مفهوم شهروند و شهروندي
از جمله مباحث مهم در حوزه مطالعات اجتماعي، سياسي و تربيتي، مفهوم شهروندي است. اين مفهوم ريشه در گستره تاريخ داشته و همواره مورد توجه متفكران بوده است. با توجه اهميت شهروندي : در دوران معاصر متفكران متعددي به بحث و بررسي پيرامون اين مفهوم پرداخته اند. در اين ارتباط ابتدا به تحليل مفهوم شهروند و شهروندي پرداخته و سپس پاره اي از نظريات متفكران بيان مي گردد.
اصطلاح شهروند (Citizen) از شهر (Cite)مي آيد كه از واژه Civitas مشتق شده است كه در زبان لاتين تقريبا معادل كلمه پليس در زبان يوناني است كه همان شهر است و تنها مجتمعي از ساكنين نيست بلكه واحدهاي سياسي و مستقل به شمار مي آيد. عده اي شهروندي را از بعد سياسي نگريسته و معتقد هستند شهروندي موقعيتي است كه رابطه بين فرد و جامعه سياسي را برقرار مي كند. همچنين شهروندي چارچوبي را براي تعامل افراد در درون جامعه مدني فراهم مي كند. امتيازي كه شهروندي بر ديگر هويت هاي اجتماعي دارد اين است كه داراي يك برابري فراگير است كه ديگر هويت ها نظير طبقه، مذهب يا قوميت فاقد آن است (فالكس، ۱۳۸۱).
برخي ديگر شهروند را از بعد اجتماعي و ديني تعريف كرده اند: «شهروند فردي است كه در ساختار اجتماعي، سياسي، فرهنگي و اقتصادي در جامعه حضور داشته و در تصميم سازي، تصميم گيري و شكل دهي آن به صورت مستقيم و يا غير مستقيم در سايه همزيستي، تعامل داوطلبانه و تلاش همگام در نيل به سعادت دنيوي و اخروي موثر است». (بيات، ۱۳۸۶). به طوركلي مي توان گفت كه شهروند و شهروندي تا حد زيادي وابسته به شرايط خاص كشور و جامعه مي باشد. و هر فرهنگي نيز شهروند خاص خود را مي طلبد. شهروند فردي است كه در يك دولت ـ ملت زندگي مي كند. از حقوق و مزايايي برخوردار است و مسئوليت هايي همچون وفاداري نسبت به دولت بر عهده دارد (بنكس[۱]، ۲۰۰۸). در ادبيات حوزه شهروندي تعاريف گوناگوني از صاحبنظران مختلف به چشم مي خورد از آنجا كه هر يك از تعاريف از منظر و زاويه خاصي به شهروندي نگريسته اند. بنابراين يافتن تعريفي جامع كه مورد توافق تمام دست اندركاران اين حوزه باشد، كاري دشوار است. در اينجا پاره اي از تعاريف شهروندي ارائه شده است:
جانويتز معتقد است كه شهروندي يك ايده دو جانبه است. اين ايده صرفا يك مجموعه حقوق نبوده بلكه بر وظايف و تعهدات نيز تاكيد دارد. شهروندي الگوي متعادلي بين حقوق و مسئوليت ها مي باشد و اين امكان را به شهروندان مي دهد كه هم حاكميت داشته باشند و هم تحت حاكميت باشند (ترنر و هميلتون[۲]، ۱۹۹۴).
شاكورنسكي[۳] (۲۰۰۵) معتقد است كه رويكردهاي فلسفي، جامعه شناختي، حقوقي و آموزشي متعددي در تلاش براي پاسخ به اين سوال وجود دارد كه شهروندي چيست؟ وي معتقد است شهروندي مفهومي پويا، وابسته به زمينه، بحث انگيز و چند بعدي است. پويايي مفهوم شهروندي بدين خاطر است كه تعاريف، برداشت ها و ويژگي هاي شهروندي در طول تاريخ متغير بوده و وابسته به زمينه است، زيرا در هر زماني تفاسير و دلالت هاي مختلفي در جوامع گوناگون داشته است . بحث انگيز است به اين دليل كه در هر زمان و مكاني در خصوص اينكه شهروندي چيست؟ اختلاف نظر وجود دارد و در نهايت شهروندي مفهومي چند بعدي است ، زيرا دست كم متضمن چهار بعد متفاوت است: منزلت يا پايگاه[۴]، هويت[۵]، فضايل مدني[۶] و عمل[۷].
باركر[۸] (۲۰۰۰) بر اين باور است كه شهروندي با حقوق انساني در زندگي اجتماعي پيوند خورده است. شهروندي وظايف و مسئوليت ها را بين افراد جامعه توزيع مي كند و در نهايت امكان مشاركت افراد در فعل و انفعالات اجتماعي را فراهم مي سازد (واحد چوكده، ۱۳۸۴). شهروندي نوعي التزام به قوانين مدني و تعلقات اجتماعي و فرهنگي مي باشد كه مرز جغرافيايي و سياسي در محدوده يك كشور دارد و بر ضوابط و حقوق دولت ـ ملت تاكيدي دارد ( شرفي و طاهرپور، ۱۳۸۷).
كوهن نيز شهروندي را يك نوع قرارداد متقابل اجتماعي و يك سلسله حقوق متقابل دولت بر ملت و ملت بر دولت و نيز يك احساس مشترك عمومي نسبت به هويت اجتماعي و ملي در يك محدوده مشخص مي داند. شهروندي مفهومي پيچيده و چند بعدي مي باشد اين مفهوم مشتمل بر ابعاد قانوني، فرهنگي، اجتماعي و سياسي مي باشد و حقوق و الزامات، احساس هويت و تعهدات اجتماعي معيني براي شهروندان تعيين مي كند (نقل از سچيني[۹]، ۲۰۰۴). ايده شهروندي هميشه بازتاب دهنده نوعي خاصي از جامعه است (كيئر[۱۰]، ۱۹۹۹؛ فالكس[۱۱]، ۲۰۰۱). فالكس بر اين باور است كه شهروندي جنبه اقتصادي دارد و يكي از سوالاتي كه هنگام تلاش براي درك شهروندي بايد بپرسيم اين است كه ترتيبات اجتماعي و سياسي كه در چارچوب آن شهروندي به موقع اجرا گذاشته مي شود، در چه زمينه اي شكل مي گيرد (فالكس، ۲۰۰۱). مارشال معتقد است كه شهروندي موقعيتي است براي كساني كه اعضاي جامعه هستند ضمن اينكه از حقوقي برخوردار مي باشند بايد وظايفي را نيز كه از آن موقعيت بر مي خيزد بر عهده گيرند به عبارت ديگر هر موقعيت اعطا شده، حقوق و مسئوليت هايي را نيز شامل مي شود (فتحي و واحد چوكده، ۱۳۸۸). دامسون (۲۰۰۰) اظهار مي كند كه شهروندي نوعي از اجتماعي شدن و حاكي از آماده شدن براي زندگي در جامعه محلي، ملي و جهاني است. شهروندي به عضويت و مشاركت فعال افراد در جامعه اطلاق مي گردد، افرادي كه از حقوق ومسئوليت هايي برخوردار هستند و قابليت تاثيرگذاري بر خط مشي هاي سياسي را دارا مي باشند. از اين رو شهروندي بايد فراتر از مقام و منزلت سياسي و حقوقي در نظر گرفته شود. اين مفهوم همچنين نقشي اجتماعي به حساب مي آيد (بيرزيا، نقل از سچيني، ۲۰۰۴).
هربرت و سيرز [۱۲](۲۰۰۵) معتقدند كه شهروندي به رابطه بين افراد و دولت و رابطه بين افراد در درون يك دولت اشاره دارد. با توجه به آنچه بيان گرديد شهروندي علاوه بر اشاره به مجموعه اي از حقوق و مسئوليت هاي قانوني و تصريح شده ، گستره اي وسيع تر از ابعاد صرف حقوقي و سياسي داشته و شامل يادگيري باهم زيستن مي گردد. بنكس (۲۰۰۸) مي گويد مفاهيم شهروندي و تربيت شهروندي در سراسر جهان بوسيله عوامل گوناگون تاريخي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي به چالش كشيده شده است. مهاجرت گسترده، جهاني شدن و تشديد ملي گرايي به بحث و تفكرات نو در خصوص شهروندي انجاميده است به طوري كه دامنه شهروندي بايد بسط پيدا كرده و حقوق ساير شهروندان و گروه هاي نژادي، زباني، فرهنگي و قومي را نيز شامل گردد.
شهروندي، از مهمترين ايده هاي اجتماعي است كه به منظور كمك به شناخت بهتر جامعه، روابط دروني آن و هدايت كنش ها و رفتارها به وجود آمده است. اين مفهوم مانند هر مفهوم ديگر، در بستر تاريخي – اجتماعي و درون شبكه هاي مفهومي، محتوا و معناي خود را آشكار ساخته و سير تحولي خود را داشته است. اين محتوا و معنا همواره ثابت نبوده و به اعتبار تحولات پديد آمده در جوامع و رويكردهاي نظري، دستخوش تغيير شده است. در اغلب اين تعاريف جنبه هاي حقوقي شهروندي مورد تاكيد قرار گرفته است. با اين همه در تجربه شهروندي تنها پايگاه حقوقي شهروندي مورد تاكيد قرار گرفته است. حال آنكه تجربه شهروندي تنها به پايگاه حقوقي فرد بستگي ندارد، بلكه به روابط بين افراد و گروه هاي اجتماعي نيز وابسته است (هاشمي، ۱۳۸۹).
مبناي حقوق شهروندي آن است كه فرد انساني تنها به حكم انسان بودنش، در جامعه داراي يك سلسه حقوق، توانايي و مزايايي است كه به عقيده بسياري از حقوق دانان، اين حقوق طبيعي و غير اكتسابي است و هيچ مقامي حق ندارد آن را از انسان سلب يا محدود سازد. اين دسته از حقوق كه حقوق بشر و حقوق اساسي جامعه نيز از آن اقتباس شده است. بعضا در قانون اساسي كشورها تبلور يافته و شكل ملي به خود گرفته است. و شهروند كسي است كه داراي حقوق مدني، سياسي و اجتماعي است و بايد چنين استدلال نمائيم كه حقوق شهروندي آن دسته از حقوقي است كه رنگ و بوي ملي به خود گرفته است (محبي، ۱۳۸۴).
[۱]- Banks
[۲]- Turner, B. and Hamilton
[۳]- Schugurensky
[۴]- status
[۵]- identity
[۶]- civic virtues
[۷]- agency
[۸]- Barker
[۹]- Cechini
[۱۰]- Keer
[۱۱]- Faulks
[۱۲]- Hebert, &Sears