منابع پايان نامه و مقاله با موضوع : واژه كاوي استرس

۱۵ بازديد

۲-۱۰-      واژه كاوي استرس

 

واژه نامه علوم رفتاري ولمان (۱۹۷۳) فشار رواني را نوعي فشار جسمي يا رواني تعريف مي كند كه موجب تغييراتي در دستگاه عصبي[۱] خود مختار مي شود. فشار رواني نوعي وضعيت فشار زا است كه مطالبات بي حد و حصر بر فرد تحميل مي كند. بعضي اوقات ممكن است فشار رواني بيش از توان سازگاري موجود زنده باشد. در كتاب فرهنگ روانشناسي، كلمه ي فشار رواني (stress) به معني فشار رواني، تنيدگي، استرس، فشار هيجاني[۲]، تنش، فشار روحي، تكيه (صدا) و فشار به كار رفته است (خداپرست، ۱۳۷۹: ۳۶۸).

 

ولي اصطلاح فشار رواني در كتاب فرهنگ جامع روانشناسي روانپزشكي اصطلاحي است كه در طب و زيست شناسي[۳] به طور گوناگون به كار گرفته شده است: گاهي به معني يك رويداد يا موقعيتي كه تأثير مضر بر ارگانيسم دارد و گاهي به معني تنش روانشناختي ناشي از اين رويدادها و موقعيت ها است. به مفهوم دقيق هر چيزي كه در تماميت زيست شناختي ارگانيسم اختلال[۴] به وجود آورد و شرايطي ايجاد كند كه ارگانيسم طبيعتاً از آن پرهيز مي كند، فشار رواني شمرده مي شود.

 

فشار رواني ممكن است به صورت محرك هاي فيزيكي، عفونت و واكنش هاي آلرژيك و نظاير آن باشد، يا به صورت تغيير كلي در جو اجتماعي – رواني. فرق آن ها در اين است كه اولي يك عامل فشار رواني زاي فيزيولوژيكي است كه از طريق هيپو تالاموس[۵]، غده ي فوق كليوي و سلسله اعصاب سمپاتيك و با ترشح هورمون هاي مختلف تأثير مي گذارد، دومي نه تنها با قدرت تهديدي كه اصولاً در عامل فشار رواني زا نهفته است، بلكه با كيفيت درك شخص از آن عامل ارتباط دارد (پور افكاري، ۱۳۸۳: ۴۵).

 

از نظر پزشكي، استرس، «ميزان استهلاك جسماني»است (اشتاين متز، ۱۳۷۷: ۹).

 

فشار رواني در و اقع نوعي اضطراب، فشار روحي، خستگي، نگراني، وحشت و ترس است. فشار رواني موجب بروز انواع بيماري ها، افسردگي، ناراحتي و رنج مي شود (نايك، ۱۳۸۳: ۱۲).

 

به عنوان يك پديده روحي و رواني، فشار رواني حالتي است كه اكثر ما در زندگي روزانه چه در محيط خانواده و چه در اجتماع و محيط كار آن را تجربه مي نماييم و اين تجربه، منجر به نتايج گاه مثبت و گاه منفي مي گردد (اشتاين متر، ۲۰۰۰، ۹).

 

هانس سليه فشار رواني را چنين تعريف مي كند: «فشار رواني يك پاسخ غير اختصاصي است كه بدن در مقابل درخواست هايي كه با آن مواجه مي شود از خود نشان مي دهد» (هنري لو، ۱۳۷۱: ۲۵).

 

از كلمه استرس[۶] يا (فشار رواني) زياد استفاده مي شود و در اين دوره زماني كه ما زندگي مي‏كنيم اين كلمه به صورت نشانه[۷] و لقب اين عصر در آمده است. در سال هاي آتي ممكن است عصر ما نه به عنوان «عصر فن آوري پيشرفته» بلكه به عنوان «دوران فشارهاي رواني» تلقي شود.

 

هر فردي در زندگي خود فشار رواني را تجربه كرده است، از كشاورز روستايي گرفته تا يك مادر عامي يا مدير بلند پرواز يك شركت تجاري. انسان در سراسر تاريخ فشار رواني را تجربه كرده است، در حقيقت فشار رواني بخش جدايي ناپذير زندگي آدمي است كه در خلال قرن ها در آيينه ي هنر و ادبيات[۸] به تصوير كشيده شده است (آبلارد[۹]، ۲۰۰۳: ۱۲۳).

 

گسترش فشار رواني در جامعه به شيوه هاي گوناگون در گفتار ما جلوه گر مي شود، شما ممكن است بگوييد «احساس كوفتگي، فرسودگي[۱۰]، فشار، تنش[۱۱]، وحشت زدگي[۱۲]، سستي و نگراني[۱۳] مي كنم». اين عبارت ها حكايت از آن دارند كه فشار رواني در زندگي  همه ما وجود دارد. در زندگي روزانه فشار رواني به شكل هاي گوناگون جلوه گر مي شود:

 

پاسخ توأم با تحكم[۱۴] و خشم به يك پرسش بي غرض، سردردي شديد پس از يك روز كار سخت و طاقت فرسا يا راننده اي كه به هنگام راه بندان روي فرمان اتومبيل خود رنگ مي گيرد. موارد بالا از جمله فشارهاي رواني بهنجارند. اما در اغلب موارد چنان چه فشار رواني شدت و دوام بيشتري يابد مردم دچار نشانه هاي مشكل سازي خواهند شد كه به نگراني آن ها درباره ي اين نشانه ها مي انجامد.

 

لغت قديمي ديسترس[۱۵] بر اثر حذف به كلمه ي متداول و روزمره فشار رواني مبدل شده است. استراتژي ما بايد در جهت به حداقل رساندن فشار رواني منفي[۱۶] و به حداكثر رساندن فشار رواني مثبت باشد (گملچ و والترچ، ۱۳۷۵: ۱۲).

 

مطالعه متون كهن نشان مي دهد كه اولين بار «بقراط»[۱۷] ناراحتي هايي را كه به علت بيماري ها به وجود مي آمد از رنج هايي كه به دليل مقاومت و پيكار با آن ها وجود داشت جداگانه در نظر مي گرفت در انجام اين عمل او به جنبه اي از بيماري كه شبيه به فشار رواني بود، يعني نيرو و دفاع به وجود آمده به وسيله تلاش براي فائق آمدن بر بيماري اشاره مي كند (مجتهدي، ۱۳۸۳: ۲۱).

 

دانلود مقاله و پايان نامه

 

قرن ها است كه طرفداران طب بقراطي و طب ارسطويي هر دو به اين نتيجه رسيده اند كه اختلافات احساسي و رواني باعث بروز تغييراتي چشمگير در بدن مي شود. در متون اسلامي مانند كتاب قانون ابن‏سينا نيز آمده كه واكنش هاي رواني بر قلب تأثير مي گذارند تا آن جا كه ممكن است منجر به مرگ فرد شوند. واژه ي فشار رواني به معناي نيرو، فشار و اجبار[۱۸]، واژه اي است انگليسي و در زبان هاي مختلف با همين لفظ به كار برده شده است. در زبان فارسي واژه ي فشار رواني به عنوان برابر نهاده فشار رواني به‏كار برده اند كه با مفهوم دقيق فشار رواني سازگار نيست.

 

 

مفهوم فشار رواني در فرآيند تحول[۱۹] خود از زمان ديرين يا عصر پسين هر چه بيشتر شهرت يافته از دقت آن كاسته شده است در واقع امروزه مردم هنگامي كه به هر گونه ملالتي از خستگي گرفته تا خشم دچار مي‏شوند مي گويند تحت تأثير فشار رواني اند يا فشار رواني بر آن ها وارد مي شود. هر گاه كلمه ي  desserts به معناي دسر را بر عكس هجي كنيد، مي شود  stressed به معني تحت فشار (اپستاين، ۱۳۸۴: ۱۷۴).

 

چيني ها براي تلفظ كلمه ي فشار رواني از دو حرف اختصاصي استفاده مي كنند: اولين حرف به خطر[۲۰] و دومي به فرصت[۲۱] اشاره مي كند. ما نيز مثل چيني ها براي بيان هر دو احساس كلماتي داريم. ديستري براي اشاره به حوادث بد[۲۲] يا نا خوشايند و فشار رواني براي حوادث خوب يا خوشايند (برن[۲۳]، ۲۰۰۱: ۹۲).

 

معني اصل كلمه دست كم به قرن پانزدهم برمي‏گردد. زماني كه به نوشته‏ي واژه نامه‏ي انگليسي آكسفورد براي رسانيدن معناي تنش يا فشار فيزيكي[۲۴] به كار برده شده بود.

 

كاربردهاي بعدي اين معناي خاص را به ويژه در رشته هايي مانند مهندسي يا معماري، كه از فشار در مورد ديوار يا براي ستون سازي پل ها صحبت مي شود حفظ كرده و نيز به آن كليت بخشيد. در سال ۱۷۰۴ براي مثال فشار براي توصيف سختي، دشواري يا بدبختي به كار برده شد، فشار بر روي شخص به جاي اينكه بر روي شي وارد آيد.

 

۲-۱۱-      تعريف استرس

 

در سال ۱۹۱۳ ژاسپر در كتاب خود با عنوان «آسيب شناسي رواني عمومي[۲۵]» بر مفهوم واكنش تأكيد مي‏كند. از ديدگاه او، واكنش پاسخي عاطفي[۲۶] در برابر يك حادثه است. تقريباً در همان زمان، آدولف مي‏ير ارتباط مستقيم ميان محرك هاي محيطي[۲۷] و پديده بيماري را به صورت فرضيه اي فرمول بندي كرد.

 

در اواسط قرن ۱۹، معناي فشار گسترش بيشتري يافت و تنش بر روي اعضاي بدن يا نيروي ذهني[۲۸] را هم در برگرفت. متوالياً ديگر معاني مربوطه به فشار ظهور يافتند اما به نظر مي رسيد همگي پيرامون معناي اصلي فشار همانند نوعي نيرو گرد آمده اند.

 

وضع تا سال ۱۹۳۶ لااقل بدين گونه باقي بود. در همان سال پژوهشگر جواني در دانشگاه مك گيل[۲۹] مقاله‏اي منتشر ساخت كه منتج به متحول گردانيدن درك ما از اين بيماري گرديد و تعريفي نوين و كاملاً مختلف براي فشار ارائه داد. اگرچه آن پژوهشگر «دكتر هانس سليه»[۳۰] ابتدا آگاهانه از به كار بردن فشار رواني يعني «گرايش تحريك[۳۱]، گرايش پاسخ يا گرايش تداخل عمل و تأثير متقابل» (والراند[۳۲]، ۱۹۹۳: ۱۴۴).

 

گرايش تحريك: طبق اين گرايش، فشار و استرس، يك عامل يا نيروي خارجي[۳۳] است كه انسان ها قادر به مقابله و ايستادگي در برابر آن هستند اما سطح مقاومت افراد تفاوت مي كند.

 

گرايش پاسخ[۳۴]: طبق اين گرايش، تمركز بر روي واكنش هايي قرار مي گيرد كه توسط شخص، نسبت به مقتضيات و تقاضاهاي محيطي ايجاد شده است كه اين پاسخ ممكن است فيزيولوژيكي مثل افزايش ضربان قلب[۳۵] و يا رواني مثل احساس برانگيختگي [۳۶]باشد.

 

گرايش تداخل عمل و تأثير متقابل

 

اين گرايش درك فشار رواني را يك مرحله فراتر مي برد و اين كار با مطالعه دقيق و كامل روابط متقابل ميان فرد و محيط پيرامون او انجام مي شود و در اين گرايش، مردم نقش فعالانه تري به عهده گرفته و نيازها و مقتضيات هر موقعيتي را كه در آن قرار مي گيرند مورد تأمل قرار داده و توانايي خود را در بر آورده ساختن آن مقتضيات، ارزيابي مي نمايند.

 

اين گرايش فشار رواني را به عنوان نتيجه اي از يك عدم توازن ميان سطح نيازهاي مردم كه بر آن ها تحميل مي گردد و توانايي آن ها در بر آورده سازي نيازهاي مزبور، توصيف مي كند (كران ول، ۱۳۷۳: ۱۳).

 

فشار رواني يك واكنش فيزيولوژيكي (جسماني) و رواني است كه در هنگام احساس عدم توازن ميان سطح تقاضاهايي كه از افراد مي شود و توانايي و ظرفيت آنان در بر آورد ساختن اين تقاضاها روي مي دهد (همان: ۱۸).

 

محروم شدن از تمايلات شخصي و عدم موفقيت در زندگي روزمره را فشار رواني يا هيجان گويند و اگر بر آورده شدن احتياجات شخصي به مانع[۳۷] برخورد نمايد فشار رواني يا فشار روحي به وجود مي آيد. فشار رواني عبارت است از هر نوع رويدادي كه چه از لحاظ ذهني و چه از لحاظ جسمي، فشاري بر بدن شما وارد آورد (گلميچ و والتريج، ۱۳۷۵: ۱۲).

 

كواتنز[۳۸]، گرانبرك و بوم[۳۹] فشار رواني را اين گونه تعريف كرده اند: فشار رواني به موقعيت دروني فردي اطلاق مي گردد كه تهديدي را نسبت به وضعيت جسمي و يا آرامش رواني خود احساس كرده باشد. درك عدم تعادل در اين مكانيزم به واكنش هاي ناشي از فشار رواني مي انجامد كه مي تواند فيزيولوژيكي يا رفتاري باشد (حسن زاده، ۱۳۸۷: ۱۹).

 

ايوانسويچ و ماتسون فشار رواني را واكنشي انطباقي متأثر از ويژگي هاي شخصي و يا فرآيندهاي روانشناختي مي داند كه در نتيجه هر فعاليت خارجي، موقعيت ويژه و يا حادثه اي فعال شده باشد و بازتاب هاي فيزيكي و يا رواني خاصي را بر فرد تحميل كند (بلانچارد، ۱۳۷۶: ۱۱-۱۰).

 

دكتر هربرت بنسن در كتاب عكس العمل ريلكس شدن فشار رواني را اين گونه معرفي كرده است: وضعيتي كه منجر به تطابق هاي مكرر رفتاري مي شود.

 

دكتر ريچارد ماكارنس[۴۰] مي گويد: فشار رواني به مجموعه عوامل فرسايش دهنده و ويرانگري[۴۱] اطلاق مي‏شود كه از طريق اعمال فشار و اجبار، موجود زنده را مجبور مي كند براي باقي ماندن در شرايط طبيعي[۴۲] و در مقابل عواملي كه بالقوه زيانبار هستند، دست به تطابق هاي مكرر بزند. اين عوامل خطرناك[۴۳] شامل انواع و اقسام عوامل آزار دهنده فيزيكي و رواني شده و در طيف بسيار گسترده خويش، هم غذاي بد و هم همسايه پر سر و صدا را در بر مي گيرند (هويت[۴۴]، ۲۰۰۹: ۲۴).

 

به عقيده كاسل (۱۹۸۴) فشار رواني فرايند پيچيده اي از يك سلسله پاسخ هاي چند سطحي در رابطه با سلامت جسمي و رواني است (نجاريان، ۱۳۷۵: ۱۱).

 

لازاروس تعريف زير را براي فشار رواني ارائه مي دهد: فشار رواني به مقوله وسيعي از مشكلات اشاره دارد كه متمايز از ديگر حيطه هاي مشكل است، زيرا با فشاري كه وارد مي آورد، نظام را (اعم از نظام فيزيولوژيكي، اجتماعي يا رواني و نيز پاسخ هاي آن نظام) برآشفته مي سازد. وي در ادامه مي گويد: واكنش فرد به نحوه ي تفسير[۴۵] يا ارزيابي (هشيارانه يا نا هشيارانه) او از اهميت رويداد زيانبخش، تهديد آميز يا چالش انگيز بستگي دارد.

 

در اولين كنفرانس ملي فشار رواني عاطفي و بيماري هاي قلبي تعريف زير از فشار رواني ارائه شد: فشار رواني فشار دردناك و يا مخالفي است كه هم بر حالات جسماني و هم بر حالات عاطفي، پريشاني و تنش تحميل مي‏كند. آقاي دكتر محمد مهدي خديوي زند عضو هيأت علمي دانشگاه فردوسي مشهد درباره ي فشار رواني مي گويد: فشار رواني نحوه ي هستي داشتن فرد است در حضور عوامل ارزش داده شده، در موقعيت هاي ناكام كننده، در رابطه با نيازها و موانعي كه از برون و يا درون در او به وجود مي آيند (آزاد، ۱۳۷۸: ۴).

 

ساعتچي فشار رواني را چنين تعريف كرده است: وقتي فرد در شرايط و اوضاع و احوالي قرار مي گيرد كه تحت فشار واقع شود يا احساس ناراحت كننده اي به او دست دهد، عصبي باشد، احساس ناكامي و تنش كند يا در تعارض و بلا تكليفي باشد مي توان گفت كه وي تحت فشار رواني است (مقيمي، ۱۳۷۷: ۲۱۷).

 

هولمز و راهه در سال ۱۹۶۸ تصميم گرفتند موقعيت هاي فشار رواني آفرين را براي انسان به عنوان يك حادثه اي كه سبب نوعي دگرگوني كلي در زندگي مي گردد مطرح سازند. اين تعريف به سرعت مورد پذيرش محافل علمي قرار گرفت و حوادثي چون ازدواج[۴۶]، تولد[۴۷] و مرگ[۴۸] و غيره مورد توجه و اساس بسياري از پژوهش هاي گسترده در زمينه نقش حوادث زندگي به عنوان علائم خطر براي بروز بيماري‏هاي بدني يا اختلالات رواني گرديد (كامرون و پيرس[۴۹]، ۲۰۰۵: ۱۲۴).

 

ريچارد لازاروس[۵۰] فشار رواني را از ديدگاه روانشناختي سيستم متغيرهايي مي داند كه به نحو عميقي با هم در ارتباط مي باشند. به طوري كه كاملاً جنبه ي فردي دارد. اين يك رابطه ميان يك شخص با ويژگي هاي شخصي اوست كه تصويري از خود پيدا مي كند. به علاوه واكنش شخص نسبت به يك موقعيت استرس‏زا به توان او در جهت رويارويي و نتايج نهايي آن موقعيت بستگي دارد. توان رويارويي مؤثر فرد گذشته از اين كه در واكنش كوتاه مدت او مؤثر است احتمالاً در نحوه تطابقي دراز مدت وي نيز تأثير به سزايي دارد، هر چند افراد تا حدي محيط خويش را خود انتخاب مي كنند، در آن تغييراتي مي دهند و تصميم مي گيرند كه به كدام جنبه از وقايع محيطي توجه بيشتري مبذول دارند (حسن زاده، ۱۳۸۷: ۱۴).

 

كرياكو (۱۹۸۹) فشار عصبي را تجارب ناخوشايند، احساسات منفي مانند تنش، اضطراب، ناكامي، عصبي بودن، افسردگي در اثر جنبه هاي كار تعريف نموده است. وي معتقد است كه فشار عصبي منجر به كاهش عملكرد شغلي مي شود يعني پديده اي كه امروزه براي پيشرفت كيفيت تدريس در مدارس يكي از موانع تلقي مي شود.

 

در رابطه با فشار عصبي شغلي، گروهي از محققان از قبيل فيتلر و توكار (۱۹۸۶) فشار عصبي را بر اساس هنجارهاي سازماني ابهام نقش و تعارض نقش و تأثير آن ها بر فرد، توضيح و تبيين مي نمايند.

 

ارنولد و فلدمن (۱۹۸۹) فشار عصبي شغلي را واكنش هاي افراد نسبت به عوامل جديد يا تهديد كننده در محيط هاي كارشان تعريف مي كنند (نايك، ۱۳۸۳: ۷۳).

 

رندال در تعريف فشار رواني شغلي، آن را عبارت از واكنش متقابل بين شرايط كار و ويژگي هاي فردي شاغل به گونه اي كه خواست هاي محيط كار و در نتيجه فشارهاي مرتبط با آن بيش از آن باشد كه فرد بتواند از عهده آن ها برآيد تعريف مي كند (ديويد، ۱۳۸۵: ۳۲).

 

بير و نيومن فشار شغلي را شرايطي مي دانند كه از تعامل بين اشخاص و شغل آن ها برمي‏خيزد و همراه با تغييراتي در درون آن هاست كه آن ها را وادار به دور شدن از عملكرد عاديشان مي كند. كوپر معتقد است كه چون گروه بي شماري از مردم درگير كار در بيرون از خانه هستند لذا تحقيقات در زمينه فشار رواني بايد بر روي فشار رواني شغلي تمركز يابد (هارتوپ[۵۱]، ۱۹۸۳: ۱۱).

 

۲-۱۲-      اهميت و پيامدهاي فشار رواني شغلي

 

همان طور كه تكنولوژي پيشرفت مي كند، عوامل فشار رواني زا هم بيشتر مي شوند. فشار رواني مخصوص افراد جامعه يا طبقه خاصي از مردم نيست و افراد با توجه به نوع و شرايط زندگي شان با عوامل فشار رواني زاي گوناگوني مواجه هستند، به طوري كه نمي توان آن را از زندگي حذف و جدا كرد. دنياي صنعتي و فراصنعتي امروز، مشكلات و گرفتاري هاي بسياري به بار آورده است. نگراني افراد نسبت به كار، پيشرفت شتابان علم و تكنولوژي و نگراني از كهنه شدن معلومات و اطلاعات و… از جمله موارد ايجادكننده تنش ها، هيجانات و نگراني هاي روزمره هستند كه حالت هايي از فشار عصبي و رواني تحت عنوان فشار رواني را در افراد ايجاد مي نمايد، فشاري كه آن را مدت ها يك اختلال رواني عاطفي به حساب مي آوردند اما امروزه ثابت شده كه هنگام بروز آن، سه سيستم عصبي، هورموني و دفاعي بدن در يك تأثير متقابل به فعاليت مي پردازند. اخيراً ثابت شده كه در صورت بروز استرس، سيستم دفاعي بدن تضعيف و شماري ازگلبول هاي سفيدكه عامل دفاع بدن هستند، مي ميرند. فشار رواني امروزه تقريباً واژه اي متداول شده و همگان با مفهوم آن آشنا بوده و يا آن را تجربه كرده اند و دلايل غير قابل انكار بيانگر اين واقعيت است كه آن بر سلامت جسمي ، رواني، رفتار و نحوه انجام كار اثرات منفي و غير قابل جبراني مي گذارد كه براي فرد و يا سازمان بسيار پُر هزينه مي باشد و بدين دليل بحث فشار رواني در مديريت رفتارسازماني از اهميت و جايگاه ويژه‏اي برخوردار است (فخيمي، ۲۶۹،۱۳۸۳) و از آن جايي كه شرايط كار دائماًً در حال تغيير است، فشار رواني همواره با درجات مشخصي در رابطه با مسائل مرتبط با كار در سازمان ها وجود دارد. در چند دهه اخير فشار رواني به صورت جدي تري خودنمايي نموده و با توجه به اين تحولات، فشارعصبي از مسائل عادي و معمولي شده و اغلب كاركنان آن را به گونه اي و با شدت و ضعف تجربه كرده اند (Cartwright,2003,3).

 

با پيچيده تر شدن روزافزون جوامع امروزي، به طور حتم رسالت سازمان ها در جهت برآورده شدن انتظارات جوامع، حساس تر و با اهميت تر مي شود. آنچه كه امروزه در بين اهل فن به اتفاق نظر، به يقين تبديل شده است، نقش اساسي انسان به عنوان گرداننده اصلي سازمان ها است. انسان ها هستند كه به كالبد بي روح سازمان ها، جان مي بخشند و عملاً تحقق اهداف را ميسر مي سازند. بنابراين كاركنان ارزشمندترين سرمايه هر سازمان به شمار مي آيند و عملكرد فرد فرد آنان در عملكرد كل سازمان تأثيرگذار است (مهمانفر، ۱۳۸۴). توجه به نيروي انساني در سازمان ها در طي سال هاي اخير بخش عظيمي از زمان و سرمايه سازمان‏هاي پيشرو را به خود اختصاص داده‏ است (فاني و عرب كلمري، ۱۳۸۴). براي بهبود عملكرد سازمان، ناگزير به توجه عميق تر به كاركنان و عوامل موثر بر عملكرد آنان هستيم. عواملي چون رضايت شغلي، تعهد سازماني، خلاقيت، استرس، تعارض و … بر عملكرد كاركنان تاثيرگذارند (مهمانفر، ۱۳۸۴).

 

فشار رواني شغلي واكنش هاي فيزيكي و عاطفي ناخوشايندي است كه نتيجه تعاملات بين كارمند و محيطش بوده به طوري ‏كه نيازمندي‏هاي شغلي بيشتراز قابليت‏ها و كارمند هستند (كينگاما، ۲۰۰۲، به نقل از اميني، ۱۳۸۵).

 

فشار رواني شغلي امروزه به مسئله اي شايع و پر هزينه در محيط‏هاي كاري تبديل شده است بطوري‏كه اغلب پژوهش هاي اخير به آن اختصاص يافته است. گاهي اوقات محيط شغلي فشار رواني ايجاد ميكند و يا اينكه از نظر مديريتي بي نظم است و يا در اختيار يك مدير مستبد است و روش مديريتي اشتباه است كه از نظر روانشناسان اين محيط فشار رواني زا است (ميلر[۵۲] و همكاران، ۲۰۰۴). از طرفي كار در شيفت و فشار كاري زياد در نوبت كاري و برهم خوردن ريتم خواب و ساير مسائل مربوط به زنان، فشار رواني آنها را تشديد مي كند. با توجه به اهميت فشار رواني و فشار رواني شغلي و اثرات مخرب آن شيوه ها و رويكردهاي مختلفي جهت پيشگيري و درمان مورد بررسي قرار گرفته است. يكي از راه هاي مقابله با استرس، شناخت و داشتن آگاهي از فشار رواني مي باشد.اين شناخت بيشتر ناشي از افكار افراد در رابطه با فرايندهايي است كه آنها آموخته اند از اين نظر فشار رواني وقتي رخ مي دهد فرد براي سازگاري با محيط فشار زيادي را تحمل كند(پالمر[۵۳] و همكاران، ۲۰۰۶).

 

بنابراين فشار رواني شغلي امروزه به مساله اي شايع و پرهزينه در محيط هاي كاري تبديل شده است. دانشمندان علوم پزشكي درصد قابل توجهي از بيماري هاي رواني و جسماني ناشي از كار را به وجود بيش از حد فشار رواني مرتبط مي دانند. اگرچه اين تنها ضرر نيست، بلكه اثر زيان آور آن بر روي عملكرد نيز قابل توجه است (مهمانفر، ۱۳۸۴).

 

الواني در بحث خود از فشارهاي عصبي معتقد است كه فشارهاي عصبي عملكرد و فعاليت هاي اعضاي سازمان را تحت تاثير قرار داده و آنها را دچار حالات رواني خاصي كرده و رفتار و اعمالي را از خود نشان مي دهند كه در بازدهي سازمان منعكس مي شود؛ نيروي انساني سازمان را ضايع كرده و اهداف را دستخوش تزلزل مي كند (نزهت، ۱۳۷۵). در همين راستا نتيجه ي تحقيق بيك زاده (۱۳۷۶) حاكي از رابطه ي عوامل ايجاد فشار رواني در كاركنان با كاهش عملكرد آنان است. در تحقيق انجام گرفته به وسيله ي

 

انجمن تحقيقات پرينستون[۵۴] در سال ۱۹۹۷ مشخص شده است كه سه چهارم مستخدمين معتقد هستند كه نسبت به نسل گذشته بيشتر دچار فشار رواني شغلي شده اند (ساتر و همكاران، ۱۹۹۹). به همين دليل در دهه‏هاي اخير فشار عصبي يا فشار رواني و علل و عوامل آن در محيط هاي شغلي و ازجمله سازمان ها مورد بررسي و توجه بسيار واقع شده و يكي از مباحث اصلي رفتار سازماني را به خود اختصاص داده است. علماي اين رشته دريافته اند كه فشار عصبي، اثرات فراواني بر عملكرد و فعاليت هاي اعضاي سازمان دارد و مديران و كارمندان سازمان تحت تأثير اين فشار، دچار حالات رواني خاص شده و دست به رفتار و اعمالي مي زنند كه نتايج آن مستقيماً در بازدهي سازمان منعكس مي شود (ميقاني، ۱۳۸۰). به اين ترتيب فشار رواني شغلي از مسائل بسيار مهمي است كه پرداختن به آن و يافتن راه حلي براي كاهش آن بسيار ضروري است.

 

[۱] nervous System

 

[۲] Emotional pressure

 

[۳] Biology

 

[۴] Disorde

 

[۵] Hypothalamus

 

[۶] Stress

 

[۷] Cue

 

[۸] Literature and art

 

[۹] Ablard

 

[۱۰] Exhaustion

 

[۱۱] Tension

 

[۱۲] Panic

 

[۱۳] Care & Worry

 

[۱۴] Directive

 

[۱۵] Destress

 

[۱۶] Negative stress

 

[۱۷] Hippocrates

 

[۱۸] Compulsion

 

[۱۹] Transformation

 

[۲۰] Danger

 

[۲۱] Opportunity

 

[۲۲] Accidents

 

[۲۳] – Bern

 

[۲۴] Physical Pressure

 

[۲۵] General Psycho Phathology

 

[۲۶] Affective Response

 

[۲۷] Environmental Stimulus

 

[۲۸] Mental Force

 

[۲۹]Mc Geel

 

[۳۰] Hans Seleae

 

[۳۱] Stimulation

 

[۳۲] Vallerand

 

[۳۳] External Force

 

[۳۴] response Tendency

 

[۳۵] Heart Beat & Heart rate

 

[۳۶] Activation & Excitation

 

[۳۷] Obstacle

 

[۳۸] Coatetez

 

[۳۹] Granenberg & Buom

 

[۴۰] Macarnes

 

[۴۱] Destructiveness

 

[۴۲] Natural Conditions

 

[۴۳] Hazardous Factors

 

[۴۴] – Hewitt

 

[۴۵] Interpretation

 

[۴۶] Marriage

 

[۴۷] Birth

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.