه با رقبا چگونه است(پيشرو، پيرو و يا ضعيف)؟
  •  

  • تكنولوژي هاي سازمان تا چه اندازه جديد مي باشند؟
  •  

  • موقعيت چرخه عمر تكنولوژي هاي سازمان چگونه است؟
  •  

  • عملكرد سازمان در تدوين استراتژي تكنولوژي چگونه است؟
  •  

  • عملكرد سازمان در اكتساب تكنولوژي هاي مورد نياز خود چگونه است؟
  •  

  • عملكرد سازمان در بهره برداري از تكنولوژي چگونه است؟
  •  

  • آيا سازمان بطور موثر از تكنولوژي هاي متمايز كننده خود حفاظت مي كند؟

 

اين روش به طرح سوالاتي مي پردازدكه ابعاد ارزيابي سطح تكنولوژي را مشخص مي كنند و مي توانند به عنوان معيارهاي ارزيابي توانمندي تكنولوژي مورد استفاده قرار گيرند، اما مدل يا تكنيك

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.