آموزش شهروندي با ارتقاء فرهنگ شهروندي ارتباط مسقيم دارد . اين مولفه در جهت دادن رفتار شهروندان و كيفيت مشاركت آنان در امور جامعه به عنوان يكي از الزامات اساسي سرمايه اجتماعي و شاخص هاي توسعه فرهنگي يافتگي نقش موثر دارد. در واقع آموزش شهروندي به عنوان يك واقعيت فرهنگي همراه با عناصر كليدي آن همواره در طول تاريخ زندگي اجتماعي انسان كه به استقرار فرهنگ مي انجامد نقش بارزي مي تواند داشته باشد . امروزه اين آموزش ها در تعيين جايگاه فرد در جريان توسعه يافتگي در بستر جهاني شدن از ضرورت هاي دستيابي تلقي مي گردد.
آموزش شهروندي يك آميختگي و رابطه تنگاتنگ با اخلاق و روابط اخلاقي دارد. اين عنصر از شهروندي علاوه بر زمينه هاي سياسي بر روابط اخلاقي بين اعضاي جامعه و شرايط يگانگي و همبستگي اجتماعي و اخلاق مدني ناظر است. اين مولفه آموزشي با مشوق هايي چون احساس برادري،همنوعي،تعهد،و مسئوليت پذيري همراه است.آموزش هاي شهروندي در بعد فرهنگي اشاره به اخلاق شهروندي مي كند در واقع بايد به آموزه هايي حقوقي پرداخت كه شهروندان در يك شهر نسبت به نهادهاي اجتماعي، شهروندان بايد اجرانمايند. آموزش شهروندي از بعد فرهنگي شامل« آموزش مجموعه اي از هنجارها و ارزش هايي مي شود كه انعطاف پذيري بسياري دارند و اين امر ناشي از وجود تفاوت ها و تنوعات فرهنگي است كه در جامعه شكل مي گيرد، از نظر ترنر آموزش فرهنگ شهروندي ارتباط به مشاركت فرهنگي افراد جامعه دارد و بايد شهروندان در امور مربوط به فرهنگ عمومي جامعه آموزش ببينند و خود را مسئول بدانند و در گسترش آن مشاركت نمايند( شربتيان، ۱۳۸۷). مفاهيم كليدي كه در حوزه فرهنگ آموزش شهروندي بايد به آن توجه بسياري كرد؛ شامل ” مسئوليت پذيري شهري- قانونمند بودن شهروندان- هنجارپذيري الگوهاي شهرنشيني ” است در واقع اين مفاهيم فرهنگي را مي توان از همان آغاز كودكي دروني كرد. اگر به اين مولفه هاي آموزش توجه نشود هر جامعه اي با هزينه هاي بسياري روبرو خواهد شد و ناچار هستيم دائم كنترل اجتماعي را بر شهروندان افزايش دهيم كه اين مسئله پيامدهاي فرهنگي و اجتماعي بسياري را با خود بوجود مي آورد. از ويژگي هاي آموزش فرهنگ شهروندي اين است كه شهروندان را با تاريخ و ساختار محيطي كه در آن زندگي مي كنند آشنا سازد، همچنين قواعد و سلوك دموكراتيك را به شهروندان آموزش دهد. در واقع ويژگي سوم اين است كه فرهنگ به نوعي براي شهروندان ويژگي تكليف مدارانه بوجود مي آورد كه بايد اخلاق مدني و روحيه مداري بيشتري از شهروندان در جهت سازگاري با جامعه صادر گردد. آموزش شهروندي در بعد فرهنگ اشاره به حمايت قانوني از فرهنگ ها و خرده فرهنگ هاي موجود در يك جامعه مي كند ؛ كه بايد شهروندان به پذيرش اين خرده فرهنگ ها بپردازند و احترام متقابلي براي آن ها در يك جامعه قائل شوند كه اين مسئله در سازگاري اجتماعي و رشد اخلاق مدني كمك بسياري مي كند. بر اين اساس آموزش هايي كه به شهروندان در زمينه حقوق اشتراكي و رعايت فرهنگ اقليت ها داده مي شود نقش بارزي در توسعه فرهنگ شهروندي دارد.(عاملي، ۱۳۸۰) .

۲-۶- آموزش شهروندي به عنوان واقعيتي تربيتي
مفهوم آموزش شهروندي از مفاهيم كلي است كه به مطالعه “فرهنگي- اجتماعي- سياسي و فني” يك جامعه وابسته است. در واقع اين مولفه را مي توان آموزش شيوه هاي زندگي كردن بايكديگر به طور خاص در يك جامعه و به طور عام در جامعه جهاني اطلاق نمود. فرايند آموزش شهروندي به عنوان يك واقعيت تربيتي شامل مقتضياتي است كه در هر دوره اي ازجامعه بايد به افرادآن جامعه كه عضويت دارند و مطالبات معيني را دنبال مي كنند ارائه داد. در واقع فرايند تربيتي آموزش شهروندي و اصول آن از ذات زندگي اجتماعي سرچشمه مي گيرد، لذا اصول و ويژگي هاي آموزش شهروندي به عنوان يك واقعيت تربيتي به مجموعه اي از اطلاعات و فعاليت هاي يادگيري هدفمند اطلاق شده كه بصورت سنجيده شده در جامعه مورد بررسي و تعليم قرار مي گيرد؛ اين فعاليت هاي هدفمند منجربه اين شده كه مهارت هايي را به افراد در عرصه زندگي فردي، اجتماعي، اقتصادي، و فني ارائه دهد؛ همچنين در هر عرصه اي افراد را براي پذيرش نقش هاي آن عرصه آماده كند. در واقع اهداف،تلاش ها و اصول آموزش شهروندي و تربيت شهروندمداري در هر جامعه اي رابطه تنگاتنگي با سياست، اقتصاد،مذهب،ايدئولوژي و فرهنگ دارد.
به نظرسدلر آموزش شهروندي از بعد تربيتي در يك جامعه در اين جهت است كه بايد اين تعليمات باعث حفظ شرايط موجود و پاسدار نظم اجتماعي جامعه گردد.تافلر هم بيان مي كند كه واقعيت تربيتي آموزش شهروندي براي اين است كه نسل هاي جوان را با نتايج تجربيات نسل هاي گذشته آشنا كند،كه اين آشنايي منجربه اين مي شود كه نسل جديد به تجربيات نسل قديم سرمايه هاي تمدني را بيافزايد؛ همچنين اين تربيت منجربه اين مي شود كه تجربيات نسل هاي گذشته باعث بهره گيري و ارتقاء كيفيت زندگي فردي واجتماعي نسل هاي بعدي شود. از بعد ديگر نظام هاي آموزشي در هر جامعه اي بايد چنان شهروندان خود را با فراوردهاي خويش تربيت و پرورش دهد كه بتواند با بهره گرفتن از تخصص كسب شده شان به حل مسائل و مشكلات زمانه خود بپردازند؛همچنين با اين آموزه ها آينده جامعه “محلي- ملي- جهاني” خود را به چالش بكشانند.آموزش شهروندي از نگاه تافلر در عصر جهاني شدن اين است كه آموزش و پرورش بايد با تاكيد بر ضرورت هاي جامعه بشري افراد شهروند خود را به عنوان تكنوكرات و فن سالار تربيت كند تا بتواند خدمات حرفه اي را بر حسب نيازهاي اقتصادي و صنعتي عرضه كند.
اميل دوركيم آموزش شهروندي از بعد تربيتي را از طريق اكتساب دانش، مهارت ها و ارزش هاي منتقل شده از نسل هاي بزرگسال به نسل هاي نرسيده و ناپخته براي زندگي اجتماعي تلقي مي كند و بر اين باور است كه مجموعه خصلت هاي آموزشي كه براي تربيت شهروندان در جوامع مختلف اولاً در دوره هاي مختلف از نظر فلسفه،روش و محتوا متفاوت است. ثانياً اينگونه تربيت با توجه به ساختار اقتصادي، فرهنگي، و اجتماعي هر جامعه صورت مي پذيرد و برنامه ريزي آن بايد بدست نوابغ و صاحبنظران در عرصه سياست، فرهنگ،و اقتصاد صورت پذيرد. ثالثاً اين آموزش شهروندي را در درسهاي ملموس و عيني مدرسه بايد به گونه اي گنجاند كه فرد شهروند پس از آن آموزش ها بتواند با الزامات و نيازهاي زندگي در جهان فردا همسازي داشته باشد و اهم اين توانايي ها را چنين رده بندي مي كند. ۱- توانايي در برخورد منطقي و سنجيده در جهت حل و فصل رضايت بخش معضلات و دشواري ها ۲- توانايي در كاركردن با ديگران به صورت همكاري و پذيرفتن مسئوليت هاي اجتماعي خويش. ۳- توانايي درك و تفاهم و تحمل تفاوت هاي فرهنگي.۴- توانايي تفكر انتقادي در سامان بخشي و سازندگي. ۵- توانايي حل تعارضات خود با ديگران با روش هاي مسالمت آميز.۶- توانايي درك و شناسايي هنجارهاي فرهنگي خود در جهت غني تر ساختن توسعه فرهنگ بومي و قومي.۷- توانايي در حقوق بشر در دفاع از آن، چه در جامعه خويش و چه در جامعه بين المللي. ۸- توانايي در نظم پذيري جمعي و بهره گيري از نگرش علمي از باورهاي فرهنگي جامعه خود و جوامع ديگر (آقازاده، ۱۳۸۵).
درواقع زمينه هاي اصلي و شكل دهنده تربيت يا آموزش شهروندي شامل سنت تاريخي، موقعيت جغرافيايي،ساختار اجتماعي و سياسي،نظام اقتصادي و گرايش هاي نوين جهاني مي باشد. در هر جامعه اي به دليل اينكه كثرت گرايي، چند فرهنگي، ميراث و تنوع فرهنگي و نژادي، تساهل، انسجام اجتماعي، حقوق جمعي و فردي و مسئوليت هاي شغلي و حرفه اي، عدالت اجتماعي، هويت ملي و آزادي طلبي وجود دارد در واقع فرايند تربيت شهروندي و آموزش آن را با چالش اساسي روبرو كرده است.
آموزش هاي شهروندي كه بر پايه اهداف و مقاصد در نظر گرفته مي شود، در هر جامعه اي شامل اين اهداف كلي مي شود” آموزش درباره شهروندي- آموزش از طريق شهروندي- آموزش به منظور شهروندي” « آموزش درباره شهروندي به عنوان يك واقعيت تربيتي برپايه آماده كردن دانش آموزان و افراد از نظردانش كافي و درك تاريخ ملي و ساختارهاي زندگي سياسي و مدني متمركز است. آموزش از طريق شهروندي درحوزه فرايند تربيتي مستلزم يادگيري دانش آموزان و افراد ازطريق انجام فعاليت هاي كاملاً فعال تجربه هاي مشاركتي درمدرسه يا جامعه محلي و فراتر از آن است، اين يادگيري عصر دانش را تقويت مي كند. آموزش به منظور تربيت شهروندي ازاين دو رويه اشاره شده،افراد و دانش آموزان را به يكسري ابزارها شامل دانش و درك مهارت ها و نگرش ها، ارزش ها و گرايش ها، مجهز مي كند و آن ها را قادر مي سازد تا مشاركتي فعالانه و معقول درنقش ها و مسئوليت هايي كه در زندگي بزرگسالي با آن روبرو است، داشته باشند. اين رويه آموزش شهروندي را با كل تجربه آموزش دانش آموزان پيوند مي دهد(لطف آبادي،۱۳۸۵).
در واقع سير تحولاتي آموزش شهروندي از بعد تربيتي در ساختار جامعه ايران از يك سابقه و قدمت تاريخي بسيار غني برخورداراست. تربيت شهروندان ايراني نخست تحت تاثير فرهنگ زرتشتي قرار داشته و آموزه ها ي شهروندي بر مبناي تثليث “گفتار نيك- پندار نيك و كردار نيك” بيان شده است و با ورود اسلام با تكيه بر آيين و فضايل اخلاقي و اسلامي رفتارها و هنجارهاي آموزشي شهروندي را از بعد تربيتي تا به امروز سپري كرده اند.تعاليم اسلامي قسمت اعظم برنامه هاي مدارس بوده است؛ اين تعاليم بر “محور اخلاق- اطاعت از والدين، فرمانبرداري از حكومت اسلامي، وظيفه شناسي و نيكوكاري به يكديگر و…”بنا شده است. در واقع آموزش شهروندي از منظر تربيتي در جامعه ايران با توجه به ساختارفرهنگي داراي يكسري از ويژگي هاست كه شامل مشخصات ذيل مي باشد.
الف) آموزش شهروند به عنوان يك فرد: ساختار تعليم و تربيت فردي در حوزه آموزش هاي شهروندي بايد بگونه اي باشد كه فرد از طريق اين آموزش ها بتواند ۱- از آزادي برخوردار باشد.۲- به دموكراسي يا مردم سالاري احترام گذارد.۳- متكي به خود بوده و منِ مستقلي داشته باشد، كه اين خود از رشد وتعادل قابليت ها نشات مي گيرد.۴- ابتكاري قوي و اراده اي مصمّم در زندگي داشته باشد.۵- حق شناس و حرمت گذار باشد. و…
ب) آموزش شهروند به عنوان يك عضو از خانواده: اينگونه مي باشد كه ۱- شرايط و فضاي خانه را به صورت جايگاهي در آورد كه سرشار از عشق و شادي آور باشد.۲- خانه را براي آرامش و آسايش و فضاي تعامل بايكديگر مهيا كند.۳- فضاي خانه و تعاملاتي كه باساير اعضاي خانواده ايجاد مي كند به سمت تعليم و تربيت يا اجتماعي شدن سوق يابد. ۴- ارتباطات انساني را به نحو احسن در فضاي خانواده گسترده كند، و معاشرت خود را بسط دهد و از آن لذت ببرد. و…
ج) آموزش شهروندي به عنوان يك عضو از جامعه: بر اساس اين مولفه ۱- بايد ساختار آموزش شهروندي از بعد تربيتي به گونه اي باشد كه فرد يك عضو كارطلب . كارگزار متعهد باشد و بخشي از اوقات خويش را صرف كار نمايد تا از اين طريق بتواند به توسعه همه جانبه جامعه خود در چرخه هاي نظام اجتماعي كمك نمايد.۲- يك عضو جامعه شهروندي به گونه اي آموزش مي بيند كه روحيه خدمت به جامعه را در بهزيستن ديگران در خود تقويت كند و به نوعي مددكار موثري براي حل مسائل و پيامدهاي زندگي ديگران باشد.۳- شهروند يك جامعه بايد ارزش هاي اجتماعي كه منجربه اخلاق و رفتار اجتماعي مثبت شده در خود تقويت كند و به آن ها احترام گذارد.۴- بايد روحيه آينده نگري و نقادانه اي نسبت به فعاليت هاي فرهنگي و توليدي جامعه در شهروندان بوجود آورد و آن ها را بسط و آموزش داد و بايد در جهت رشد و بالندگي اين نظرگاه ها اهتمام زيادي ورزيد. و…
د) آموزش شهروندي به عنوان يك فرد متعهد در جامعه جهاني: اين است كه۱- شهروندان را وطن خواه كرد و به عشق جاودانه نسبت به ملت، تاريخ و فرهنگ تمدن جامعه اي كه در آن زندگي مي كند سوق داد.۲- شهروندان را براي احترام گذاشتن و حفظ ميراث فرهنگي، نمادهاي ملي جهاني و ديني آموزش داد و حتي نگهداري آثار گذشتگان و دستاوردهاي آنان را تقويت كرد.۳- بايد نهادهاي آموزشي مروج ويژگي ها و هنجارهاي عالي، ملي و بين المللي در بين شهروندان و به نوعي حرمت گذاري و متعهد به ارزش هاي انساني بوده و پذيرش قبول مسئوليت هاي ملي و جهاني در بين شهروندان را تقويت كرد.
حال با توجه به اين فرايندها هدف از آموزش شهروندي در بعد تربيتي درجامعه ايران اينگونه است كه:
۱- توسعه و گسترش دانش، مهارت ها، ارزش ها و نگرش هايي است كه لازم است براي شهروند آگاه و مسئوليت پذير حاصل گردد.
۲- در حوزه دانش نظري: نهادهاي آموزشي بايد افراد را به درك فعاليت هاي اجتماعي و فرهنگي در سطح مصرف، حفظ امنيت واقف نموده و نسبت به فرايند تصميم گيري در مشاركت اجتماعي و درك شناخت واقعي آگاه كرد.
۳- در حوزه دانش عملي: اين نهادها بايد مهارت هايي از جمله اطلاعات و كاربردهاي فرايند پژوهشي و تحقيق، فناوري اطلاعات و ارتباطات و… را آموزش دهند.
۴- در حوزه ارزش هاي فرهنگي و ملي: نهادهاي آموزشي هر جامعه اي بايد با توجه به بعد ملي و جهاني در بين شهروندان عشق ورزيدن به سرزمين، ميراث فرهنگي و تاريخ آن جامعه را همراه با نگرشي مثبت بسط دهند، علاوه بر اين در توسعه ويژگي و صفات شهروند مطلوب در يك جامعه دمكراتيك گام بردارند تا از اين طريق بتوانند يك شهروند فعال و مطلع در اجتماع خود نسبت به جامعه ملي و جهاني همراه با تغييرات سريع ايجاد كنند
با توجه به چنين موارد و اهدافي كه در مورد ابعاد تربيتي آموزش شهروندي در جامعه ايران بيان كرديم، شوراهاي عالي آموزش و پرورش- آموزش عالي- انقلاب فرهنگي- كميسيون آموزشي مجلس- معاونت مديريت و برنامه ريزي رياست جمهوري- صاحبنظران و انديشه ورزان تعليم و تربيت، متخصصان علوم اجتماعي و سياسي و… بايد سند اصول حاكم بر نظام تربيت شهروندي را در ساختار اجتماعي و سياسي جامعه مان تدوين كنند و در اين سند ويژگي هاي شهروند مطلوب، فعال و ايده آل ايراني را به عنوان فردي در منظومه خانواده، جامعه محلي و ملي و سرانجام جامعه جهاني ترسيم كنند. از سوي ديگر توسعه همه جانبه و پايدار جامعه مان بستگي به حضور فعال شهرونداني آگاه و صاحب توانمندهاي علمي و مهارتي لازم را براي توفيق در زندگي اجتماعي و فردي در عرصه هاي سازندگي دارد. لازم است براي تربيت اين چنين شهرونداني در برنامه هاي درسي مدارس، دانشگاه و كانون هاي آموزشي در تمام سطوح يك تجديد نظر اساسي شود، و نقش آموزش هاي رسمي را در ارتباط با تربيت شهروندي و فرايند آن به عنوان يك واقعيت پررنگ تر كرد.
آموزش شهروندي در هرجامعه تا حد زيادي تابع فرهنگ، تاريخ، حكومت وشيوه اداره آن كشور و بطوركلي فضاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي آن جامعه است. مقوله آموزش شهروندي با آموزش ارزشها به شدت گره خورده است و رموز و پيچيدگيهاي موجود درارزشهاي حاكم بر هر جامعهاي تصويري متفاوت به شهروندان و صلاحيتهاي ضروري آنان ميدهد.(صافي، ۱۳۷۱)
اما بررسيها و مطالعات نشان ميدهد كه هدفهاي كلي و عمومي آموزش شهروندي در بسياري از كشورها شباهتهاي چندي با يكديگر دارند. براي مثال «لي» در مطالعهاي اهداف آموزش شهروندي را در ۱۲ كشور آسيايي بررسي كرده است كه شامل موارد زير ميباشد:
- فراهمسازي مبناي لازم براي رشد روحي و رواني افراد،
- توسعه حس قدرشناسي و تقدير نسبت به ميراث فرهنگي و تقويت هويت ملي،
- كمك به شهروندان در تعبير و تفسير ارزشها و مفاهيمي كه توسط وسايل ارتباط جمعي، اينترنت و… منتقل ميشود،
- افزايش مسئوليت پذيري شخصي،
- افزايش آگاهي از قوانين و مقررات اجتماعي،
- فراهم كردن راهنمايي براي رفتار در زندگي روزمره
- كمك به افراد جهت دستيابي به يك شخصيت مستقل و منطقي،
- مبارزه با بد رفتاري با محيط زيست،
- افزايش و ارتقاي صلح در سطح ملي و بينالمللي،
- تقويت غرور ملي در سطح جامعه،
- تقويت پايه و اساس خانواده،
- افزايش احترام به ارزشهاي عدالت، برابري و مانند آن،
- تقويت و تسريع رشد و توسعه اقتصادي،
- افزايش احترام و تساوي فرصتها براي دختران و زنان،
- جلوگيري از آسيب رساني اجتماعي و افزايش بردباري و تحمل،
- پذيرش نظم و تبعيت از قوانين اجتماعي(آقازاده، ۱۳۸۵).
قبل از انتخاب سنگ ساختماني حتما اين مقاله را بخوانيد
پايان نامه مديريت : بررسي اثرات بانكداري الكترونيك در دولت الكترونيك
پايان نامه دلايل عدم استقبال مشتريان از سرويس هاي بانكداري الكترونيك
ضرورت توجه به كيفيت خدمات
پايان نامه مديريت با موضوع انواع پرداخت هاي الكترونيكي
تاريخچه بانكداري الكترونيك در ايران