كاستلز نيز همچون لوفور ديدگاههاي شهري خود را مديون نظريه ماركسيستي است. در ديدگاه وي، نظام شهري شامل سطوح سياسي، اقتصادي و ايدئولوژيك است. كاستلز از طريق فرايند حذف كاركرد مهم و خاص نظام شهري را شناسايي است كه در ادامه معرفي ميشود.
به نظر كاستلز، نظام شهري را نميتوان به عنوان يك واحد فرهنگي (يعني با ارجاع به سطح ايدئولوژيكي ساختار اجتماعي) تعريف كرد. زيرا چيزي به نام فرهنگ شهري وجود ندارد. نظام شهري را نميتوان به عنوان يك واحد سياسي هم تعريف نمود؛ زيرا اگرچه شهر قرون وسطايي در واقع يك واحد سازمان سياسي بود، ولي شهر سرمايهداري را نميتوان اينگونه تعريف كرد زيرا مرزهاي سياسي تا حدودي دلبخواهي و اختياري هستند و با خطهاي مرزي واحدهاي اجتماعي تطابق ندارند. پس ميتوان نتيجه گرفت كه كاركرد خاص نظام شهري در درون سيستم كل بايد اقتصادي باشد. كاستلز معتقد است كه نظام شهري، از ميان سه عنصر اقتصادي توليد، مصرف و مبادله، نميتواند به عنصر توليد وابسته باشد. زيرا توليد سرمايهداري بر يك مقياس منطقهاي، سازمان مييابد (بعنوان مثال، مراحل مختلف در فرآيند توليد در مراكز مختلفي واقع شده اند؛ يعني كارخانجات واقع در يك شهر توسط ادارات مستقر در شهر ديگر مديريت و اداره ميشوند).
نتيجه اين بحث اين است كه نظام شهري نميتواند مبتني بر نظام مبادله باشد. بنابراين كاركرد نظام شهري بايد بر فرايند مصرف استوار باشد. البته مصرف در درون كل نظام سرمايهداري داراي كاركردهاي مختلفي است. براي نمونه، مصرف نقطه پاياني ضروري براي توليد كالا است. مصرف ابزاري است كه از طريق آن نيروي كاري انساني هزينه شده در توليد كالا، جاي خود را به چيز ديگري ميدهد. به عبارت ديگر، فقط از طريق رفع نيازهاي مصرفي جمعي (مثل مسكن، غذا، تسهيلات فراغتي و نظاير آن) است كه نيروي كار قادر ميشود ظرفيت خود را كه همه روزه به فروش ميرسد، بازتوليد نمايد. پس كاركرد خاص نظام شهري در بازتوليد نيروي كار از طريق مصرف است.
مي توان تحليل كاستلز از مصرف در نظام شهري را به شكل زير خلاصه نمود:
الف- نظام شهري كاركرد خاص و مهمي در درون نظام كل ايفا مي كند يعني كاركرد بازتوليد نيروي كار از طريق فرايند مصرف.
ب- بازتوليد نيروي كار در درون كل نظام اجتماعي در قالب واحدهاي فضايي تحقق مي يابد.
پ- به موازات تمركز جمعيت و پذيرش مسئوليت تامين تسهيلات مربوط به مصرف توسط دولت، فرايند مصرف دچار تمركز مي شود.
ت- لذا فضاي شهري و بازتوليد نيروي كار تحت تاثير سطح و شكل فراهمسازي ابزار مصرف توسط دولت، قرار دارد. در نتيجه، وقتي مصرف جمعي مي شود آنوقت مسالهي شهري به مسالهي سياسي تبديل مي گردد (ساندرز، ۱۹۸۹).
۳-۱-۴- نردبان مشاركت: شري آرنستاين
آرنستاين (۱۹۶۹) اين مساله را مطرح مي كند كه بسياري از شهروندان از فرايندهاي تصميم گيريهاي سياسي و اقتصادي در شهر محروم شده اند. حق به شهر، به عنوان يكي از حقوق اوليهي شهروندان بايد آنان را توانمند سازد تا نه تنها در تصميم گيريها در شهر دخيل باشند، بلكه بتوانند به شكل آزادانه شهر را به خود اختصاص دهند و از آن استفاده كنند. او در مقاله «نردبان مشاركت شهروندي» يك نردبان هشتپلهاي از مشاركت شهروندي ارائه ميدهد. آرنستاين معتقد است كه مشاركت بدون بازتوزيع قدرت براي افراد بيقدرت فرايندي ملال آور و بي فايده است. اين فرايند به قدرتمندان اين امكان را ميدهد كه ادعا كنند كه تمام جوانب امر را در نظر گرفتهاند، در حالي كه تنها برخي جوانب كه براي آنان سودآور است در نظر گرفته شده است (آرنستاين، ۱۹۶۹: ۲۱۶). پلكان مشاركت آرنستاين، شامل هشت پله و سه مرحله است كه هر اندازه از پايين اين نردبان به سمت بالا حركت ميكنيم با مشاركت بيشتر شهروندان روبرو مي شويم. پلههاي اين نردبان (كه در تصوير شمارهي (۳-۲) سر و ته شده و درجات مشاركت با حركت به پايين افزايش پيدا مي كند) عبارتند از:
مرحله اول: پلههاي بدون مشاركت
- اعمال نفوذ يا دستكاري: در اين پله، مشاركتي وجود ندارد و افرادي كه در مواضع مديريتي قرار دارند شهروندان را تشويق به پذيرش ايدههايي مي كنند كه از پيش طراحي شده است.
- درمان (مداوا): در اين پله پيشفرض مديران و قدرتمندان اين است كه شهروندان عادي شناخت درست و توانايي رفع مسائل خود ندارند و مداواي اين مسائل، توسط برنامهريزان بيروني ممكن ميشود.
مرحلهي دوم: پلههاي وجود مشاركت ظاهري
- اطلاعرساني: در اين پله، حقوق، مسئوليتها و گزينههاي موجود به شهروندان اطلاع داده ميشود ولي توجهي به بازخورد آن در ميان شهروندان وجود ندارد.
- مشاوره: در اين پله، استفاده از روشهاي كمي و كيفي براي گردآوري عقايد شهروندان بدون تضمين اعمال ايدهها در تصميم گيريها انجام ميپذيرد.
- جلب موافقيت يا تسكين: اين پله آخرين پله از مشاركت ظاهري است و شامل امكان ارائه نظر، برنامه و مشاوره بدون حق تصميم گيري است.
مرحلهي سوم: پلههاي مشاركت
- شراكت: اولين پلهي مشاركت واقعي، شامل همكاري متقابل شهروندان و مسئولين با انجام تقسيم مسئوليت است. شهروندان حق اعلام برنامه و عقايدي را دارند كه اگر قابل اجرا باشد با تصميم مسئولين اجرا ميشود. شوراها در صورت كارآمدي يكي از انواع ممكن در اين پله هستند (آرنستاين، ۱۹۶۹: ۲۱۷).
- قدرت محوله: در اين پله بخشي از قدرت از سوي مسئولان به شهروندان محول شده است. شهروندان حق تصميم گيري واقعي و ضمانت اجرايي دريافت مي كنند (زرافشاني و همكاران، ۱۳۸۸).
- كنترل و اختيار شهروندي: آخرين پله از مشاركت و شامل مشاركت كامل و قدرت تصميم گيري مطلق شهروندان بدون دخالت هر گونه عوامل خارجي است (آرنستاين، ۱۹۶۹: ۲۱۷).
در يك نگاه كلي به وضعيت مشاركت شهروندي در شهر در ايران، ميتوان گفت كه مشاركت در سطح پاييني اتفاق ميافتد و شهروندان معمولا نسبت به فرايندهاي شهري بي اطلاع و يا بياعتنا هستند و اجتماعات شهري فعالي براي ايجاد تغيير اساسي در نظامهاي مشاركت شهروندي وجود ندارد. براساس نردبان آرنستاين دولت در يكي از پلههاي مرحلهي دوم شهروندي (مشاركت ظاهري) قرار دارد كه عموما با انجام همهپرسيهاي عمومي و انتخاب شوراهاي شهري از طريق انتخابات صورت ميگيرد (آرنستاين، ۱۹۶۹).
قبل از انتخاب سنگ ساختماني حتما اين مقاله را بخوانيد
پايان نامه مديريت : بررسي اثرات بانكداري الكترونيك در دولت الكترونيك
پايان نامه دلايل عدم استقبال مشتريان از سرويس هاي بانكداري الكترونيك
ضرورت توجه به كيفيت خدمات
پايان نامه مديريت با موضوع انواع پرداخت هاي الكترونيكي
تاريخچه بانكداري الكترونيك در ايران