دانلود مقاله

دانلود مقالات دانشگاهي

پايان نامه مديريت درباره انواع روش هاي تامين مالي شركت ها

۵ بازديد

انواع روش هاي تامين مالي شركت ها

 

سه روش عمده اي كه براي تامين منابع لازم‌ براي سرمايه گذاري مورد استفاده قرار مي‌گيرند يعني استفاده از سود توزيع نشده، استفاده از شريك يا سود سهام و قرض يا وام است، واقعيت اين است كه هر كدام مورد خاص خود را دارد. اگر ابتدا به سرمايه گذار توجه داشته باشيم و ببينيم سرمايه گذار به كدام شيوه و در چه جهت‌ توجه دارد. آن گاه مي توان بحث كرد كه چگونه‌ مي شود سرمايه گذار را در جهت استفاده از اين‌ شيوه ها هدايت كرد. در وهله اول اگر من يك سرمايه گذار باشم و يك فعاليت اقتصادي را در نظر داشته باشيم و مطمئن باشم كه بازده و سود قابل توجه و بالايي‌ ايجاد خواهد شد، بديهي است كه تمايلي‌ نخواهم داشت كه براي خود شريك داشته باشم. يعني در مرحله اول سعي بر اين است كه از منابع‌ مالي خودم استفاده كنم يا سودي را كه قبلا برده ام مجددا سرمايه گذاري كنم، يا وام بگيرم. اين دو شيوه كه از منابع خود استفاده كنم يا وام‌ گرفته شود، بسته به اين دارد. كه آيا هزينه سود قبلي من و منابع من بيشتر است يا سود و بهره‌ بانكي. به عبارت ديگر من اگر خود بتوانم از سرمايه شخصي در جاي ديگر استفاده كنم و بازده بالاتري نسبت به پرداخت نرخ به بانك‌ داشته باشد. ترجيح مي دهم تا آن جا كه امكان دارد قرض بگيريم اما اگر برابر باشند يا برعكس نرخ بانكي بالاتر باشد، در درجه اول تا آن جا كه مي توانم از منابع شخصي و سود توزيع‌ نشده استفاده مي كنم اين كار را مي كنم، پس از آن‌ به سوي سيستم بانكي يا گرفتن قرض از هر سيستم ديگر خواهم رفت. و معمولا زماني به‌ گرفتن شريك به عنوان سرمايه گذار روي مي آورم‌(با بهره گرفتن از بازار بورس يا استفاده از سهام) كه‌ يا منابع محدود داشته باشيم يا مساله ريسك‌ مطرح شود. وقتي مساله ريسك مطرح مي شود و درجه آن افزايش مي يابد هر چند كه سود بالايي‌ نيز داشته باشد، ترجيح مي دهم در ريسك هم‌ يك شريك داشته باشم اين جا شريك از بابت‌ سود نيست بلكه در خطرات ناشي از ريسك هم‌ شريك است: دليل اين كه بازار بورس ما آن چنان‌ رونق ندارد اين است كه سرمايه گذاران ما درست‌ است كه ريسك مي كنند اما اين ريسك در واقع‌ در حدي نيست كه آن ها را به استفاده از بازار بورس وادار سازد و ريسك آن ها بيشتر در رابطه با بي اطميناني است كه از سوي دولت احساس‌ مي كنند. در واقع امروزه ريسكي كه در سرمايه گذاري اقتصاد ايران مطرح است، شايد بيشتر نااطميناني است كه سرمايه گذاران از شرايط دارند نه از بازده سرمايه گذاري خود. چون‌ به نظر من بازده سرمايه گذاري اقتصاد ايران‌ بالاست و ريسك پايين دارد ولي نااطميناني از سياست هاي دولت و ساير مسايل وجود دارد كه‌ اين ريسك را افزايش مي دهد. حال اگر بخواهيم به عنوان سياست گذار، سرمايه گذاران را به سمت يكي از اين انواع منابع‌ هدايت كنيم، مثلا اگر تمايل داشته باشيم به دليل‌ شرايط تورمي جامعه كاري كنيم كه سرمايه گذار يا بنگاه ها سود خود را كمتر توزيع مجدد كنند يعني‌ تقسيم كنند و در نتيجه باعث شود تقاضاي كل‌ بالا رود و بخواهيم دوباره سرمايه گذاري كنيم، بايد از طريق سيستم مالياتي انجام گيرد. تا بيشتر تشويق شوند كه سودي كه در دوره قبل به دست‌ آورده اند، به جاي آن كه بين مردم توزيع كنند و مردم آن را به تقاضا براي كالا و خدمات تبديل‌ كنند و قيمت ها افزايش يابد، تشويق شوند تا سود دوباره سرمايه‌گذاري شود. در اين صورت‌ سرمايه گذاري از سود خود دستگاه تامين مي شود به جاي آن كه دوباره وام و اعتبار بگيرند يا از روش‌ اوراق قرضه و غيره استفاده كنند. به همين ترتيب‌ ممكن است كه بخواهيم بازار بورس را رونق‌ دهيم. كه باز اين روشي است براي جمع كردن‌ منابع پس اندازهاي مردم كه آن هم با فراهم كردن‌ امكانات براي اين بازار ممكن است. قرض و وام كه شايد گسترده ترين نوع منابع‌ براي سرمايه گذاري است امروزه كه حجم‌ سرمايه گذاري ها بسيار بالا مي باشد واقعيت اين‌ است كه نه سود توزيع نشده و نه شرايط بازار بورس ما در حدي است كه بتواند منابع كافي و لازم براي سرمايه گذاري تامين كند. پس باز ملاحظه مي شود كه نهايتا بخش عمده اين منابع‌ را بايد سيستم بانكي تامين كند. اگر اين سيستم‌ بانكي توانست كارآمد باشد كه جواب گوي‌ سرمايه گذاران خواهد بود و اوراق قرضه فقط براي موارد خيلي خاص مثلا براي‌ سرمايه گذاري‌هايي است كه قرض دهندگان، استفاده كنندگان نهايي آن كالا يا خدمت باشند بتواند مطرح باشند. مثلا شما مي خواهيد شهرك بسازيد و مي خواهيد از كساني كه در آينده خريداران شما خواهند بود،قرض بگيريد و در اين حالت‌ مي توانيد سيستم اوراق قرضه را مطرح كنيد و تامين منابع كنيد اما اين روش نمي تواند آن چنان‌ گسترده براي تمامي سرمايه گذاري‌ها باشد. در اين جا تاكيد مي كنم كه سيستم بانكي ما بايد متحول شود تا كارآمد شود. در آن صورت است‌ كه ديگر شايد نياز زيادي به روش هاي مختلف براي‌ تامين منابع سرمايه گذاري نباشد(بابايي و همكاران،۱۳۷۶). در ادامه به بيان انواع روش هاي تامين مالي مي پردازيم:

 

دانلود پايان نامه

 

۲-۲-۱۹-۱- منابع تامين مالي از طريق بدهي(استقراض)

 

تامين مالي از طريق بدهي شامل وجوهي است كه مالكان كسب ‌و كارهاي كوچك استقراض كرده اند و بايد به همراه بهره آن را بازپرداخت كنند. بسياري از كارآفرينان به نوعي از سرمايه ناشي از بدهي(استقراض) براي راه اندازي شركت هاي خود بهره مي برند. اگرچه وجوه قرض گرفته شده به كارآفرين اين اجازه را مي دهد كه مالكيت كامل شركت را در اختيار داشته باشد، با اين حال او بايد بدهي ايجاد شده در ترازنامه را تعهد كند و به همين ترتيب آن را به همراه بهره متعلق به آن، در آينده بازپرداخت كند. افزون بر اين، به دليل ريسك بيشتر كسب‌ و‌ كارهاي كوچك، آن ها بايد نرخ بهره بيشتري را نيز پرداخت كنند. با وجود اين، هزينه هاي تامين مالي از طريق استقراض اغلب پايين تر از تامين مالي از طريق سهام بوده و برخلاف تامين مالي از طريق سهام متضمن رقيق شدن مالكيت كارآفرينان در شركت نيست. كارآفرين كه بر جستجوي تامين مالي از طريق استقراض است، به سرعت با دامنه گسترده اي از گزينه هاي اعتباري رو به رو مي شود. در ادامه منابع تامين مالي از طريق بدهي(استقراض) مرور خواهد شد.

 

 

۲-۲-۱۹-۲- بانك هاي تجاري

 

بانك هاي تجاري بيشترين تعداد و بيشترين تنوع وام هاي كسب ‌و كارهاي كوچك را ارائه مي كنند. مالكان كسب ‌و ‌كارها، بانك ها را به عنوان اولين قرض دهندگان مدنظر قرار مي دهند. بانك ها غالبا در فعاليت هاي اعطاي وام خود محافظه كارانه عمل مي كنند و ترجيح مي دهند تا در هنگام تخصيص وام هاي خود به كسب ‌و ‌كارهاي كوچك، آن ها را به شركت هاي در ‌حال فعاليت اعطا كنند تا به يك شركت نوپاي با ‌ريسك بالا چنان چه بانكي در اعطاي وام خود به يك شركت دچار اشتباه شود، ترجيح مي دهد كه جريان وجوه نقد كافي براي بازپرداخت وام موجود باشد. نخستين پرسشي كه هنگام ارزيابي طرح كسب‌و‌كار كارآفرينان در ذهن بيشتر بانكداران نقش مي بندد اين است كه«آيا اين كسب ‌و كار قادر به ايجاد وجوه نقد كافي براي بازپرداخت وامي هست كه دريافت كرده است؟» گرچه بانك ها براي تضمين وام هايشان بر وثيقه متكي هستند ولي آن چه بازپرداخت وام را در موعد مقرر تضمين مي كند جريان نقد كافي شركت است. از سوي ديگر، تهيه وثايق و راكد گذاردن آن نيز براي شركت ها هزينه هايي را در بردارد(زيمرر،۱۹۹۶).

 

۲-۲-۱۹-۳- وام هاي كوتاه مدت

 

وام هاي كوتاه مدت كه براي كمتر از يك سال در نظر گرفته شده اند، رايج ترين نوع وام هاي تجاري اعطاء شده به بنگاه هاي كوچك است. اين وجوه نوعا براي پركردن حساب سرمايه در گردش براي تامين مالي خريد موجودي بيشتر، بالا بردن برون داد(محصول)، تامين مالي فروش اعتباري و يا بهره گيري از تنزيل نقدي به كار مي رود. اين وام هنگامي بازپرداخت مي شود كه موجودي به وجوه نقد تبديل شود.

 

 

 

۲-۲-۱۹-۴- وام هاي ميان‌مدت و بلند‌مدت

 

وام هاي ميان مدت و بلند‌مدت براي مدت يك سال يا بيشتر ارائه مي گردد و معمولا در افزايش سرمايه ثابت به كار مي رود. بانك ها اين وام ها را براي راه اندازي و آغاز به كار يك كسب و‌ كار، ساخت يك كارخانه، خريد املاك و تجهيزات و تامين وجوه براي ديگر سرمايه گذاري هاي بلندمدت اعطا مي كنند. بازپرداخت اين وام معمولا ماهيانه يا فصلي تعيين مي شود.

 

 

 

۲-۲-۱۹-۵- خط هاي اعتباري و اعتبارات اسنادي

 

يك خط اعتباري به منظور حفظ جريان نقدي مثبت، وجوه كوتاه مدتي را به شركت ارائه مي كند، سپس هنگامي كه در مراحل بعد شركت توانست مبالغ مورد نظر را به دست آورد، اين وام بازپرداخت مي گردد. يك مزيت خط اعتباري اين است كه تا زماني كه وجوه، بازپس گرفته نشود بهره اي به آن تعلق نمي‌گيرد، در حالي كه در زمان نياز جريان نقدي اين خط فورا در دسترس واقع مي گردد(مور بيسينس،۲۰۰۴). اعتبار اسنادي نيز مي تواند در هنگام معامله با يك توزيع كننده جديد كه ممكن است از نظر اعتباري شركت داراي تضمين كافي نباشد، به كار گرفته شود. در چنين زماني بانك مي تواند با ارائه يك اعتبار اسنادي، پرداخت به شركت را ضمانت كند(همان،۲۰۰۴).

 

 

 

۲-۲-۱۹-۶- وام دهندگان به پشتوانه دارايي(وام رهني)

 

وام دهندگان به پشتوانه دارايي، اين امكان را براي كسب ‌و ‌كارهاي كوچك فراهم مي سازند تا وجوهي را از طريق وثيقه گذاردن دارايي هاي بعضا بيكار خود(حساب هاي دريافتني، موجودي ها، تجهيزات ثابت و…) قرض بگيرند. حتي شركت هاي غيرسود‌ه كه صورت هاي مالي آن ها نمي تواند متصديان وام را براي پرداخت وام هاي رايج متقاعد كند، مي‌توانند وام هاي با پشتوانه دارايي را دريافت كنند. چنين شركت هايي كه جريان نقدي ضعيف دارند اما از لحاظ دارايي غني هستند از اين طريق مي‌توانند از دارايي هاي نابهره ور خود براي تامين مالي توسعه شركت و يا عبور از بحران هاي مالي استفاده كنند.

 

۲-۲-۱۹-۷- اعتبار تجاري

 

فروشندگان و عرضه كنندگان معمولاً خريد مواد اوليه و قطعات شركت ها را به مدت ۳۰ تا ۹۰ روز يا بيشتر با نرخ بهره معين تامين مالي مي كنند.

 

 

 

۲-۲-۱۹-۸-عرضه كنندگان تجهيزات

 

بيشتر فروشندگان تجهيزات از طريق ارائه تسهيلات خريد، مالكان كسب ‌و ‌كارها را تشويق مي كنند تا تجهيزات مورد نياز خود را از آنان خريداري كنند. اين روش تامين مالي تا حدود زيادي مشابه اعتبار تجاري است. معمولاً فروشندگان تجهيزات، يك شرايط اعتباري منطقي با پرداخت منصفانه كه در طول عمر تجهيزات به طورمتعادل تقسيط شده باشد را پيشنهاد مي كنند.

 

۲-۲-۱۹-۹- شركت هاي تامين مالي تجاري

 

شركت هاي تامين مالي تجاري انواع مشابهي از وام هاي بانكي را در اختيار قرار مي گذارند و معمولاً ريسك بيشتري را نيز نسبت به رقيبان محافظه ‌كارشان، در پرتفوي وام هايشان تقبل مي كنند. اين شركت ها معمولاَ گزينه هاي اعتباري بسياري را همانند بانك هاي تجاري پيشنهاد مي كنند، با وجود اين به دليل اين كه وام هاي آن ها در بردارنده ريسك بيشتري است، شركت هاي تامين مالي تجاري نرخ بهره بيشتري را نسبت به بانك هاي تجاري درخواست مي كنند.

 

۲-۲-۱۹-۱۰- مؤسسات وام و پس‌‌انداز(S & SL)

 

تخصص موسسات وام و پس‌‌انداز در ارائه وام هايي براي دارايي هاي واقعي است. علاوه بر نقش سنتي آن ها در ارائه وام هاي رهني براي مسكن، اين موسسات منابع مالي را براي دارايي هاي تجاري و صنعتي نيز ارائه مي كنند. در يك وام نوعي تجاري يا صنعتي، مؤسسات وام و پس‌‌انداز تا ۸۰ درصد از ارزش دارايي را با برنامه‌ زماني بازپرداخت تا ۳۰ ‌سال قرض خواهند داد.

 

۲-۲-۱۹-۱۱- كارگزاري ها

 

در برخي كشورها كارگزاري ها نيز در زمره شركت هاي وام دهنده جاي مي گيرند و بسياري از آن ها وام هايي را در نرخ هاي كمتر از نرخ بهره بانكي به مشتريانشان ارائه مي دهند. اين وام هاي پوششي، نرخ هاي بهره كمتري دارند، چرا كه از پشتيباني وثيقه هايي سهام و اوراق قرضه موجود در پرتفوليوي مشتري برخوردارند كه با كيفيت و باتوان نقد شوندگي بالا هستند. نرخ بهره تعيين شده بستگي به نرخي دارد كه كارگزار خود براي وام گرفتن آن مبالغ پرداخته است.

 

۲-۲-۱۹-۱۲- شركت هاي بيمه

 

در ديگر كشورها براي بسياري از كارآفرينان، شركت هاي بيمه عمر مي توانند منبع مهم دستيابي به سرمايه كسب ‌و‌ كار تلقي شوند. شركت هاي بيمه دو نوع اساسي وام را ارائه مي كنند. وام هاي بيمه نامه اي و وام هاي رهني. وام هاي بيمه نامه‌اي بر پايه مبالغي ايجاد شده است كه از طريق حق بيمه پرداخت مي شود. اين وام ها توسط بهترين نوع وثيقه ها تضمين مي شوند(پول نقدي كه مالك كسب‌ و ‌كار قبلاً و از طريق حق بيمه پرداخته است). اساساً شركت بيمه پول شخص كارآفرين را به خود او قرض مي دهد و به دليل آن كه قاعدتا با هيچ ريسك نكولي مواجه نمي شود، اين وام ها در نرخ بهره هاي مطلوب ارائه مي شوند. شركت هاي بيمه هم چنين وام هاي رهني بلندمدتي را براي خريد دارايي هاي واقعي ارائه كرده‌ اند. اين نوع وام ها بر پايه ارزش دارايي واقعي خريداري شده، قرار گرفته اند. شركت هاي بيمه تا ۷۵ يا ۸۰ درصد از ارزش املاك و مستغلات را پوشش مي دهند و به شركت اجازه مي دهند تا جدول زماني بازپرداخت بيش از ۲۵ يا ۳۰ سال را بر عهده گيرد.

 

۲-۲-۱۹-۱۳- اتحاديه هاي اعتباري

 

اتحاديه هاي اعتباري كه تحت مالكيت اعضاي خود قرار دارند، شناخته شده ترين مؤسسات براي ارائه وام هاي مصرفي و خودرو به شمار مي روند. با وجود اين اكنون بسياري از آن ها خواهان آن هستند كه وهي را براي راه اندازي كسب‌ و‌ كارها به اعضاي خود قرض دهند. اتحاديه هاي اعتباري وام خود را به هر شخصي ارائه نمي دهند، بلكه جهت واجدالشرايط شدن براي دريافت وام، يك كارآفرين مي بايستي به عضويت يك اتحاديه اعتباري درآيد.

 

 

 

۲-۲-۱۹-۱۴- اوراق قرضه

 

اوراق قرضه غالباً به عنوان منبع شناخته شده تامين مالي براي شركت هاي بزرگ محسوب مي شوند. گرچه كسب‌ و ‌كارهاي كوچك تر كانديداي مناسبي براي صدور اوراق قرضه نيستند، با وجود اين برخي از شركت هاي كوچك هنگامي كه با پاسخ منفي ديگر قرض‌دهندگان مواجه مي شوند، اوراق قرضه را منبعي مناسب براي تامين وجوه مورد نياز خود مي يابند.

 

 

 

۲-۲-۱۹-۱۵- عرضه هاي خصوصي

 

فرايندي است كه طي آن شركت براي استقراض و صدور اسناد تعهدآور تنها به معدودي از وام دهندگان معمولاً شركت هاي بيمه يا صندوق هاي بازنشستگي روي مي آورد و استقراض از طريق انتشار عام اوراق انجام نمي گيرد. بدهي عرضه خصوصي پيوندي است ميان يك وام معمولي و اوراق قرضه، چرا كه به صورت بالذات يك اوراق قرضه محسوب مي شود اما شرايط آن به مانند وام به نيازهاي فردي قرض گيرنده بستگي دارد. اوراق بهاداري كه به عرضه خصوصي تبديل شده است، چندين مزيت را نسبت به وام هاي عادي بانكي داراست كه از جمله آن ها مي توان به نرخ بهره ثابت، سررسيد بلندمدت تر، محدوديت هاي كمتر و نهايتا ريسك پذيري بيشتر سرمايه‌گذاران خصوصي اشاره كرد(زيمير،۱۹۹۶).

 

۲-۲-۱۹-۱۶- كمك هاي دولتي

 

در بسياري از كشور‌ها، دولت ها براي كمك به كارآفرينان در راه اندازي كسب‌ و‌ كارهاي نوپا و يا در حال رشدشان، تسهيلاتي را با نرخ بهره پائين يا بازپرداخت بلندمدت اعطا مي كنند. بنا به مقتضيات مكاني، در اين بخش به سازمان ها و نهادهاي گوناگوني كه در ايران، گزينه هايي از اين نوع منابع مالي را در اختيار كارآفرينان مي گذارند، اشاره مي شود.

 

– صندوق حمايت از فرصت هاي شغلي؛

 

– صندوق تعاون كشور؛

 

– دفتر همكاري هاي رياست جمهوري؛

 

– بانك كشاورزي؛

 

– سازمان همياري اشتغال جهاد دانشگاهي؛

 

– سازمان صنايع كوچك؛

 

– سازمان گسترش و نوسازي صنايع ايران؛

 

– شركت شهرك هاي صنعتي ايران؛

 

– سازمان ملي جوانان؛

 

– وزارت صنايع؛

 

–  سازمان مديريت و برنامه ريزي؛

 

–  منابع تامين مالي از طريق سرمايه(حقوق صاحبان سهام)

 

اتكاء صرف بر بدهي و استقراض براي تامين مالي راه اندازي و يا رشد و توسعه شركت، ممكن است مشكلات بي شماري را به وجود آورد. سرمايه به دست آمده از استقراض، سرمايه صبوري نيست. مدت زمان وام هاي آن به ندرت از ۳ تا ۵ سال فراتر مي رود. از سوي ديگر سرمايه ناشي از بدهي(استقراض)، سرمايه متعهدي نيست.  بدهي بازپرداخت هاي دوره اي بهره(فرع وام) و پرداخت نهايي اصل وام را ايجاب مي كند. اين عامل باعث مي شود كه در هنگام افت فروش يا ديگر فشارهايي كه بر روي سودآوري و به ويژه بر روي جريان نقدي وارد مي شود، شركت در معرض تهديد قرار بگيرد. در چنين مواقعي كه شركت از بازپرداخت هاي بدهي‌اش ناتوان مي شود، بانك ها ممكن است به عنوان آخرين راه چاره دارايي ها را به مالكيت خود درآورند و يا شركت را مجبور  به انحلال سازند. به همين دليل صاحب نظران توصيه مي كنند كه براي شركت ها يا دست‌كم شركت هاي با پتانسيل رشد بالا، سرمايه هاي ريسكي متعهد و صبور كه بازدهي آن پس از موفقيت قريب الوقوع شركت پرداخت مي گردد، مناسب ترين انتخاب خواهند بود. اين گونه منابع مالي براي كسب ‌و كارهاي جديد مطلوب محسوب مي شوند، چرا كه اين‌ منابع عمدتا بر چشم انداز آتي شركت تمركز مي كنند، در حالي كه بانك ها اغلب عملكرد گذشته شركت را به عنوان معيار اصلي مدنظر قرار مي دهند.

 

 

 

[۱] Zimmerer

 

[۲] Morebusiness

روش هاي تامين منابع مالي بين المللي

۶ بازديد

روش هاي تامين منابع مالي بين المللي

 

موثرترين راه براي رسيدن به اهداف بلند مدت اقتصاد كلان و توسعه اي كشور ها دارا بودن بازارهاي مالي فعال و سالم مي باشد. اين بازار ها به مثابه پلي مي باشند كه مازاد منابع مالي را با مازاد مصارف مرتبط مي كند. دارا بودن ساختار صحيح، قوانين و مقررات مناسب  و هماهنگ، كنترل هاي كارآمد، كارايي و رشد سالم اين بازارها را براي نيل به اهداف توسعه اي تضمين مي كند. در اكثر كشورها دسترسي به اهداف توسعه اي از طريق جذب منابع مالي داخلي كفايت نكرده و جذب منابع مالي در سطح بين الملل اهميت خاص و استراتژيك پيدا كرده است. در دهه اخير رشد چشمگير بازارهاي مالي بين الملل نقش عمده اي در بهينه سازي و توسعه اقتصادي كشورها ايفا نموده است. در حال حاضر منابع مالي در سطح بين الملل از طريق روش هاي زير تامين مي شوند:

 

 

۱- منابع مالي سرمايه اي بين الملل

 

به طور كلي هر نوع منابع مالي كه از طريق فروش سهام و يا درصدي از حقوق صاحبان سهام در سطح بين الملل صورت پذيرد را تامين منابع مالي سرمايه اي در سطح بين الملل مي گويند.

 

۲- منابع مالي بدهي بين الملل

 

هر نوع منابع مالي كه از طريق انتشار اوراق بدهي(وام هاي بانكي، اوراق قرضه و …) در سطح بين الملل صورت بگيرد را تامين مالي بدهي در سطح بين الملل گويند.

 

۳- منابع مالي مشتقه بين الملل

 

هر نوع منابع مالي كه از طريق انتشار اوراق مالي مشتقه(فروش اختيار خريد يا فروش، قردادهاي فوروارد، فيوچرز و اوراق مالي مشتقه تركيبي) روي سهام، اورق قرضه، ارز و يا كالاهايي مثل نفت، طلا، پنبه و … در سطح بين الملل صورت بگيرد را تامين مالي مشتقه در سطح بين الملل مي ناميم. تمامي روش هاي تامين مالي مطرحه در قالب دو گروه بازارهاي غيررسمي و بازار هاي رسمي(بورس) مطرح مي باشند(شايان آراني،۱۳۸۹).

 

 

 

۲-۲-۲۱- تكنيك هاي تأمين مالي اسلامي

 

از دهه ۱۹۸۰ ، تكنيك هاي جديد تأمين مالي كه آن ها را تأمين مالي پروژه محور و تجاري ساخت يافته مي ناميدند؛ به طور فزايند هاي در كشورهاي توسعه يافته رواج يافت. تعداد بانك هايي كه به ارائه ابزار مالي اسلامي مي پردازند، از اوايل دهه ۱۹۷۰ از رشد سريعي برخوردار شده است؛ به ‌طوري كه هم اكنون بازاري بالغ بر ۲۰۰ ميليارد دلار دارد. اين رشد تا حدودي به دليل فشار بر صندوق ها براي سرمايه گذاري حلال است. از آن جايي كه بانك ها مجاز به شارژ بهره نمي باشند، ايشان بايد درآمد خود را از طريق حق الزحمه ها و ساير كارمزدهاي ثابت كسب نمايند. به طور مشابهي سپرده گذاران هيچ گونه بهره اي را بابت پس انداز خود دريافت نمي كنند؛ بلكه مبلغ دريافتي، سهمي است از منافع عملياتي كه به وسيله تأمين مالي پولشان ايجاد شده و يا هديه اي(پولي يا غيرپولي) است كه از بانك خود دريافت مي نمايند. تأمين مالي اسلامي مانند تأمين مالي سنتي مي تواند در مورد تجارت و پروژه ها به كار رود و بانك ها مي توانند از سرمايه خود مثلاً از طريق يك سنديكا يا به عنوان يك شركت تأمين سرمايه استفاده و يك تأمين مالي را با سرمايه گذاران نهادي اسلامي انجام دهند.

 

۲-۲-۲۲- اصول تأمين مالي اسلامي

 

در تامين مالي اسلامي ارتباط بين تامين مالي كننده متقاضي مانند ارتباط بين خريدار و فروشنده ،عامل و مدير و يا سرمايه گذار و كارآفرين است. اين ارتباط مانند ارتباط بين وام دهنده و وام گيرنده به گونه اي در بانكداري غربي وجود دارد، نيست.

 

تامين مالي اسلامي بايد از قوانين زير تبعيت نمايد:

 

– هر گونه پرداختي مازاد بر اصل پول ممنوع است و اين امر شامل منافع غيرمستقيم نيز مي باشد.

 

– وام دهنده بايد در سودها و زيان هاي حاصل از پول قرض داده شده شريك باشد.

 

– به دست آوردن پول از پول جايز نيست. ايجاد پول تنها در صورتي كه از طريق فعاليتي بهره ور باشد قابل قبول است.

 

– تأمين مالي بايد فعاليت ها و محصولاتي را پشتيباني نمايد كه از جانب اسلام مجاز شناخته باشد.

 

۲-۲-۲۳- نوآوري ها در تأمين مالي اسلامي

 

مؤسسات تأمين مالي اسلامي اغلب داراي هيئت شريعت مختص به خود هستند كه داراي يك تا سه عالم ديني متخصص در زمينه اقتصاد يا مالي مي باشند. اين هيئت ها به مرور و تحليل ساختارهاي معاملات ارائه شده
مي پردازند تا مطابقت آن ها را با مفاهيم اسلامي مورد بررسي قرار دهند. در صورت موافقت ايشان، فتواي پذيرش آن را صادر مي نمايند. براي آن هايي كه يافته هاي اين عالمان ديني را مي پذيرند، معامله مورد نظر حلال تلقي مي شود. جدول زير به مرور ابزار تأمين مالي اسلامي در مقايسه با ابزار تأمين مالي سنتي مي پردازد:

 

(جدول۲-۱) مروري بر ابزار تأمين مالي اسلامي در مقايسه با ابزار تأمين مالي سنتي

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نوع كاربرد هاي تامين مالي پروژه محور كاربرد هاي تامين مالي تجاري
مرابحه ترهين و الزامات پرداخت معوقات مي تواند به عنوان تضمين بكار رود. اعتبار خريدار، براي مصر ف كننده، واسطه گري يا كالاي سرمايه اي
اجاره ليزينگ ————–
مضاربه تأمين مالي پروژه محور بدون حق مراجعه خيلي كم در زمينه تجاري مورد استفاده قرار مي گيرد.
مشاركت سرمايه گذاري سهام تأمين مالي احداث بزرگراه
استصناع تأمين مالي پروژه محور باحق مراجعه محدود مثلاً براي خطوط لوله، كشتي ها، ماشين آلات كارخانه و… اعتبار بسته بندي، برخي از اشكال تأمين مالي سرمايه در گردش

 

 

 

 

 

۲-۲-۲۴-  حسابداري بهاي تمام شده تامين مالي

 

در مديريت مالي و اقتصاد، بهاي تمام‌ شده تامين مالي داراي اهميت بسياري است‌ و به همين لحاظ در هنگام تعيين بهاي يك‌ محصول، علاوه بر بهاي تمام شده مواد، دستمزد و سربار، بهاي تمام شده تامين‌ مالي(شامل بهاي تمام شده استقراض و بهاي تمام شده سرمايه) نيز مد نظر قرار مي گيرد. در تئوري حسابداري سنتي بهاي‌ تمام شده استقراض شناسايي مي شود، ليكن بهاي تمام شده شناسايي نشده و بين‌ عمليات مختلف واحد تجاري تسهيم‌ نمي شود. براي حل اين مشكل نياز به‌ حسابداري بهاي تمام شده تامين مالي‌  است. حسابداري بهاي تمام شده تامين‌ مالي فرايند شناسايي و تخصيص بهاي‌ تمام شده انواع منابع مالي تامين شده‌(شامل سرمايه و استقراض) به عمليات‌ واحد تجاري، همانند ساير هزينه هاي عادي‌ توليد است. به نظر پروفسور روبرت‌ آنتوني(Robert Anthony) ثبت و تسهيم‌ بهاي تمام شده سرمايه منجر به ارائه‌ اطلاعات پرمعني و صحيح در گزارش هاي‌ مالي به منظور استفاده مديريت خواهد شد. در حسابداري مالي سنتي، بهره كه‌ صرفا نشان دهنده بهاي تمام شده استقراض‌ است، به عنوان هزينه دوره در حساب ها ثبت‌ شده  ولي از بابت استفاده از سرمايه‌ هيچ گونه مبلغي در حساب ها شناسايي و ثبت‌ نمي شود. در روش حسابداري بهاي تمام‌ شده تامين مالي كه توسط آنتوني پيشنهاد شده است بهره، هم به استقراض و هم به‌ سرمايه تعلق مي‌گيرد و بايد همانند ساير اقلام بهاي تمام شده محاسبه و ثبت شود. به سخن ديگر بهره تحمل شده به منظور به كارگيري منابع مالي در فرايند توليد، بايد به همان روشي كه مواد، دستمزد و سربار به‌ موجودي ها و بهاي تمام شده و كالاي فروش‌ رفته تسهيم مي گردد، تخصيص يابد. به نظر آنتوني اصول حسابداري مربوط به بهره‌ بايد منطبق با اصول حسابداي مربوط در علم اقتصاد باشد و در نتيجه حسابداري‌ بهاي تمام شده تامين مالي نيز بايد سود حسابداري را به طور مشابه با سود اقتصادي‌ تعريف كند. به نظر پروفسور يونگ‌(Young) اگر پيشنهاد آنتوني در مورد محاسبه بهاي تمام شده تامين مالي توسط مراجع تدوين كننده استانداردهاي‌ حسابداري به كار گرفته شود، چهار تغيير اساسي و مرتبط با هم در روش هاي فعلي‌ حسابداري ايجاد خواهد شد:

 

مبلغي از بابت بهره به سرمايه تخصيص‌ خواهد يافت؛

 

بهاي تمام شده كالاي فروش رفته شامل‌ بهره اي خواهد بود كه از بابت منابع مالي به‌ كار گرفته شده در ماشين‌آلات و تجهيزات‌ مورد استفاده در توليد، به حساب منظور گرديده است؛

 

بهاي تمام شده موجودي كالاي آماده‌ براي فروش و يا مواد اوليه آماده براي‌ مصرف نيز در صورتي كه دوره نگهداري آن ها طولاني باشد، شامل بهاي تمام شده بهره‌ خواهد بود؛

 

بهاي تمام شده دارايي هاي عملياتي كه‌ توسط واحد تجاري ساخته شود نيز شامل‌ بهاي تمام شده بهره سرمايه اي كه در طي‌ دوره ساخت از آن استفاده شده است، خواهد بود(وفادار،۱۳۷۶).

 

۲-۳- پيشينه تحقيق

 

 

 

۲-۳-۱- پيشينه تحقيق داخلي

 

تا كنون تحقيق كه به بررسي و اولويت بندي روش هاي تامين مالي در فروشگاه پرداخته باشد داراي سابقه تحقيق نبوده است و اكثر تحقيقات در جوامع آماري ديگري مورد بررسي قرار گرفته است كه در ادامه به بيان برخي از اين تحقيقات مي پردازيم:

 

سيف نيا و نجاتي(۱۳۹۱) تحقيقي را با عنوان بررسي روش هاي تأمين مالي براي انجام پروژه هاي حمل و نقل ريلي و ارائه راهكارهاي اجرايي انجام دادند. در اين مطالعه با بهره گرفتن از مقايسه تطبيقي با ساير كشورها الگويي مناسب براي تأمين مالي بخش ريلي ايران ارائه شده است. براي بخش هاي توسعه زير ساخت ريلي، توسعه ناوگان و توسعه بهره برداري روش هاي مختلفي براي تأمين مالي پيشنهاد شده است، براي زير ساخت ريلي چون در ايران مالكيت آن هنوز در اختيار دولت است بايد از روش هايي استفاده شود كه براي كاهش ريسك در انتها مالكيت آن در اختيار دولت قرار گيرد. قراردادهاي PPP كه همان مشاركت بخش دولتي و خصوصي است، براي اين بخش پيشنهاد شد. براي بخش توسعه ناوگان، قرارداد ليزينگ و صكوك، پيشنهاد شده است و براي توسعه بهره برداري بهترين روش استفاده از صندوق پس انداز كاركنان و مدل اجاره به بخش خصوصي با مالكيت دولتي پيشنهاد شده است كه دولت تجهيزات و تأسيسات مربوط به خدمات عمومي را از طريق مشاركت عمومي(فروش اوراق قرضه يا سياست هاي ديگر) تدوين مي نمايد.

 

شرفي و فاتحي(۱۳۹۰) در تحقيقي با عنوان”نقش مديريت شعب در تحقق اهداف بانك هاي دولتي و چالش هاي مرتبط با آن” به برسي نقش مديران شعب در عملكرد بانك پرداختند و به اين نتيجه رسيدند كه شعب بانك ها به عنوان اجزاي اصلي سازمان، نقش كليدي و غيرقابل انكاري در تحقق اهداف مربوطه به عهده دارند. با توجه به اين كه مديران شعب به عنوان مديران عملياتي سازماني وظيفه اداره امور مربوط به اين واحدها را از طريق ايفاي وظايف برنامه ريزي، سازماندهي، بسيج منابع و امكانات، هدايت و رهبري و كنترل در چارچوب مهارت هاي فني، انساني و ادراكي بر عهده دارند، لذا توجه و اهتمام ويژه از طرف مديران ارشد سازماني براي ايفاي بهينه و موثر نقش ها و رسالت هاي سازماني از اهميت ويژه اي برخوردار است.

 

همان گونه كه قبلا عًنوان شد، تجهيز و تخصيص منابع و ارائه ساير خدمات بانكي به مشتريان در راستاي اهداف بانك مهم ترين فعاليت هاي يك شعبه را شامل مي شود. فعاليت هاي ياد شده ضمن تاثير بر قدرت رقابتي هر بانك در تقابل با ساير بانك ها، موجب ايفاي نقش پررنگ توسط آن ها در راستاي تحقق اهداف اقتصادي دولت و به لحاظ نقش كم رنگ بازار سرمايه در اقتصاد كشور از اهيمت دو چنداني برخوردار مي باشد.

 

قطع يقين عملكرد هر شعبه در خصوص هر يك از فعاليت هاي ياد شده، چنان چه با برنامه ريزي و كنترل صحيح از طرف مدير شعبه همراه نباشد، مي تواند با تحميل انواع ريسك هاي اعتباري، عملياتي، شهرت، نقدينگي و  … بانك را با چالش هاي اساسي مواجه سازد. لذا مدير شعبه نقش كليدي و اساسي را در راستاي تركيب و استفاده مناسب از عوامل توليدي شعبه به منظور انجام بهينه فعاليت هاي بانكي بر عهده داشته و هر گونه ضعفي در اين خصوص، ضمن ايجاد چالش ها و مشكلاتي براي آن شعبه، مي تواند بنابر اصل دو مينو موجب تسري آن به ساير شعب بانك و شكل گيري بحران براي كل سازمان گردد. از اين رو ضروري است مديريت ارشد سازمان، نظارت و كنترل كافي و مناسبي را بر كليه فعاليت هاي و امور اين بخش معطوف داشته و با به كارگيري تجهيزات لازم و تخصيص بودجه كافي، ابزارهاي انگيزشي و نظارتي را به منظور كنترل و ارتقاء عملكرد اين واحدها به كارگيرند(فاتحي و شرفي ۱۳۹۰).

 

ملانظري و همكاران(۱۳۸۹) تحقيقي را با عنوان  بررسي رابطه بين روش هاي تامين مالي(منابع برون سازماني) و موفقيت و عدم موفقيت شركت هاي پذيرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران انجام دادند. اين تحقيق با هدف بررسي و شناخت ارتباط بين روش هاي تامين مالي(افزايش سرمايه و وام بانكي) با موفقيت و عدم موفقيت شركت انجام شده است. نمونه مورد بررسي مشتمل بر ۶۲۴ شركت مي باشد كه ۹۹ شركت آن از محل افزايش سرمايه(۶۷ شركت موفق و ۳۲ شركت ناموفق) و ۵۲۵ شركت از محل وام بانكي تامين مالي نموده اند(۱۷۷ شركت موفق و ۳۴۸ شركت ناموفق)، نتايج تحقيق نشان مي دهد كه بين روش هاي تامين مالي و موفقيت و عدم موفقيت شركت هاي پذيرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران ارتباط معني داري وجود دارد و هم چنين افزايش سرمايه بيشتر از وام بانكي بر موفقيت شركت ها تاثير دارد به عبارت ديگر تعداد شركت هاي موفق كه از محل افزايش سرمايه تامين مالي نموده اند نسبت به كل شركت هاي اين گروه بيشتر از شركت هاي موفقي است كه از محل وام بانكي تامين مالي نموه اند.

 

مرتضي جعفرزاده و مينا نجار(۱۳۸۹) در تحقيقي تحت عنوان”تأمين مالي از طريق انتشار اوراق مشاركت؛ فرصت ها و تهديدها” كه در آن به بررسي شيوه تامين مالي در خصوص طرح نوسازي و بهسازي بافت فرسوده اطراف حرم مطهر حضرت رضا(ع) پرداختند به اين نتيجه رسيدند كه بسياري از پروژه هاي نوسازي بافت هاي فرسوده در شهرهاي مختلف كشور، به دليل فقدان منابع مالي كافي مرتبا به تعويق مي افتند.

 

خضرا(۱۳۸۵)، در مقاله اي تحت عنوان”عوامل موثر بر تجهيز منابع مالي كشور” عوامل فناوري اطلاعات و ارتباطات، مهارت نيروي انساني شاغل در بانك ها، تنوع و كيفيت خدمات بانكي، رضايت مشتريان از كاركنان و مطلوبيت محيط داخلي و محل استقرار شعب در بانكداري نوين، ابزارهاي مهمي هستند كه براي جذب بهينه منابع پولي از آن ها استفاده مي شود.

 

رازاني(۱۳۸۲) در پايان نامه خود با عنوان”بررسي و معرفي روش هاي جديد و مؤثر جذب منابع مالي در شعب بانك تجارت استان لرستان” به بررسي عوامل مؤثر در جذب منابع مالي در گروه بانكي تجارت در استان لرستان از قبيل: ارائه تسهيلات  سهل تر، فضاي فيزيكي مطلوب، تجديد نظر در شيوه جوائز، اهميت قائل شدن براي مشتري، قوانين و مقررات مناسب، جذب منابع بلند مدت نموده است و هم چنين به بررسي ميزان رقابت پذيري بين گروه هاي بانكي كشور، بررسي روند متغيرهاي پولي كشور طي دوره(۱۳۸۰-۱۳۷۴) و هم چنين عملكرد بانك مزبور با ساير گروه هاي بانكي پرداخته است. در اين تحقيق، روش توصيفي- پيمايشي مورد استفاده قرار گرفته است.

 

مغويي نژاد(۱۳۷۸) در تحقيق خود تحت عنوان”بررسي عوامل مؤثر بر افزايش ميزان سپرده گذاري مشتريان در شعب بانك تجارت شهرستان رفسنجان از ديدگاه مشتريان” به بررسي مهم ترين عوامل مؤثر در افزايش ميزان سپرده گذاري از ديدگاه مشتريان، كه از سرمايه هاي ارزنده بانك محسوب مي شوند، پرداخت و به اين نتيجه رسيد كه عوامل بهبود روابط اجتماعي كاركنان با مشتريان، ويژگي هاي فردي خوب و مناسب كاركنان، تبليغات، ميزان سود پرداختي و عرضه خدمات مطلوب را مهم دانست. به منظور آزمون فرضيات تحقيق از طريق پرسشنامه و نيز اطلاعات آماري شعب بانك تجارت شهرستان رفسنجان در سال ۱۳۷۸ جمع آوري و سپس با بهره گرفتن از روش هاي مناسب آماري ارتباط هر يك از عوامل مذكور با ميزان افزايش ميزان سپرده مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته است. بنابراين روش تحقيق آن توصيفي- پيمايشي است.

 

 

 

۲-۳-۲- پيشينه تحقيق خارجي

 

روهلينگ(۲۰۰۵) در بررسي ساختار درامد شهرداري هاي كشورهاي در حال توسعه، نشان مي دهد ماليات بر دارايي، مهم ترين نوع ماليات هاي محلي است و بيش از ۱۳۰ كشور جهان نوعي از آن را دريافت مي كنند. اين ماليات مي تواند اهداف گسترده تري از پاسخگويي محلي را تأمين كند و رابطه ي مؤثر بين ارائه خدمات شهري و منابع مالي آن ها را به هم نزديك تر كند.

 

يونگ و جانگ(۲۰۰۶) به مطالعه سودآوري بلند مدت در بانك هاي تايوان پرداختند و به اين نتيجه رسيدند كه خدمات بانكي مهم ترين عامل در سودآوري و كسب منفعت براي شعب بانكي مورد مطالعه محسوب مي شود. در ادامه كاركنان بانك ها مهم ترين و اساسي ترين عامل جهت دستيابي به افزايش سودآوري و كسب منفعت محسوب شده است.

 

آبهيمان و همكاران(۲۰۰۹) با مطالعه برخي شعبه هاي بانك هاي بزرگ دولتي هند، عواملي هم چون نيروي انساني، سطح  تحصيلات كاركنان، محيط بانك، محل استقرار و موقعيت مكاني بانك، تبليغات، قوانين و مقررات دولتي و كاهش دخالت هاي دولت در امور بانكي را از عوامل مؤثر بر جذب سپرده هاي مردم بر شمرده اند. به عقيده آن ها مهم ترين و اثرگذارترين عامل جذب سرمايه هاي افراد، نيروي انساني است.

 

ساتريو و زنيوس(۱۹۹۷) چارچوبي را براي الگوبرداري از ابعاد مختلف عملكردي و الگوبرداري استراتژيك در شعب يكي از بانك هاي تجاري آمريكا ارائه نمودند. آن ها در تحقيقي كه انجام دادند تركيب الگوبرداري استراتژيك با الگوبرداري كارايي را براي اولين بار ارائه نمودند(ساتريوس و زنيوس، ۱۹۹۷).

 

 

پايان نامه كارشناسي ارشد :بررسي تأثير قصه گويي در كاهش درد كودكان مبتلا به لوسمي

۴ بازديد

ناهيد يوسفپور، عليرضا آقايوسفي**

 

چكيده
هدف: پشوهش حاضـر بـا هـدف بررسـي تـ أثير قصـه گـويي در كـاهش درد كودكـان صـورت گرفتـه اسـت، بدين منظور تأثير قصهگويي در كاهش درد كودكان مبتلا به لوسمي مورد بررسي قرار گرفت.
روش: در راسـتاي هـدف فـوق از بـين )۳۳۲ نفـر( كودكـاني كـه در بيمارسـتان كودكـان تبريـز در سـال ۱۳۹۲ جهـت درمـان بيمـاري لوسـمي بسـتري شـده بودنـد تعـداد ۳۲ نفـر كـه ۱۴ نفـر دختـر و ۱۶ نفـر پسـر در دامنـه سـني ۳-۶ سـال بودنـد، انتخـا و بـه صـورت تصـادفي در دو گـروه آزمـايش و كنتـرل جـايگزين شدند. علت بسـتري شـدن اعضـاي هـر دو گـروه يكسـان بـوده، ولـي گـروه كنتـرل فقـط درمـان دارويـي دريافت ميكردند، اما گروه آزمـايش همـراه بـا دارو درمـاني، قصـه درمـاني هـم دريافـت مـي كردنـد و هـر روز ميزان داروي مسكن تزريق شده به هر دو گروه به دقت يادداشت ميشد.
يافتـههـا: نتـاي تحليـل كواريـان نشـان داد كـه بـين گـروه كنتـرل و آزمـايش در ميـزان اسـتفاده از دارو پ از قصهگـويي تفـاوت معنـي داري وجـود داشـت، و بـه ديگـر سـخن، گفـتن قصـه موجـب كـاهش ميزان مصرف داروي مسكن در كودكان بيمار شده بود.
نتيجهگيري: يافتهها نشان ميدهنـد كـه، بـ ه علـت كـاهش درد آنهـا نيـاز بـه مسـكن نيـز كـاهش پيـدا كـرده است. بنابراين ميتوان نتيجـه گرفـت كـه قصـه گـويي يـا قصـه درمـ اني باعـث كـاهش درد در كودكـان مبتلا به لوسمي ميشود.

 

كليدواژهها: قصهگويي، كاهش درد، لوسمي كودكان.
 دانشجوي دكتري دانشگاه پيامنور )نويسنده مسئول( yosefpoor@yahoo.com
** دانشيار دانشگاه پيامنور.

 

مقدمه
كودكان با درد بيگانه نيستند از همان روزهاي اولتولد جهت خونگيري و واكسيناسيون و در طي دوران كودكي در اثر بيماريهاي شايع دوران كودكي و يا بروز حوادث، وقايع دردناكي را تجربه ميكنند انجمن بينالمللي درد، درد را به صورت يك احساس ناخوشايند از تجربه حسي يا عاطفي در رابطه با آسيب واقعي يا قوي در مسائلي مانند آسيب تعريف كرده است. )اللهياري و الحاني، ۱۳۰۰(
توانايي كودك در درك و فهم درد با سن آنها تفاوت ميكند. )مك گارث۱ و گرين ،۱۹۰۹( كودكان كوچكتر در مقايسه با كودكان بزرگتر درد بيشتري را در مورد رويه هاي مشابه مانند سوراخ كردن وريد نشان ميدهند. )بورناكي۰، ۱۹۹۷(
از نظر ونگ۳ بيماري و بستري شدن اغلب اولين بحرانهايي هستند كه كودك با آنها روبهرو ميشود. )هوكنبري۴، ۰۲۲۳( به خصوص در سال-هاي اوليه كودكان به بحران حاصل از بستري شدن و بيماري حساس هستند. تحقيقات نشان ميدهد كه در سرطانشناسي طب اطفال، درد علامتي است كه كودكان بيش از همه از آن مي-
ترسند. )وينر۰، هرش۶، كازاك۷، ۰۲۲۶( اقدامات
دردناك متعددي روي كودكان مبتلا به سرطان
۱٫ M.C Garth P .G.; Grain, K. D.
۲٫ Bournaki, M-C.
۳٫ Wang
۴٫ Hokenberry, M. J .
۵٫ Wiener, L. S.
۶٫ Hersh, S. P.
۷٫ Kazak, A. N.
صورت ميگيرد. )بلونت۰، مك كورنيك۹، مك
لارن۱۲، ۰۲۲۰( يكي از اقدامات تشخيصي و درماني در سرطان طب اطفال، نمونهگيري از مايع مغزي نخاعي۱۱ (LP) است كه هم به منظور اهداف تشخيصي و هم اهداف درماني و ارائه دارو از طريق تزريق آن به غلاف نخاعي۱۰ (TT) مورد استفاده قرار ميگيرد. )كرونان۱۳، ويلي۱۴، ۰۲۲۰( مديريت درد يكي از حقوق مهم كودكان و يكي از اولويتهاي درمان است. تسكين درد از بروز عواقب ناگوار و عوارض جدي پيشگيري ميكند و نويدبخش رشد و تكامل طبيعي نسل آينده است. با توجه به اينكه انجمن بينالمللي درد، درد را يك احساس پنهان و تجربه هيجاني مرتبط با آسيب بافتي حاد يا بالقوه ميداند. اين تعريف درد را به عنوان يك تجربه زيستي- رواني و علامت تخريب بافتي مورد تأكيد قرار
ميدهد. )استرانگ، جي۱۰، ۰۲۲۰( درد كودكان داراي بازتا اجتماعي مهمي نميباشد و به دليل همين مسئله انگيزه كافي براي انجام تحقيقات لازم در زمينه اين مشكل در كودكان فراهم ننموده است. )الحاني، ۱۳۰۴(
درد به عنوان پديدهاي زيستي، رواني ،۹۲ اجتماعي با بسياري از ابعاد روانشناختي، زمينه-هاي فرهنگي، نشادي و وضعيت اقتصادي انسان ،روابط پيچيده و چندگانهاي دارد. )ترك دني ،
۸٫ Blount, R . L.
۹٫ McCormick, M. L.
۱۰٫ Maclaren, J. E.
۱۱٫ lumbar puncture
۱۲٫ Intrathecal medication
۱۳٫ Cronan, K. M.
۱۴٫ Wiley, J. F.
۱۵٫ Strong, J.
رودي، ۱۹۰۷( كودكان از نظر قدرت شناخت ،تكامل رواني، شخصيت، شرايط بيماري و پاسخ به اقدامات دردناك باهم تفاوت دارند. )رنه مانورن و ليندا۱، ۰۲۲۳( پ با توجه به اينكه تسكين درد كودكان حائز اهميت است و عدم تسكين درد منجر به تغييرات مهمي در كيفيت زندگي شامل خوردن، عادات خوا ، اعتماد به نف ، ترس، افسردگي و نااميدي ميشود و روند رشد و تكامل طبيعي كودك را مختل ميكند و استرس حاصل از آن نيز موجب اختلال در سيستم هاي فيزيولوژي بدن ميشود و توانايي مقابله با اثرات آن در تعيين سلامتي افراد مهم ميباشد و كودكان در هر سني كه باشند استفاده از روان درماني فردي و گروهي، خانواده درماني ،مشاوره حمايتي و آموزشي همراه با دارو درماني مؤثرتر ميباشد. )هوكنبري، ۰۲۲۳(
يكي از روشهايي كه ميتواند با توجه به سن و خصوصيات كودكان در كاهش درد تأثيرگذار باشد قصه درماني۰ است كه جزء درمانهاي روانشناختي به حسا ميآيد. قصه ،۹۴ يكي از انواع هنر درماني است. هنر درماني از انواع رواندرماني است كه كمك ميكند افراد نسبت به افكار و هيجانهاي خود، آگاهتر شوند و بر چالشهاي دروني و بيروني خود غلبه كنند.
)شارف۳، ۱۳۹۲( هنر درماني به طور كلي ميتواند نتاي سلامت بيماران، پيروي از درمان و كيفيت زندگي را بهبود بخشد. پشوهشهاي متعدد نشان داده است كه هنر درماني منافع زيادي شامل
۱٫ Renee C.B. ; Manowrren, Linda, S.
۲٫ Narrative therapy
۳٫ Sharef
منافع جسمي، رواني و عاطفي در درمان و بهبودبيماري دارد. علاوه بر اين داده هاي اخير نشانميدهد كه برنامههاي هنردرماني منجر به اقامتكوتاهتر در بيمارستان، نياز كمتر به دارو و عوارض كمتري براي بيماران ميشود. )ريدنو۴، ۱۹۹۰( همچنين هنردرماني ميتواند هزينه هاي قابل توجهي از بيماري و بستري شدن در بيمارستان را براي بيماران و خانواده هاي آنان كاهش دهد. )همان، ۰۲۲۹( همچنين هنردرماني ميتواند به ارائۀ مهارتهاي مقابلهاي بپردازد. در يك مطالعه از كودكان مبتلا به لوسمي، فيور – اسكاكو۰ و همكارانش )۰۲۲۱( به بررسي اثـربخشي برنـامه هنر درماني براي تروي مهارتهاي مقابله با استرس در كودكان مبتلا به لوسمي كه به طور منظم تحت روش هاي درماني دردناك و آزاردهنده قرار ميگرفتند، پرداختند .فيور – اسكاكو و همكارانش برنامهاي را به منظور كاهش اضطرا ، ترس و اضطرا مزمن عاطفي در جمعيت مبتلا به لوسمي ارائه دادند .
آنها دريافتند كه هنر درماني به اين كودكان كه درگير روش هاي درماني تهاجمي هستند كمك ميكند. در مقايسه با گروه كنترل بيماران در هنر درماني افزايش معناداري در رفتارهاي مثبت و كاهش قابل توجهي در ميزان اضطرا داشتند. به طور خاص اين كودكان مقاومت كمتري براي
درمان نشان دادند. هنر درماني همچنين براي پدر و مادرها مفيد بود. زيرا پ از برقراري ارتبا با هنر درمانگر و يادگيري مهارتهاي مقابلهاي ،

 

۴٫ Ridenour, A.
۵٫ Favara –Scacco, C.

 

والدين احساس اعتماد به نف بيشتري در
توانايي خود براي كمك به فرزندانشان در مقابلهبا بيماريشان داشتند. )فيور- اسكاكو، اسكيليرو۱، اسميرنه۰، دي – كاتالدو۳، ۰۲۲۱( امروزه روش هاي
روانشناختي هم به صورت جداگانه و هم به صورت توأم با ساير روش هاي پزشكي، در درمان درد مزمن مورد استفاده قرار ميگيرد. رويكردهاي قصهگويي يا داستانگويي براي درك رفتار انسان طي سالهاي اخير رشد داشته و با تأثيرگذاري آنها بر احساسات اندوهناك قصهها را جز كامل كننده زندگي كودك به عنوان يك تكنيك اصلي ،وارد جلسه روان درماني ميكند. )تويسركاني، روايي، يونسي، يوسفي لويه، ۱۳۰۷(
سنت قصهگويي به اندازه عمر انسان قدمت دارد داستانها مجموعهاي از شخصيتها، روابط ،ارزشها و معرفتها ميباشند كه هر انساني با شنيدن يك روايت يا داستان از قهرمانهاي آن الگو ميپذيرد. قصهها به مرور زمان جزئي از ناخودآگاه جمعي انسانها و فرهنگها ميشوند.
)نازي ديزجي، كشتكار قلاتي، پرويزي ،۱۳۰۹(
قصهگويي يكي از بهترين شيوه ها در مشاوره با كودكان است و آنان ميتوانند با احساسات و افكار و رفتارهايي مقابله كنند كه هنوز نميتوانند با مشاور خود به طور مستقيم دربارۀ آنها صحبت كنند.
در فرايند «قصه درماني» تلاش بر اين است كه كودكان نسبت به احساسات و افكار خود آگاهي بيشتري پيدا كنند به خصوص نسبت به شيوه هاي

 

۱٫ Schilirò, G.
۲٫ Smirne, G.
۳٫ Di Cataldo, A.
رويارويي خودشان با مشكلاتي كه با آن درگيرشدهاند شناخت به دست آورند. با تعارضها واحساسات دردناكشان روبهرو شوند و آنها را درخلال قصه ابراز كنند و قصۀ متفاوتي با سناريوي جديدي از خود بسازند و با يك قصۀ خو به كودك ميفهمانيم كه ضعيفترينها هم راهي براي موفقيت خواهند يافت يا قويترين قهرمانان هم دچار مشكلات و بدبختي خواهند شد اما توانايي و امكانات راهحل دربارۀ گشايش مشكلات را چگونه مييابند و از آنها رهايي مييابند.
مروري بر ادبيات موضوع نشان ميدهد كه رويكردهاي داستاني در روانشناسي تاكنون بر چند محور زير متمركز بودهاند:
۱٫ استفاده از قصه به مثابۀ يك فن درماني در روان درماني فردي و خانوادگي.
۰٫ استفاده از قصه به عنوان ابزاري تشخيصي.
۳٫ استفاده از قصه در حكم روشي براي آموزش و پرورش تواناييهاي كودكان.
بر همين اساس برخي پشوهشگران از قصه و توانايي قصهگويي كودكان به عنوان ابزاري براي ارزيابي باليني استفاده كردهاند. )يوسفي لويه،
۹۹ )۱۳۰۰
اريكسون۴ )۱۳۰۰( نيز قصه را تلقين شفابخش ميداند كه كاهش اضطرا كودك را موجـب مـيشود به گونهاي كه از طريق همسانسازي با شخصيتها يا موقعيتهاي يك قصه، او را در كشف عواطف خود و ديگران ياري ميكند.
بندورا۰ ۱۹۹۰ )به نقل از همايي، كجباف، سيادت ،
۱۳۰۰( نيز معتقد است، كودكان با ديدن كساني كه

 

۴٫ Erikson
۵٫ Bendora
رفتارهاي تحسينبرانگيز دارند و گوش كردن بهحرفهاي آنها، از طريق پسخوراند، به ارزشاعمال و رفتار خود برميآينـد چـرا كه زبـانقصههاي شب، زبان نماد و رمز و راز است و تنها نماد است كه ميتواند در ناخودآگاه كودك تأثيري ماندگار بگذارد و او را از وحشت مواجهه با واقعيت بي رحم و عريان حفظ كند و در عين حال نوعي تصفيه و تزكيۀ عاطفي – هيجاني در او پديد آورد. به طوري كه با همذات پنداري با قهرمان قصه )خود را جاي قهرمان انگاشتن( بتواند بر اضطرا هاي موهوم خود غلبه پيدا كند و به نوعي تخليه هيجاني دست يابد. )يثربي ،۱۳۰۰(
تأثير قصهگويي در درمان اختلالهاي روانشناختي كودكان، روش مؤثري در آموزش و كاهش نشانه هاي اختلال اضطرابي بوده است.
)يوسفي لويه، متين، يوسفي لويه، ۱۳۰۷؛ والي ،
۱۳۰۶( در فرايند قصه درماني، به منظور اينكه به طور كامل تجربيات فرد تحت پوشش قرار گيرد ،بايد در سه فعاليت دوباره ارزشيابي، نسبت دادن معنا و وحدت دادن به تجربيات در حيطۀ زندگي درگير شود. )پيترسون و بول و پروپست و ديتنگر ،
)۰۲۲۰ ۹۶
انحراف ذهن روشي است كه با بهره گرفتن از آن، توجه فرد به محركهاي غير دردآور محيط مجاور جـلب مـيشود و از ناراحتـي منحرف ميشود. )فرناندز ،۱۹۰۶( ذهن ما به چندين روش ،نظير نگاه كردن به تصوير، گوش كردن به صداي يك نفر، آواز خواندن، شمردن تيرهاي سقف ،بازي ويديويي يا حل مسائل رياضي، از راهبردهاي انحراف ذهن، به خصوص در مورد كاهش درد، نظير آنچه در فرايندهاي پزشكي يادندان پزشكي روي ميدهد ،مؤثرند، اما در عينحال آنها در شرايط خاصي نيز ميتوانند به رهايياز درد مزمن منجر شوند. برنامه درماني لوسمي ،با بستري كردن بيمار آغاز ميشود كه در آن بيمار، براي دستيابي به بهبود كامل، تركيبي از داروها را به مقدار زياد مصرف ميكند. )آيسر۱،
۱۹۰۰؛ ويليامز۰، ۱۹۹۲(
محققان دريافتهاند كه با بهره گرفتن از روش هاي رواني مثل نشان دادن فيلم يك كودك كه در آزمايش آسپيراسيون مغز استخوان درد را به خوبي تحمل ميكند و آموزش روش هاي تمركز بر ساير چيزها، درد و ناراحتي كودكان كاهش مييابد. )جي، اليوت، كاتز و اسپيگل، ۱۹۰۷؛ جي و همكاران ،۱۹۰۰(
نتاي تحقيقات نشان ميدهد كه درد منحرف ميشود. )سارافينو ادوارد. ،۳، ۰۲۲۰(
پرستاران تمايل دارند كه روش هاي غير دارويي كنترل درد را به كار ببرند. روش هاي غيردارويي كنترل درد با توجه به سن كودك ،شدت درد و درجه رشد و تكامل كودكان انتخا ميشود. تحقيقات انجام شده بيانگر كارايي و تأثير بالاي روش هاي درمان روانشناختي است. )دونال
ونگ۴ و همكاران ،۰۲۲۳؛ فرانك لانگ پورتر۰، ۱۹۹۹(
پشوهشهاي مختلف درباره قصهگويي بر كاهش مشكلات رواني و رفتاري تمركز نمودهاند تا مشكلات فيزيكي و كاهش درد، مثلا مطالعه

 

۱٫ Eiser,C.
۲٫ Williams,C.J
۳٫ Sarafino. Edward,P.
۴٫ Donna L. Wong
۵٫ Fran Lang Porter
شتمن۱ )۱۹۹۹( در قالب برنامهاي براي كاهشپرخاشگري در پسراني كه به عنوان پرخاشگرشناخته شده بودند، برنامه كاربرد قصه در كلاستگلاس وروتمن۰ )۰۲۲۱(، براي كاهش رفتارهاي خشونتآميز كودكان در كلاس درس، برنامه كروسول۳ )۰۲۲۱، به نقل از هفنر۴، ۰۲۲۳( براي كمك به مراجعان ده ساله تكانشي جهت درك مقدمات رفتار و نتاي آن، همچنين مطالعه راحيل۰ )۰۲۲۰(، بر روي اثربخشي يك برنامه قصه محور در بهبود كفايتهاي اجتماعي و مهارتهاي رابطه با همسالان در كودكان داراي ناتوانيهاي هيجاني كه در آن از قصه به عنوان وسيلهاي براي مشكلات اجتماعي رايجي كه كودكان در مدرسه با آنها برخورد دارند و پرورش مهارتهاي گزينش و كاربرد راهبردهايي براي حل اين مشكلات استفاده شده بود.
همچنين پشوهش پراسكو )۰۲۱۲( نشان داد قصه درماني شناختي رفتاري نااميدي بيماران روانپريش حاد را كاهش ميدهد. از طرف ديگر ،كودكان دبستاني ميتوانند مفاهيم اميدواري و نااميدي را در داستانها درك كنند.
طبق پشوهش فرانكسيز )۰۲۲۰(، اكثر كودكان دبستاني شركتكننده در پشوهش، اميدواري و نااميدي را موضوعاتي قابل تغيير و شخصيت اميدوار داستان را شادتر از همتاي نااميدش مي-دانستند. مالكا )۰۲۱۲(، در پشوهشي نشان داد فعاليتهاي خلاق مانند قصهگويي باعث كاهش

 

۱٫ Shechtman
۲٫ Hedwig Teglasi, H. & Rthman, L.
۳٫ Creswell. C.
۴٫ Heffner, M.
۵٫ Rahill, S.A.
تنهايي كودكان آسيبديده هيجاني و تسهيلسلامت روان ايشان ميشود.
در ايران نيز چند پشوهش معدود اثربخشيكاربرد قصهگويي را به عنوان تكنيكي براي آموزش راهبردهاي اجتماعي به كودكان داراي مشكلات رفتاري – عاطفي، پرخاشگري )سيدي، ۱۳۰۰(، اختلالهاي يادگيري )يوسفي لويه و متين،
۱۳۰۰(، اختلالهاي رفتاري آشكار )چهارمحالي ،
۱۳۰۰( و كاهش پرخاشگري )نصيرزاده و روشن ،
۱۳۰۹( نشان داده تأثيـر آن را مثبت ارزيـابي كردهاند. اما از آنجايي كه درد تنها مسئله فيزيكي نيست بلكه مسئله رواني و اجتماعي در آن نقش دارد جاي دارد كه تنها به درمانهاي دارويي توجه نشود و از درمانهاي رواني نيز استفاده شود و با ابزارهايي كه براي كودك مؤثرتر است به روش هاي كنترل درد مورد توجه قرار گيرد. جنبه نوآوري اين پشوهش در اين است كه براي كاهش عوارض ناشي از داروهاي مسكن مختلف توانسته است با بهره گرفتن از روش قصهگويي ميزان درد را در كودكان مبتلا به لوسمي كاسته و به تبع آن باعث كاهش مصرف داروي مسكن شود.
۹۱
روش
طرح پژوهش: با توجه به اينكه مراحل انتخا نمونه، شامل انتخا تصادفي نمونه و جايگزيني آزمودنيها در گروه كنترل و آزمايشي به شيوه تصادفي، موجب آزمايشي بودن طرح ميگردد .
پشوهش حاضر يك مطالعه آزمايشي با طرح پيشآزمون پ آزمون با گروه كنترل بود كه در بيمارستان كودكان تبريز بر روي بيماران مبتلا به لوسمي اجرا شد.
آزمودنيها: در اين پشوهش، جامعه آماريشامل كليه ۳۳۲ نفر از كودكان بستري دربيمارستان كودكان شهر تبريز در سال ۱۳۹۲ بود كه به علت بيماري لوسمي بستري شده بودند.
سرطان لوسمي حاد شايع ترين نوع سرطان در كودكان است. اين بيماري در هر دو جن و در هر سني بروز مي كند ولي در جن مذكر شايع تر است. بيشترين ميزان بروز لوسمي لنفوسيتي حاد بين سنين ۰-۰ سال رخ مي دهد. از بين اين كودكان تعداد ۳۲ نفر كه ۱۴ نفر دختر و ۱۶ نفر پسر در گروه سني بين ۶-۳ سال بودند و به عنوان نمونه آماري به صورت تصادفي ساده انتخا شدند و به صورت تصادفي به دو گروه آزمايشي و گروه كنترل تقسيم شدند .
ابزار: ابزار اين پشوهش شامل قصههاي كودكانه بود. محتواي اين قصهها درباره مقاومت در برابر سختيها و خوشبيني بود، كه فقط براي گروه آزمايش در روز ۰ بار توسط پشوهشگر برايشان خوانده ميشد جدا از اينكه درمان ۹۹ دارويي هم دريافت ميكردند و همچنين ميزان داروي مسكني را كه هر دو گروه دريافت مي-كردند در هر روز توسط پرستار بخش در پرونده بيمار به دقت يادداشت ميشد .لازم به توضيح است كه از آنجايي كه سن آزمودنيها پايين بود ،امكان استفاده از پرسشنامه ميسر نبود و با توجه به ذهني بودن پديده درد، شيوه ديگري براي سنجش درد وجود نداشت. علاوه بر اين ميزان داروي مسكن تجويزي براي تمام كودكان مبتلا به لوسمي به شيوه روتين و يكسان انجام نگرفته
و با توجه به نظر پزشك در زمينه وجود درد دربيمار و همچنين اظهارات بيمار جهت داشتن درد انجام ميگيرد از اين شاخص )ميزان مسكن مصرفي( به عنوان ميزان درد استفاده گرديد.
روش اجراي پژوهش: ابتدا محقق با هماهنگي مسئوولين بيمارستان به بيمارستان مراجعه و با توجه به ليست كودكان مبتلا به لوسمي با زوج و فرد كردن شماره هاي ليست آنان را به دو گروه تقسيم نموده و شماره هاي فرد به صورت تصادفي به عنوان گروه آزمايشي و شماره هاي زوج به عنوان گروه كنترل انتخا شدند و با همكاري پزشكان در جمعآوري ميزان دوز داروي مصرفي و نيز با ايجاد ارتبا با كودكان و جلب رضايت آنان در خواندن داستان ،پشوهشگر به مدت ده روز، همه روزه در بيمارستان كودكان تبريز براي كودكان مبتلا به لوسمي كه به صورت تصادفي در گروه آزمايش قرار گرفته بودند در دو وعده صبح و بعد از ظهر قصه خواندن را اجرا نمود. به اين ترتيب كه قصهها به زبان آذري براي كودكان گفته ميشد و گاهي نيز به سؤالات كودكان درباره قصهها پاسخ داده ميشد. قبل از گفتن قصهها محقق از قبل قصهها را خوانده و به آنها تسلط پيدا كرده بود زيرا يكي از فنون قصهگويي اين است كه قصهگو كاملار با قصه آشنا بوده و به راحتي آن را به كودكان منتقل كند همچنين بتواند با قصه خودش را هماهنگ نمايد .درمان گر بر مبناي اطلاعات به دست آمده از شرح حال و معاينه وضعيت رواني، و پرونده پزشكي نيازهاي فردي، تعارضها، نگرانيها و عوامل فشارزا را در هر يك از آزمودني ها شناسايي مي كند و پ از آن قصه-هايي را به كار ميبرد كه قهرمانان آنها مشكلاتيمشابه مشكلات آزمودنيها داشتهاند. قصه ها بهگونه اي انتخا مي شوند كه قهرمان قصه ها ،مهارت ها و شيوه هاي رويارويي تازه اي را براي غلبه بر مشكلات به كار مي برند. پايان همۀ قصه ها هميشه مثبت و پر از موفقيت است و به جاي ضعف ها و نااميدي ها بر توانمندي، قدرت و اميدواري و راهحل هاي اثربخش تأكيد شده است.
جلسه اول به معارفه و توجيه كودكان، برقراري ارتبا مناسب ميان درمانگر و كودكان اختصاص يافت. در طي اين جلسه درمانگر و كودكان به شيوه درمان، هدف و روش قصهگويي پرداختند.
در ابتداي جلسه دوم قصهاي با محوريت ايجاد اميد و خوشبيني و موفقيت در كودكان گفته شد. همچنين از كودكان خواسته شد تا در قصه-گويي شركت كنند. به اين ترتيب كه بعد از بيان قصه اي مشابه با مشكل كودك اين سؤالات از كودكان پرسيده شد «شما فكر مي كنيد كه بعدار چه اتفاقي بيفتد؟» بنابراين كودك را به كشف راهحل ممكن با ارائه سؤالات مناسب ،تشويق شدند.
در جل
سه سوم قصهاي با محوريت روش-هاي مختلف درمان و توانمندي در حل مشكلات براي كودكان تعريف شد. درجلسه چهارم ابتدا درباره جلسات قبلي از كودكان نظرسنجي شد و اينكه آيا مايل هستند جلسات را ادامه دهند و پ از اعلام آمادگي قصه ديگري برايشان تعريف شد. در جلسه پنجم به جمعبندي مطالب گفته شده و مرور آنها پرداخته شده و از كودكان خواسته شد قصهاي در مورد فردي كه داراي مشكلي مشابه است و نحوه برخورد وي با مشكلش را به عنوان تكليف، بيان كنند. در جلسه ششم تكاليف جلسه گذشته مرور شد. در ادامه قصهاي با محوريت شناسايي مشكل و شناسايي مراحل برنامه ريزي جهت رفع مشكل براي كودكان تعريف شد.
در جلسه هفتم قصهاي به منظور ادامه دادن موضوع جلسه گذشته؛ با محوريت شناسايي مشكل و مراحل برنامه ريزي براي كودكان تعريف شد. در جلسه هشتم و نهم نيز قصههايي با محوريت هدفمندي و حل مشكلات با روش هاي مختلف بيان شد و همچنين يادآور شديم كه جلسه بعدي آخرين جلسه درماني ما خواهد بود و در جلسه دهم به ارزيابي جلسات گذشته با همراهي كودكان پرداخته شده و ضمن تقدير و تشكر از كودكان به خاطر همكاريشان با درمانگر هديه كوچكي كه شامل يك كتا قصه و دفتر نقاشي بود برايشان اهدا شد .
قصهها نيز عبارت بودند از بچه اردك زشت، مراقبت از سگ كوچولو، مورچه بي دقت، كي از همه قويتره، يك روز باراني، درخت آرزو ،۹۸ قصههاي خو براي بچههاي خو و…. سپ همانگونه كه قبل از اجرا ميزان مصرفي داروي مسكن يادداشت شده بود پ از اجراي قصه نيز ميزان داروي مصرفي هم براي هر دو گروه يادداشت شد. با توجه به اينكه اين كودكان پ از انجام آزمايشات لازم مثل نمونهگيري از مغز استخوان از بيمارستان مرخص شده و ادامه درمان به صورت سرپايي در منزل انجام ميگرفت ،
بنابراين تلاش بر اين شد از طول مدت كوتاه درمان به نحو احسن استفاده شود و جهت جلوگيري از افت آزمودني و با راهنمايي پزشكان اين كودكان جلسات ۱۲ روزه برگزار گرديد. پ از جمعآوري داده ها، آنها با بهره گرفتن از روش تحليل كواريان مورد تجزيه و تحليل قرار
جدول ۷٫ آمارههاي توصيفي متغيرها در گروه هاي مطالعه
انحراف استاندارد ميانگين گروه ها مرحله
۷/۶۶ ۳۲/۳۳ آزمايش پيش آزمون
۴/۱۶ ۰۷/۳۳ كنترل
۰/۰۳ ۱۷/۲۲ آزمايش پس آزمون
۶/۰۰ ۳۷/۶۶ كنترل

 

گرفتند كه براي اين منظور از نرمافزار SPSS نسخه هفدهم استفاده گرديد.
يافتهها
آمارههاي توصيفي گروه ها در جدول ۱ درج شده است.

 

بــراي بررســي اثربخشــي قصــه گــويي بــر كـــاهش درد از تحليـــل كواريـــان اســـتفاده گرديــد. البتــه قبــل از آن پــيش فــرض هــاي تحليل كواريـان بررسـي شـد كـه نتـاي آن در زير آمده است.
الــف( همگنــي شــيب خــط رگرســيون: در
جـدول ۰ نتـاي تحليـل همگنـي شـيب خـط ۸۹ رگرســيون بــه عنــوان پــيشفــرض تحليــل كواريــان آورده شــده اســت. براســاس نتــاي منـدرج ،F بـه دسـت آمـده بـراي متقابـل پـيش آزمــون* گــروه در ســطح ۲۰/۲< P معنــادار نبــوده و بنــابراين فرضــيه همگنــي رگرســيوني پذيرفته ميشود.
ب( مفروضــه همســاني واريــانسهــا: در جــدول ۳ نتيجــه آزمــون لــون جهــت بررســي همساني واريان ها آورده شده است .

 

سطح معناداري F ميانگين مجذورات درجه آزادي مجموع مجذورات منبع تغييرات
۲/۰۲۷ ۱/۶۷۰ ۳۰/۹۱۲ ۱ ۳۰/۹۱۲ گروه
۰۷/۷۰۴ ۱ ۰۷/۷۰۴ روز
۲/۴۰۰ ۲/۶۶۶ ۱۰/۴۷۴ ۱ ۱۰/۴۷۴ گروه * روز
۰۳/۰۳۲ ۰۶ ۶۲۳/۹۰۱ خطا
۳۲ ۰۶۰۰۲/۲۲۲ كل
جدول۳٫ نتاي همگني شيب خط رگرسيوني به عنوان پيشفرض تحليل كواريان تأثير قصه درماني بر درد

 

جدول ۲٫ نتيجه آزمون لوين جهت بررسي همساني واريان گروه ها در ميزان درد

 

سطح معناداري درجه آزادي۳ درجه آزادي ۷ مقدارF
۲/۲۲۷ ۰۰ ۱ ۰/۳۹۲

 

توجه به اينكه يكي از مفروضههاي تحليل كواريان بر قرار است مجاز به استفاده از اين آزمون هستيم. )ميلر و چاپمن ،۰۲۲۱(
براساس نتاي مندرج در جدول بالا مشاهده ميشود كه همساني واريان دو گروه در متغير ميزان درد در سطح /۲P< معنادار بوده و بنابراين اين پيشفرض رعايت نشده است، اما با

 

جدول ۴٫ نتاي تحليل كواريان تأثير قصهگويي بر ميزان مصرف دارو
سطح معناداري مقدار F ميانگين مجذورات درجه آزادي مجموع مجذورات منبع تغييرات
۲/۴۴۳ ۲/۶۲۰ ۱۳/۰۷۰ ۱ ۱۳/۰۷۰ روز
۲/۲۲۲ ۱۳۰/۶۹۷ ۳۱۱۳/۰۷۰ ۱ ۳۱۱۳/۰۷۰ گروه
۰۰/۹۴۳ ۰۷ ۶۱۹/۴۰۶ خطا
۳۲ ۰۶۰۰۲/۲۲۲ كل

 

در جـــدول ۴ نتـــاي تحليـــل كواريـــان آورده شده است. با توجـه بـه نتـاي منـدرج در
۲۷ ،F=135.697 DF=1( ايـــن جـــدول
P<0/000( نشـان داده مـيشـود بـا حـذف اثـر پيشآزمون، تفـاوت گـروه هـا در پـ آزمـون در سطح معناداري ۲۲۱/۲< P معنادار است.

 

بحث و نتيجهگيري
هـدف ايـن پـشوهش بررسـي اثربخشـي قصـه -گويي بر كـاهش درد كودكـان بـود و بـا بررسـي اين امـر فرضـيه مـورد پـشوهش ايـن تحقيـق كـه بين قصـه گـويي و كـاهش درد رابطـه معنـي داري وجــود دارد تأييــد شــد. هــر چنــد محقــق بــه تحقيـق كـاملار همسـو بـا تحقيـق خـود دسـت

 

نيافـت امـا نتيجـه تحقيـق همسـو بـا تحقيقـات چنــد پــشوهش معــدود در ايــران اســت كــه اثربخشــي كــاربرد قصــه گــويي را بــه عنــوان تكنيكي بـراي آمـوزش راهبردهـاي اجتمـاعي بـه كودكــان داراي مشــكلات رفتــاري – عــاطفي ، ۸۷ پرخاشـــگري )ســـيدي ،۱۳۰۰( اخـــتلالهـــاي يـــادگيري )يوســـفي لويـــه و متـــين ،۱۳۰۰( و اخـتلالهـاي رفتـاري بـا توجـه بـه ميـانگين دو گروه در پ آزمون، مـي تـوان نتيجـه گرفـت كـه ميـــزان مصـــرف داروي مســـكن در گـــروه آزمـايش كـه قصـهگـويي دريافـت كـرده بودنـد، كاهش يافتـه اسـت ، در حـالي كـه ايـن ميـزان در گــروه كنتــرل تغييــر چنــداني نداشــته اســت. آشــــــكار )چهارمحــــــالي ،۱۳۰۰( كــــــاهش
ناهيد يوسفپور، عليرضا آقايوسفي
پرخاشـگري )نصـيرزاده وروشـن ،۱۳۰۹( بـه كـار بردنـد. همچنـين نتيجـه ايـن تحقيـق همسـو بـا گفته )جـي، اليـوت، كـاتز و اسـپيگل ، ۱۹۰۷؛ جـي و همكــاران ،۱۹۰۰( و پــشوهش پراســكو) ۰۲۱۲(، پــشوهش فرانكســيز )۰۲۲۰(، و كــاهش تنهــايي كودكـــان آســـيب ديـــده هيجـــاني و تســـهيل ســـلامت روان ايشـــان در پـــشوهش مالكـــا )۰۲۱۲(، ميباشد.
در تبيـين ايـن امـر مـيتـوان بـه ايـن مسـئله اشــاره نمــود، از آنجــايي كــه درد پديـ ـدهاي زيسـتي روانـي و اجتمـاعي مـيباشـد در ايجـاد آن هـر سـه مسـئله مـيتوانـد تأثيرگـذار باشـد و در درمـان هـم هـر سـه مـورد را بايـد مـد نظـر قــرار داد. قصــهگــويي از آنجــايي كــه جــزء روشهــاي روان درمــاني مــيباشــد هماننــد روشهـــاي غيـــر دارويـــي كنتـــرل درد مثـــل انحـراف فكـر، آرامسـازي و تحريكـات پوسـتي باعـث سـازش بيشـتر بـا درد م ـيشـود و درك درد، تــرس و اضــطرا را كــاهش داده و آن را بـراي بيمـار قابـل تحمـل مـينمايـد و احسـاس ۸۳ كنتـرل در فـرد بـه وجـود مـي آورد، ايـن امـر موجـــب راحتـــي بيشـــتر شـــده و خـــوا و اسـتراحت را بهبـود م ـيبخشـد ايـن موافـق بـا اظهـارات اريكسـون )۱۳۰۰( اسـت كـه قصـه را تلقـين شـفابخش مـي دانـد كـه كـاهش اضـطرا كـودك را موجـب مـيشـود بـه گونـهاي كـه از طريــق همســان ســازي بــا شخصــيتهــا يــا موقعيــتهــاي قصــه، او را در كشــف عواطــف خـود و ديگـران يـاري م ـيكنـد. بـا توجـه بـه اهميــت كنتــرل درد در كودكــان بــدون تحميــل

 

هرگونه عـوارض جـانبي و ايجـاد حـ آرامـش و راحتي در آنهـا بـه نظـر مـي رسـد قصـه گـويي تـأثير بسـزايي در درمـان داشـته باشـد. همچنـين قصـهگـويي موجـب ايجـاد حـ خـوشبينـي
ميشـود )نيـك مـنش و كـاظمي، ۱۳۰۰( كـه ايجـاد ح خوشبينـي نيـز خـود در كنتـرل درد نقـش مــؤثري دارد همچنــين بــا توجــه بــه پــشوهش پراسكو و اثـر قصـه درمـاني شـناختي درمـاني در كـاهش نااميـدي و يـا پـشوهش فرانكسـيز تـأثير قصـه درمـاني در كـاهش تنهـايي كودكـان مـي -تـوان گفـت كـه قصـه درمـاني مـيتوانـد باعـث كــاهش درد نيــز در كودكــان بشــود چــرا كــه كاهش احسـاس تنهـايي و نااميـدي مـي توانـد بـه كودكان كمـك كنـد تـا بهتـر و بيشـتر بتواننـد بـا درد مقابله كننـد . بـ ه عبـارتي از فوايـد ديگـر ايـن روشهـا افـزايش اثـر داروهـاي ضـد درد بـوده كــه در نتيجــه، مقــدار دوز مصــرفي مــورد نيــاز دارو را تقليــل مــي دهنــد. چــرا كــه اســتفاده همزمـان از راهبردهـاي دارويـي و غيـر دارويـي )آمـاده سـازي، خـود – كنترلـي، انحـراف مسـير توجــه، ماســاژ، هيپنــوتيزم، اســتفاده از ضــد دردهــا(، از اصــول كلــي مــديريت درد كودكــان شــناخته شــده انــد. )اســچكتر، ۰۲۲۰؛ بــه نقــل از فرخنيا و همكاران ،۱۳۹۲(

 

منابع
ادوارد، . سارافينو )۱۳۰۴(. روانشناسي سلامت، ترجمه گروهي از مترجمان زير نظر الهه ميرزايي.
تهران: انتشارات رشد.
اريكسون، ميلتون )۱۳۰۰(. قصه درماني. ترجمه مهدي قرچه داغي. تهران: دايره.

 

الحاني، فاطمه. اللهياري، ايراندخت )۱۳۰۰(. «بررسي مشكلات پرستاران در بكارگيري روش هاي كاهش درد ناشي از تزريقات در كودكان». مجله بيماريهاي كودكان ايران. دوره شانزدهم. شماره
۰٫ ويشهنامه ۱٫ صص ۱۰۰- ۱۰۳٫
تويسركاني روايي، مهديه؛ يونسي، جلال؛ يوسفي لويه، مجيد) ۱۳۰۷(. «تأثير آموزش مهارتهاي اجتماعي مبتني بر قصه در كاهش نشانه هاي اختلال سلوك كودكان». فصلنامه خانواده .پشوهي سال چهارم. شماره ۱۳٫ ص ۷۶- ۶۳٫
چهارمحالي، فاطمه )۱۳۰۰(. «بررسي اثربخشي قصه-گويي در كاهش اختلالات رفتاري آشكار كودكان پيش دبستاني». پايان نامه كارشناسي ارشد ،دانشگاه علامه طباطبايي. تهران.
سيدي، طاهره )۱۳۰۰(. «كاربرد قصهگويي در درمان
مشكلات رفتاري _عاطفي، پرخاشگري». فصلنامه تعليم و تربيت .استثنايي ش ۰۰ و ۰۳٫ ص ۴۳- ۳۰٫
شارف، ريچارد، اس) .۱۳۹۲(. نظريههاي روان درماني و مشاوره. ترجمه مهرداد فيروزبخت .
مؤسسه خدمات فرهنگي رسا .
فرخنيا، مريم؛ شهيدي، شهريار؛ فتحآبادي، جليل )تابستان ۱۳۹۲(. «بررسي تأثير مداخلات شناختي در كاهش شدت درد، پريشاني و بهبود كيفيت زندگي موقعيتي كودكان مبتلا به سرطان». مجله روانشناسي باليني. سال سوم. شماره ۰ )پياپي
۱۲(. ص ۴۰- ۳۰٫
نازيديزجي، سجاد؛ كشتكار قلاتي، احمدرضا؛ پرويزي، رضا) ۱۳۰۹(. «استفاده از رواييگويي در آموزش معماري». نشريه علمي پشوهشي فناوري .آموزش سال پنجم. جلد ۰٫ شماره ۰٫
ص ۱۳۴- ۱۰۳٫
نصيرزاده، راضيه؛ روشن، رسول )۱۳۰۹(. «تأثير قصه-گويي در كاهش پرخاشگري پسران شش تا هشت
ساله». مجله روانپزشكي و روانشناسي باليني ايران.
سال شانزدهم. شماره ۰٫ ص ۱۰۶- ۱۱۰٫
نيكمنش، زهرا؛ كاظمي، يحيي )۱۳۰۷(. «تأثير الگوي آموزش خوشبيني به روش قصهگويي بر سبك اسناد». فصلنامه علمي و پشوهشي در سلامت
.روانشناختي دوره دوم. شماره سوم. ص۱۳- ۰٫
والي، آناهيتا )۱۳۰۶(. «قصهگويي روشي مؤثر در
آموزش مفاهيم پيچيده پزشكي». مجله ايراني آموزش در علوم پزشكي. شماره ۷٫ ص ۱۶۲- ۱۰۰٫
همايي، رضا؛ كجباف، محمدباقر؛ سيادت، علي
)۱۳۰۰(. «تأثير قصهگويي بر سازگاري كودكان».
مطالعات روانشناختي دانشكده علوم تربيتي و روانشناختي دانشگاه الزهرا. دوره ۰٫ شماره ۰٫
ص ۱۴۹-۱۳۳٫
يثربي، چيستا )۱۳۰۱(. «نقش تربيتي قصههاي شب در روند شكلگيري شخصيت كودك». عشق سوم: مجموعه مقالات تخصصي پيرامون مسائل كودكان و نوجوانان. ج ۳٫ تهران: نشر ناميرا. ص ۰۰- ۷۰٫
يوسفي لويه، معصومه؛ متين، آذر) ۱۳۰۰(. «بررسي قصه درماني بر راهبردهاي رويارويي كودكان با مشكلات يادگيري». پشوهش در حيطه كودكان
.استثنايي ۶ )۰(. ۶۰۰-۶۲۳٫ ۸۲
يوسفيلويه، معصومه؛ دلاور، علي؛ يوسفيلويه، مجيد )۱۳۰۷(. «تأثير قصه درماني در كاهش نشانه هاي اختلال اضطرابي دانشآموزان مضطر پايه چهارم ابتدايي». پشوهش در حيطه كودكان استثنايي. ۰ )۳(. ۰۹۰-۰۰۱٫
يوسفيلويه، مجيد؛ متين، آذر؛ يوسفيلويه، معصومه
)۱۳۰۷(. «قصه درماني و اختلالهاي روان شناختي كودكان». تعليم و تربيت .استثنايي شماره ۰۰-۰۴٫ ص ۰۰-۱۰٫

 

Schilirò, G.; Di Cataldo, A. (2001). Malka, M. (2010). Lonely children and “Art therapy as support for children adolescent: Self-perception and with leukemia during painful social exclusion and hope. In 1st procedures”. Medical and Pediatric (eds). Springer: New York.
Oncology. 36. 474-480. MC Garth, P.J.; Grain, K.D. (1989).
Fernandez, E. (1986). A Classification “Developmental and psychological system of cognitive coping factor in children’s pain”. Pediatric strategies for pain. Pain. 26. 141- Clime North AM. 36. 823-836.
Bournaki, M-C. (1997). “Correlates of pain- related responses to veni punctures in school-age children”.
Nurse Res. 46 (3). 147-.45
Cronan, K. M.; Wiley, J. F.; Lumbar,
Puncture (2008). “In: King C,
Henretig FM. Textbook of Pediatric Emergency Procedures 2nd ed”. Lippincott Williams & Wilkins Philadelphia. 506-508.
Donna, L.; Wong, Marilyn, J.; Hocken Berry (2003). “Neursing care of Infant and Children”. ed 7. Mosby.
Eiser, C. (1985). The Psychology of childhood illness. New York:
Springer-Verlag.
Favara-Scacco, C.; Smirne, G.; Available: http:proquest.umi.com
Hoken Berry, M. J. (2003). Wong’s nursing care of infants and children. 7th ed. St. Louis, Mosby. 1103-10.
JAY, S. M.; Elliot, C .H.; Ozolins, M.; Olson, R. A. & Pruitt, S. D. (1985).
“Behavioral management of
childerens distress during painful medical procedures”. Behavior Research and Therapy. 23. 513-520.
JAY, S. M.; Elliot, C. H.; Katz, & Spigel, S. E. (1987). “Cognitivebehavioral and pharmacologic interventions for childrens distress during painful medical procedures”. Journal of Consulting and Clinical Psycology. 55. 860-865.

 

and Marshal College.
Frank Lang porter; Cynthia, M.; Wolf, Jennifer Gold; David Lot Soff & J. Philip Miller (1999). “PAIN AND pain Management in Newborn Infants: A Survey of Physicians and Nurses”. Pain: pp: 626-632.
Heffner, M. (2003). “Experimental support for the use of storytelling to guide behavior. The effect of storytelling on multiple and mixed ratio (FR) differential reinforcement of low rate (DRL) schedule responding”. Unpublished Doctoral dissertation, West Virginia
University, West Virginia [On-Line]. emotional disability. Unpublished Doctoral Dissertation, Carlson Albizu University, Maryland [OnLine]. Available: http:proudest.umi.
com/pqdweb. Pqdweb.
Peterson, S.; Bull, C.; Propst, O. & Dettinger, S. (2005). “Narrative Therapy to Prevent Illness-Related Stress Disorder”. Journal of
Counseling and Development. 83
(۱). ۴۱-۴۹٫
Prasko, J. (2010). “Narrative cognitive behavior therapy psychosis”. Journal of Activitas Nervosa
Superior Redivivva. 52 (2).135-.641
Rahill, S. A. (2002). A comparison or the effectiveness or story-based and 84
.۱۵۱ Miller, G. A. & Chapman, J. P. (2001).
Francios, E. D. (2008). Children “Misunderstanding analysis of conceptions and hopefulness and covariance”. Journal of Abnormal hopelessness. An un-published Psychology. 110 (1). 40- 48. thesis for Master of Psychology, Peer relationship skills of children with Department of Psychology, Franklin

 

ناهيد يوسفپور، عليرضا آقايوسفي

 

Society for the Arts in Healthcare.
Strong, J. (2002). “UnrahAL. Pain: a textbook for therapists”. EdinBurg: Churchil Livingstone. P.100.
Turk, D. C.; Rudy, T. E. (1987). “Towards a comprehensive assessment of chronic pain patients”. Behav Res Ther. 25 (4). 237-249.
Wiener, L. S.; Hersh, S. P.; Kazak, A.
N. (2006). “sychiatric and
Psychological Support for the child and Family”. In; Pizzo P. A.; Poplack DG. Principles and Practice of Pediatric Oncology 5th ed. Lippincott Williams & Wilkins U.S.A. 1415-1424
Williams, C. J. (1990). Cancer biology and management: An introduction. New York: Wiley.

 

skill- based social competence programs on the development of social problem solving .
Renee, C.B.; Manowrren, Linda, S.; Hynan (March –April 2003). “Clinical Validation of FLACC: Preverbal Patient Pain Scale”. Pediatric Nursing. Vol. 29. No. 2.
Ridenour, A. (1998). “Creativity and the arts in health care settings”. JAMA. 279 (5). 399-400.
Shechtman, Z. (1999). “Biblio therapy: An indirect approach to treatment of childhood aggression”. Child Psychiatry and Human
Development. 30. 53-39.
State of the Field Committee (2)900. State of the Field Report: Arts in Healthcare 2009. Washington, DC:
۸۹

مسائل و چالشهاي معنوي كودكان مبتلا به سرطان: تجربه والدين

۵ بازديد

سميه برجعليلو * ، شهريار شهيدي **، جليل فتح آبادي ***، محمدعلي مظاهري ****
دريافت مقاله:
۱۷/۱۱/۹۱ پذيرش:
۹۲/۳/۲۵
چكيده
هدف: سرطان از بيماري مزمن و از دومين علل اصلي مرگ در كودكان است. عـلاوه بـر مسـائل بـاليني بـا خـود چالش ها و بحران هاي معنوي به همراه دارد. در اين راستا خانواده به عنوان يكـي از اعضـاء مراقـب كننـده از ايشان با اين چالش ها مواجه هستند. در پژوهش حاضر در پي شناسايي تجربه والدين در مواجه بـا مسـائل و چالش هاي معنوي كودكان مبتلا به سرطان هستيم.
روش: پژوهش حاضر با استفاده از رويكرد پديدارشناسي و با روش تحليل محتـوا انجـام شـد . بـراي جمـع آوري اطلاعات تعداد ۲۱ نفر از والدين به روش نمونهگيري هدفمند انتخاب و به مدت ۳ ماه مـورد مصـاحبه نيمـه عميق قرار گرفتند. دادهها به روش تجزيه و تحليل مداوم مقايسهاي بررسي شد.
يافته ها: مفاهيم استخراج شده در ۸ درون مايه اصلي سؤالات فلسفي، ايمان و اميد، ارتباط با طبيعت، بازي و تفريح ،عشق و حمايت اجتماعي، ابراز ترس و اضطراب، ابراز پرخاشگري، مكانيزم دفـاعي و اميـد بـه آينـده قـرار گرفتند.
نتيجه گيري: در پژوهش حاضر تجربه والدين با ژرفاي بيشتري مورد بررسي قرار گرفت. مواردي همچون سؤالات فلسفي مختلف، ايمان و اميد و مورد عشق و حمايت اجتماعي قرار گرفتن عمده دغدغه والدين در ارتباط بـا كودكان مبتلا به سرطان بود. در اين راستا لازم است آموزش هاي لازم بـراي توانمنـد كـردن والـدين جهـت مراقبت معنوي از كودكان مبتلا به سرطان صورت گيرد.
كليد واژهها: بحران و مسائل معنوي، كودكان، سرطان و والدين
* دانشجوي دكتري روانشناسي تربيتي دانشگاه شهيد بهشتي (نويسنده مسئول)
** دانشيار گروه روانشناسي دانشكده روانشناسي دانشگاه شهيد بهشتي
*** استاد گروه روانشناسي دانشكده روانشناسي دانشگاه شهيد بهشتي
**** استاد گروه روانشناسي دانشكده روانشناسي دانشگاه شهيد بهشتي
مقدمه
يكي از موانع موجود در مسـير تحـول كودكـان،بيماري است. سرطان از بيمـاري هـاي مـزمن ويكـي از علـل اصـلي مـرگ در كودكـان اسـت (پـريس۱ و همكـاران ،۲۰۱۰). سـرطان بيمـاري سلولهاست كه مشخصـه آن تكثيـر نامحـدود و غيرقابل كنترل سلولهـايي اسـت كـه نيوپلاسـم بـدخيم را تشـكيل مـيدهنـد (انجمـن سـرطان امريكا۲، ۲۰۱۳). به دليل طبيعت مـزمن سـرطان، بيمـار مجبـور اسـت درمـان طـولاني مـدت بـا داروهـاي سـمي را بپـذيرد . از ايـن رو عـوارض جانبي به صورت تهـوع، ريـزش مـو، خسـتگي، دردهـاي عضـلاني، تغييـرات وزن و مشـكلات روحـي و روانـي … بـروز مـي كنـد (دلگـادو۳ و همكاران ،۲۰۱۱).
افراد با بيماري هاي مزمن همچـون سـرطان در طـول بيمـاري خـود درد و رنـج فراوانـي را تجربه مـي كننـد (اوزكـان ۴ و همكـاران، ۲۰۱۱). ترنتي۵ در مدل مفهومي خود رنـج ۶ انسـان هـا را حاصل مسائل فيزيكي، عاطفي و معنوي ميداند.
۳۸ در طي دوراني كه زندگي افراد مورد تهديد قرار ميگيرد، مسـائل و چـالش هـاي مختلـف بـروز ميكند. يكي از اين چالش هـا مسـائل معنـوي و يافتن معنا براي رنج و سختي است. اين امـر در دوران بيماريهاي مـزمن خـود را بيشـتر نشـان ميدهد (پنمن۷، ۲۰۰۹) و بدين ترتيب مسـائل و
۱٫ Peris-Bonet
۲٫ Cancer American Society
۳٫ Delgado-Guay
۴٫ Ozkan
۵٫ Trinity
۶٫ suffering
۷٫ Penman
چالش هاي معنوي هسته اصلي زندگي بيماران با بيماري مزمن را تشكيل ميدهد (دوميك۸،۱۹۹۵ و فيتچي۹ و همكاران،۱۹۹۷، اليز۱۰ و همكـاران، ۱۹۹۵ و نامي۱۱، ۲۰۱۲). كودكان بيمار نيز از اين قاعده مبراي نيستند. تحول معنـوي فراينـدي در تمام طول عمر است (تامسون ،۲۰۰۹). كودكـان زندگي معنوي قوي دارند و زماني كه از جهـت شناختي، توانايي درك جوانب مختلـف »خـود « را داشته باشند، توانايي درك معنويت را خواهند داشت (هارت و اشـنايدر ۱۲، ۱۹۹۷ و ودگيـت و دنير۱۳، ۲۰۰۳ و مينور۱۴،۲۰۱۲(. هارت و اشنايدر (۱۹۹۷) معتقدند معنويت در كودكان عبـارت از كسب توانايي كودك از طريق ارتباط با دي گـران براي هدايت و توانمندسازي ارزش هـاي خـود. ارتباط كودكان بـا د يگـران و باخداونـد بـا يـ ك وجود برتر يا ارزش ها، منجر به تكامل معنوي او مي گـردد . سـه رويكـرد در ارتبـاط بـا تحـول و تكامل معنوي عبارت اند از رويكرد مرحلـه اي – سـاختاري (لوراپـارتين۱۵،۲۰۰۶)، رويكـرد دوم ،نظريه هاي شناختي-فرهنگي (جانسون۱۶، ۲۰۰۶) و رويكرد سوم نظريه هاي فطري بودن معنويـت كودكان (هـي و نـي ۱۷،۲۰۰۶) اسـت . طرفـداران رويكرد سوم كودكان را ذاتاً معنوي مـي داننـد و
۸٫ Dombeck
۹٫ Fitchett
۱۰٫ Ellis
۱۱٫ Naomi
۱۲٫ Hart & Schneider
۱۳٫ Woodgate & Degner
۱۴٫ Minor
۱۵٫ Roehlkepartain
۱۶٫ Johnson
۱۷٫ Hay & Nay
نظريه مرحله اي – ساختاري را به خاطر كـاهشدرجه معنويت به تـابع ي از شـناخت موردانتقـادقرار ميدهند. اين رويكرد معنويـ ت را بـه عنـوانيك ظرفيت تكامل يافته مي شناسـد (هـ ي و نـ ي، ۲۰۰۶).
با توجه به رويكرد سوم ،به وضوح رفتارهاي معنوي را در كودكان مشاهده ميكنيم. عمده ترين رفتارهـاي معنـوي در كودكـان صـحبت دربـاره خدا، مرگ، بهشت و جهنم، تماشـاي طبيعـت و لذت از بودن با طبيعـت، نشـان دادن عشـق بـه ديگران و نياز به محبت و عشق، اميد بـه آينـده، نگرانــي از امــو ر مــبهم و عــدم درك آن هــا و خوشحالي۱ و خلاقيت است (انا۲،۲۰۰۷).
مك شري و اسميت۳ (۲۰۰۷) معتقـد اسـت كه مقابله با بحران هاي مختلف در بزرگسـالان و كودكان بر اسـاس تجـارب گذشـته و باورهـاي مذهبي و معنوي است. معنويـت موجـب ايجـاد ارزش ها و باورهايي در زندگي كودكان ميشـود و بدين ترتيب به زندگي ايشان معني ميدهـد و آن را هـدايت مـينمايـد (هوسـكمپ، فيشـر و استاپر۴، ۲۰۰۴). از سويي مطالعات تجربي نشان ميدهد كه روابط معناداري ميان مذهب، معنويت و سلامت وجـود دارد و ميـان سـلامت روانـي، جسماني، رضايت از زندگي و سرزنده بـودن بـا باورهاي معنوي رابطه مثبت و معناداري برقـرار است (پاچاسكي، فرير و ورنيل۵،۲۰۰۹).
۱٫ Expressing joy
۲٫ Anna
۳٫ Mcsherry
۴٫ Houskamp, Fisher & Stuber
۵٫ Puchalski, Ferrell & Virani
زماني كه كودكان مبتلا به سرطان ميشـوند ، مسائلي براي ايشان مطرح ميشـود . كودكـان در مورد اينكه چرا دچار بيماري شدهاند و دليل درد و رنجي كه متحمل شدهاند سؤالاتي مـي پرسـند . در حقيقت زماني كه فرد دچـار رنـج مـي شـود اولين سؤالي كه مطرح مـي كننـد »چـرا اسـت و بدين ترتيب به جستجوي معناي رنج ميپردازند (برن۶، ۲۰۰۷). در مورد خـدا و چگـونگي آن و اينكه چرا آن ها را دچار بيماري، درد و رنج كرده اسـت، مسـائلي را مطـرح مـيكننـد. از ديگــر سؤالات كودكان در اين دوران، مـرگ و م اهيـت آن است. بدين ترتيب زمـاني كـه كـودك بيمـار ميشود جريان رشد معنوي آن ها تسريع ميشود (شلي۷، ۱۹۸۲). در مواقع ياد شده افراد نيـاز بـه معنا و هدف جهـت مقابلـه بـا بحـران دارنـد و پريشاني و بحراني كه پس از اين رخدادها ايجاد ميشود، حاصل ناتواني كامل فرد دريافتن معنا و هدف زندگي است.
بحـران معنـوي۸ منجـر بـه كمبـود انـرژي، اضطراب، افسردگي، دردهاي غيرطبيعي، گريه و اندوه، فقدان كنترل بر تفكر و عواطف، احساس رهاشدگي و احساس تنهايي ميشـود . احسـاس گناه، عصبانيت، انكار، نااميـدي و درمانـدگي از ديگر پيامدهاست. در شرايط حاضر افراد دچـار پرخاشـگري مـي شـوند. از پيامـدهاي مثبـت آن بازسازي باورها و تمايلات معنـوي ، تـاب آوري معنـوي۹ و ايجـاد اميـدواري اسـت (وليگمـز۱۰،
۶٫ Brne
۷٫ Shelly
۸٫ Spiritual crisis
۳۹
۹٫ Spiritual resilience
۱۰٫ villagomeza
۲۰۰۵ و اگريمسون و تف۱، ۲۰۰۸). به طـوركليموسكاري۲ (۲۰۰۶) معتقد است جوانـب مثبـتمعنويت شامل دلسـوزي و غمخـواري ۳، عشـق،نوع دوستي۴، بخشش۵ و لـذت بـردن و شـادي ۶ است و جوانب منفي آن شامل ترس، اضطراب و پرخاشگري و بدبيني است.
مايلر (۱۹۷۹) معتقد است بحران معنـوي در كودكان خود را به صورت ترس نشان مـي دهـد . اين ترس در كودكان زير ۶ سال به صورت ترس از حركات ناگهاني، صداي بلند، از دسـت دادن حامي، ترس از تنهايي، تاريكي، صدمه فيزيكي و قطع عضو است. در كودكان سن مدرسه ترس از تنبيه شدن، رفتن به جهنم، زير پا گذاشتن اصول اخلاقي، خطرهاي طبيعي از مهم ترين ترس هايي اسـت كـه نشـان از بحـران معنـوي دارد. بـدين ترتيب آن هـا رفتارهـايي همچـون پرخاشـگري، قطع تعامل با ديگران، گريه، رفتارهاي بازگشـتي را نشان ميدهند. دچار كابوس شبانه، اخـتلالات خــواب، رفتارهــاي خــود تخريبــي، احســاس كم تواني، نااميدي، تحريك پذيري، ابهام، شـك و ۴۰ ترديد در مورد خدا ميشوند. كودكان با بيمـاري مزمني همانند سـرطان بـه علـت از دسـت دادن عضـوي از بـدن دچـار تـرس از مراقبـتهـاي بهداشـتي مـيشـوند. دور از خانـه بـودن، عـدم برقراري رابطه بـا همسـالان منجـر بـه احسـاس بي كفايتي، كمارزشي و نااميدي در آنها ميشـود (شلي ،۱۹۸۲)؛ بنابراين تجربه رنج در كودكان و
۱٫ Agrimson
۲٫ muscari
۳٫ compassion
۴٫ altruism
۵٫ Forgiveness
۶٫ Joy
نوجوانان مبتلا بـه سـرطان نـه تنهـا حاصـل درد فيزيكي است، بلكه عوامل عـاطفي، اجتمـاعي و معنوي در اين رنج اثر دارنـد (منوسـي و زرو و ليما۷، ۲۰۱۲).
مطالب اشاره شـده بـراي كودكـان بيمـار و والدين ايشان از اهميت بالايي برخوردار اسـت . براي والدين، بيماري فرزندانشان و بستري شدن آن ها در بيمارستان همواره هيجانات شديد را بر ميانگيزد (جولي۸، ۲۰۰۹). مشاركت والـدين در مراقبـت از كودكـان بســتري شـده جنبــه اي از مراقبت والدين محور است و به حضور والـدين و درگيـري فعــال آن هــا در درمــان فيزيكــي و روانــي- معنــوي كودكــان بســتري شــده در بيمارســتان دلالــت مــي كنــد (يگــي۹،۲۰۰۶). مشاركت والدين در جريان درمان موجب كاهش اســترس و ارتقــاء آگــاهي والــدين از شــرايط كودكانشـان مـيشـود (نينـا و لينـدا۱۰، ۲۰۰۸ و مـــوري۱۱، ۲۰۰۷ و كپـــدوس۱۲،۲۰۰۲). ايـــن مشـاركت نيـز بـراي كودكـان خوشـايند اسـت (تورگني و همكاران،۲۰۰۵).
در مراقبت خانواده محور، والدين در تعامل مستقيم با كودك بيمار خود است و با چالش هـا و مسائل كودكانشان روبه رو هستند. خـانواده در كنــار مؤسســات خـــدمات درمــاني نقـــش تعيـي نكننـده اي در مراقبـت از بيمـار در طـول بيماري دارد و اين امر براي كودكان كه وابستگي مستقيم به خانواده خود دارند، از جايگاه خاصي
۷٫ Menossi
۸٫ Jolly
۹٫ Ygge
۱۰٫ Nina & Linda
۱۱٫ Murray
۱۲٫ Chapados
۴۱
برخوردار است. از اين رو شناسـايي چـالش هـا،مسائل و بحران هـاي معنـوي كودكـان مبـتلا بـهسرطان از ديدگاه والدين ضروري است؛ زيرا ازاين رهگذر ابتدا مـا بـه شناسـايي چـالش هـا و بحران هـاي معنـوي كودكـان مبـتلا بـه سـرطان ميرسيم و سـپس بـه شناسـايي نيازمنـد ي هـا ي والدين جهت مواجه مؤثر با مسائل و چالش هاي فوق و مراقبت معنوي از كودكانشان مـي رسـيم . اغلب پـژوهش هـاي انجـام شـده بـه مسـائل و چالش هاي رواني ـ اجتمـاعي والـدين كودكـان مبتلا به سرطان پرداختهاند (ايراني، كولـه مـرز و فولادونـد،۱۳۹۲ و بهمنـي، اسـكندري، حسـني ،دكانهاي فرد و شفيع آبادي ،۱۳۹۲ و حسيني قمي و سليمي بجستاني ،۱۳۹۱). از اين رو ضـرورت توجه به مسائلي كه والدين در ارتباط بـا فرزنـد خود طي بيماري دارند، وجود دارد؛ بنـابراين در پژوهش حاضر در پي شناسايي چالش ها، مسائل و بحران هاي معنوي كودكان مبتلا به سـرطان از ديدگاه والدين هستيم.
روش
اين مطالعه با استفاده از رويكرد پديدارشناسي۱ با روش تحليل محتوا۲ انجام شد. هدف پديدارشناسي، درك ساختارهاي اصلي پديده-هاي تجربه شده انساني از طريق تجزيه و تحليل توضيحات شفاهي تجربيات از نقطه نظر شركت كنندگان است. پديدارشناسي تفسيري، در واقع روش شناخت ديگران (پديده تجربه شده توسط آنها) به وسيله شنيدن توضيحات آن ها در
۱٫ Phenomenology
۲٫ Content analysis
مورد ديدگاه فردي يا ذهني شان بدون تفسير يادخالت پيش فرض هاي محقق در مورد آن پديدهاست. به اين ترتيب، محقق از عينيت به سوي انتزاع پيش ميرود (گال و بورگ ،۱۳۸۳).
براي گردآوري دادههاي اين پژوهش بيمارستان فوق تخصصي محك به عنوان محيط پژوهش انتخاب شد و به مدت ۳ ماه حدفاصل سال ۹۲-۱۳۹۱ مطالعه انجام شد. سپس از شركت كنندگان كه شرايط ورود به مطالعه را داشتند در مكاني مناسب و خلوت مصاحبهاي عميق و نيمه ساختاريافته به عمل آمد. ۲۱ مادر ۲۱ تا ۳۶ سال (۲۹٫۲۳M= و ۴٫۴۲SD=) به روش مبتني بر هدف انتخاب شدند. لازم به ذكر است، در مدتي كه كودكان در بيمارستان بستري هستند، فقط مادران به طور دائم از ايشان مراقبت ميكنند. از اين رو ايشان براي مصاحبه دعوت شدند (لازم به ذكر است كودكان، اين والدين در رده سني ۳-۱۴ ساله هستند). با توجه به هدف تحقيق و بر اساس پيشينه موجود به تدوين چارچوب اوليه مصاحبه پرداخته شد و بدين ترتيب از افراد در مورد مسائل كودكانشان زمان بيماري سؤالاتي پرسيده شد تا ايشان تجارب خود را در مورد مسائل و نيازهاي معنوي كودكانشان زمان بيماري بيان كنند. سؤالات مورد مصاحبه قرارگرفته در جدول شماره ۱ ارائه شده است. در آغاز مصاحبه توضيحي كوتاه درباره موضوع و هدف از تحقيق ارائه شد و با توجه به اينكه ابزار تحقيق مصاحبه نيمه ساختارند بود به منظور اجتناب از انحراف در پاسخها برحسب ضرورت پاسخها هدايت شد. زمان مصاحبه بود استخراج شدهاند. پس از استخراج همه مفاهيم، مفاهيم مشابه دستهبندي شده و در سطح انتزاع بالاتر در قالب يك مقوله كلي قرار گرفتند.
فرايند مقولهبندي هم بر اساس دو روش تحليلي و مقايسه كردن انجام شد. در جريان اين كار مقولهها به طور منظم با يكديگر مقايسه شده تا بتوانيم به مقولات جامع دست يابيم (استراس و كوربين ،۱۳۸۵).
نتايج نهايي براي اطمينان از صحت انعكاس تجربيات شركت كنندگان با آن ها در ميان گذاشته شد. گوش دادن فعالانه به صحبتهاي مادران و استفاده از نظر ساير پژوهشگران به اعتبار دادهها ۴۲ كمك كرد. جهت اعتبار دادهها (يادداشت در عرصه، دست نوشتهها و موارد ضبط شده) از مرور و بازنگري ناظر و مقايسه مداوم دادهها استفاده شد. براي اين امر از بازنگري خارجي۳ به شكل استفاده از نظرات تكميلي همكاران و مرور دست نوشتهها توسط مشاركتكنندگان استفاده شد. با ارائه گزارش ها دست نوشتهها و يادداشتها به سه نفر از استادان روانشناسي و
۳٫ member check
۴۰-۱۱۰ دقيقه بود. تمام مصاحبهها بهطور كامل وقت پياده و مورد تجزيه و تحليل قرار گرفت.
بر روي نوار كاست ضبط گرديد و در اسرع
جدول ۱٫ سؤالات مورد مصاحبه
سؤالات رديف
پس از بيماري، فرزندتان چه احساسي داشت و چه واكنشي را نشان ميداد؟ ۱
پس از بيماري فرزندتان چه مسائل و سؤالاتي را با شما مطرح ميكرد؟ ۲
پس از بيماري چه مسائل و مشكلاتي در ارتباط با فرزندتان داشتيد؟ ۳
در مقايسه با گذشته چه مسائل و فعاليتهايي مورد توجه فرزندتان است؟ ۴
براي تحليل دادهها ابتدا بيانات ضبط شده شركت كنندگان چندين بار گوش داده شد و بيانات آن ها كلمه به كلمه روي كاغذ پياده شده و حاصل كار نيز چند مرتبه با دقت مرور شد.
در اين پژوهش براي تحليل دادهها از روش كدگذاري آزاد۱ و محوري۲ استفاده شد.
كدگذاري آزاد بخشي از تجزيه و تحليل داده-هاست كه طي آن دادهها تجزيه و شكسته شده و حاصل آن ايجاد مفاهيمي است كه سنگ بناي اصلي تحقيق را شكل ميدهند. پس از اجراي مصاحبه تمامي ياداشت هاي حاصل از جلسات مصاحبه تنظيم و سازماندهي شد. مصاحبهها خط به خط مورد بررسي قرار گرفته و به جملات و عباراتي تجزيه شدهاند كه در واقع همان دادههاي خام يا اوليه تلقي ميشوند. سپس همه جملات و عبارات استخراج شده به صورت مداوم مورد مقايسه قرار گرفته و در قالب جملات و عبارات مشابه گروهبندي شدهاند. پس از گروهبندي جملات مشابه، مفهوم يا مفاهيم خاصي كه در تمام جملات به آن ها اشاره شده
۱٫ open coding
۲٫ axial coding
ميبينم؟ بهشت و جهنم چگونه جايي است؟
(مادر كودك ۷ ساله)
باورهاي مذهبي و ايمان: مادران مصاحبه شونده مطرح ميكردند كه اعتقادات مذهبي كودكشان پس از بيماري پر رنگ شده است. ايشان به طور مداوم به خواندن نماز و دعا ميپردازند و از خدا شفا ميخواهند. از سويي ايشان از ائمه نيز ياري ميجويند و به ايشان متوسل هستند.
بهسرعت پس از اذان وضو ميگيرد و نماز ميخواند. براي گرفتن شفا دعا ميخواند و به امام حسين متوسل است (مادر كودك ۹ ساله).
ارتباط، عشق و حمايت اجتماعي: مادران اعلام ميكردند كه كودكانشان وابستگي شديد به آن ها پيداكرده است و دائمادائماٌ سراغ آن ها را مي-
گيرند. مادران حاضر ترس از جدايي را در كودكان خود گزارش كردند.
در ابتداي تشخيص بيماري و شروع درمان وابستگي شديد به من داشت و در آغوش من ميخوابيد. حال نيز اگر در اتاق نباشم ميترسد و به دنبال من ميآيد (مادر كودك ۱۱ ساله) مادران مشاركت كننده در پژوهش حاضر بيان ميكردند كه ارتباط كودكشان با خواهر و برادر خود متفاوت از گذشته شده است.
زماني كه خواهرش كنارش است، حالش خوب است و خوشحال است و زماني كه او در كنارش نيست، دلگير است و گريه ميكند. فكر ميكنم نسبت به گذشته بيشتر به او نياز .دارد
(مادر كودك ۸ ساله)
اخذ نتيجه، واحد تائيد پذيري۱ يافتهها مشخصشد. قابليت انتقال۲ تحقق با توصيف غني ازدادهها تأمين شد.
يافتهها
به منظور شناسايي مسائل و نيازهاي مراقبت معنوي كودكان مبتلا به سرطان پس از گفتمان با مادران آن ها ابتدا جملات و عبارات مشابه حاصل از پاسخها استخراج شده، سپس در قالب مفاهيم دستهبندي شدهاند. مفاهيم حاضر در ۷ درون مايه اصلي ،سؤالات فلسفي (مرگ و زندگي)، ايمان، تجربه و ارتباط با طبيعت، بازي و تفريح، توجه به ارتباط، عشق و حمايت اجتماعي، ابراز ترس و اضطراب، ابراز پرخاشگري و اميد به آينده استخراج شد.
سؤالات فلسفي پيرامون زندگي، بيماري و مرگ: مادران شركت كننده در پژوهش حاضر اذعان داشتند كه كودكان آن ها درباره اينكه چرا آن ها بيمار شدهاند از آن ها سؤال ميپرسند. از سوي ديگر مادران در پژوهش حاضر بيان كردند كه كودك آن ها درباره مرگ، زندگي پس از مرگ، بهشت و جهنم از آن ها سؤال ميپرسند.
چرا من بيمار شدهام؟ چرا در ميان دوستان و كودكان اقوام من بيمار شدهام؟ چرا همۀ بدي-ها براي من است؟(مادر كودك ۱۰ ساله) و يا
من چگونه ميميرم؟ چه اتفاقي پس از
مرگ رخ ميدهد؟ آيا من از آن دنيا شما را
۱٫ Comfortability
۴۳
۲٫ transferability
صحبت ميكردند و يا در مورد رويدادهاي دورهجواني و ميانسالي از آن ها سؤال ميپرسيدند.
بعد از اينكه خوب به شم تا آخر شب بيدار ميمانم و برنامههاي تلويزيوني را با همديگر تماشا ميكنيم (كودك ۸ ساله) و يا
مامان من كي عروس ميشم؟، من كي مامان ميشم؟(كودك ۸ ساله)
ابراز پرخاشگري: يكي از مسائل شايع ميان اين كودكان كه مادران ايشان گزارش كردند ،پرخاشگري بود. اغلب مادران اذعان داشتند كه كودكان پس از بيماري به شدت پرخاشگر شده-اند و پرخاشگري خود را به شدت در رفتارشان نشان ميدهند.
زمان درمان و هنگام يكه در بيمارستان هستيم خيلي عصباني است و به من كتك ميزند، زماني كه عصباني ميشود، وسايل را پرتاپ ميكند (كودك ۱۱ ساله)
۴۴
ابراز ترس و اضطراب: يكي ديگر از مسائل شايع ميان تمام كودكان ترس و اضطراب است كه توسط مادران نيز مطرح شد. ترس و نگراني حاضر متأثر از شرايط بيماري ،
بيمارستان، جراحي و انجام فعاليت هاي درماني است.
زماني كه به بيمارستان ميآيم و نزديك بيمارستان ميشويم ميترسد و پس از آگاهي از بيماري دچار بيخوابي شده است و از بابت ريزش مو نگران است (كودك ۱۰ ساله)
نتيجه گيري و بحث
نياز به بازي و تفريح و تجربه و ارتباط با طبيعت: مفهوم ديگري كه مادران حاضر بر آن تكيه داشتند، بازي و توجه كودكان بر اين موضوع بود. اغلب مادران معتقد بودند كه كودكشان در ساعاتي كه مشغول بازي هستند ،احساس خوبي دارند و ساعت ها اين موضوع آن ها را مشغول ميكند و در اين زمان درد كمتري را گزارش ميكنند. يكي از مسائل مورد توجه آن ها ساختن است مثلاً عروسك سازي موجب لذت آن هاست. از سويي مادران مشاركت كننده در پژوهش حاضر مطرح كردند كه كودك آن ها از ايشان ميخواهد آن ها را به طبيعت، باغ، فضاي باز و پارك ببرند و بودن در طبيعت حال آن ها را بهتر ميكند.
هنگام بازي در اتاق بازي احساس خوشحالي ميكند. در اتاق بازي از آمپول زدن به عروسكها احساس لذت ميكند (مادر كودك ۶ ساله) و يا
زماني كه در بيمارستان هستيم از من مي-خواهد به كوه مقابل بيمارستان برويم. زماني كه به خانه ميرويم و در باغ اطراف خانه سرگرم است كمتر لجبازي ميكند و كمتر عصباني است
(مادر كودك ۷ ساله) اميد به آينده
۴۵
يكي ديگر از مسائل مورد بحث در گفتگو با مادران كودكان مبتلا به سرطان اميد و اميد به آينده است. ايشان مطرح ميكردند كه كودك آن ها اغلب در مورد برنامههاي موردنظرشان كه تمايل به انجام آن را در آينده دارند، با آن ها همكاران (۲۰۰۵) معتقدند توجه به مرگ يكي ازنيازهاي معنوي است. آشنايي با زندگي پس ازمرگ مورد توجه جدي كودكان در اين دوراناست. مادران بيان ميكردند زماني كه بيماري فرزندشان عود ميكرد، توجه ايشان بيشتر بر موضوع مرگ متمركز ميشد.
دومين مفهوم مورد بررسي و تأكيد از سوي مادران ايمان۳ بود. يكي از جوانب مورد تأكيد از سوي كودكان مبتلا به سرطان، خدا و طلب ياري از او براي بهبودي است (بول، گيلز و ديويسون۴، ۲۰۰۷) و در اين دوران براي آن ها احساس اميد، جستجوي معنا و هدف در زندگي پايه و اساس مذهبي دارد و ايمان و دعا منبع مهمي براي تقويت آن هاست (فلاول۵،۲۰۱۱ و ابمبر۶، ۱۹۹۱). در اين راستا مادران معتقد بودند كه پس از بيماري اعتقادات مذهبي كودكان آن ها پر رنگ شده است و آن ها به شدت در پي برگزاري نماز اول وقت هستند. قبل از انجام معاينات دعا ميخوانند و ذكر ميگويند و از مادر ميخواهند كه به همراه وي ذكر بگويد. در برخي موارد شدت اعتقادات مذهبي پس از بهبودي نسبي فرايند درمان بوده است. مادران اذعان داشتند كه كودكان آن ها متوسل به ائمه بوده و در مناسبت هاي ديني پر رنگ تر از قبل مشاركت ميكردند. مطالعات مختلف نشان داده است كه كودكان مبتلا به سرطان در پي حمايت اجتماعي هستند. يكي از منابع حمايتي براي آن ها رابطه باخدا، خواندن دعا و نماز است كه
۳٫ Faith
۴٫ Bull, Gilles & Division
۵٫ Flavelle
۶٫ Ebmeier
سرطان فرصتي براي تأمل و خودارزيابي دراختيار كودكان و نوجوانان قرار ميدهد و بدينترتيب موجب رشد معنوي و عاطفي در آن هاميشود (اپستين۱، ۲۰۰۴). مطالعه حاضر با هدف شناسايي بحران هاي معنوي كودكان مبتلا به سرطان از ديدگاه والدين آن ها است. نتايج استخراج شده از پژوهش حاضر نشان داد كه كودكان بيمار بحران شديدي را تجربه ميكنند و در فرايند درمان و تلاش براي مبارزه با بيماري نگراني و چالش هايي را تجربه ميكنند.
در مطالعه حاضر مهم ترين مسئله و چالش ذهني كودكان مبتلا به سرطان مسائل و سؤالات فلسفي (زندگي و مرگ) بود. مطالعات نشان دادند زماني كه كودكان مبتلا به سرطان ميشوند سؤالاتي براي ايشان مطرح ميشود. سؤالات حاضر با مضامين چرايي بيماري، خدا و چگونگي مرگ است (ويلسون۲، ۲۰۱۱). مادران مورد مطالعه قرار گرفته بيان كردند كه كودكان بيمار آن ها در مورد چرايي درد و رنج و اينكه چرا آن ها بيمار شدهاند بارها از آن ها سؤال كردهاند. اغلب مادران مطرح ميكردند كه كودك آن ها به مقايسه خود با ساير دوستان و اعضاء خانواده پرداخته و از آن ها درباره اينكه چرا آن ها بيمار نشده و او بيمار است سؤال ميپرسند.
مادران بيان ميكردند كه كودك آن ها در ارتباط با اينكه خدا چرا آن ها را بيمار كرده است از ايشان سؤال ميكنند. همچنين بعد از عود بيماري در مورد مرگ، چگونگي مرگ و عالم پس از مرگ از آن ها سؤال ميپرسند. گاليك و
۱٫ Epstein
۲٫ Wilson
خانواده پيدا كردهاند. پژوهشگران مختلفمعنويت را بهعنوان يك خصيصه يا ويژگيمطرح ميكنند كه اغلب شامل عشق ميشود(الكساندر و مكلين۷، ۲۰۰۳ و ليندسي۸، ۲۰۰۲ و و سيلورمن۹، ۲۰۰۰). شلي (۱۹۸۲) معتقد است كه نياز به عشق، تعلق و پيوستگي از ابتداييترين نيازهاي معنوي كودك است كه بدين ترتيب موجب رشد اعتماد در آنها ميشود؛ اما احساس تعلق و پيوستگي شديد نشانههايي از استرس معنوي در كودكان مبتلا به سرطان است (استين و اندرسون۱۰، ۱۹۹۵). مادران مورد مصاحبه قرار گرفته شده بيان ميكردند كه كودكان آن ها نياز به مجاورت با آنها دارند و دائمادائماً به آن ها ميچسبند. شديداشديداً به آن ها وابسته شدهاند و گاهي به صورت منظم در آغوش آن ها ميخوابند و در صورت غيبت مادر به سرعت در پي ايشان هستند. اين دلتنگي در دوران غيبت خواهر و برادر نيز وجود دارد. در اين دوران علاقه به پدر و بازي با او خود را رنگتر از قبل نشان ميدهد. بازي و شوخي با پدر براي ايشان ۴۶ سرگرمكننده است؛ زيرا شوخي و خنديدن از جمله نيازهاي معنوي است (گاليك، فلاني ون و گاليك ،۲۰۰۵).
توجه به بازي و تفريح و همچنين تجربه و ارتباط با طبيعت يكي از موضوعات مورد تأكيد مادران بود. ني و هي۱۱ (۱۹۹۶) و ماير۱۲ (۱۹۹۶) بازي را بخشي از معنويت در كودكان
۷٫ Alexander & mclauglin
۸٫ lindsay
۹٫ silverman
۱۰٫ Steen & Anderson
۱۱٫ Nye & Hay
۱۲٫ Cram
احساس سلامتي را در آن ها به وجود ميآورد(كامپر۱، ۲۰۱۰). ابمير در پژوهش خود نشان دادكه رابطه كودك باخدا در طول مدت زماني كه دربيمارستان بستري است، به او در مقابله مؤثر با ترس ها و اضطرابهايش ياري ميرساند (تر۲،۲۰۱۲)؛ زيرا دين و توجه به آموزههاي ديني احساس اميد را در افراد به وجود ميآورد (ماركوس۳ و همكاران،۲۰۱۳ و هولدر۴ و همكاران،۲۰۱۰) و به عنوان يك مكانيزم دفاعي مؤثر عمل ميكند كه پژوهشگران تأثير اعتقادات ديني بر سلامت فيزيكي را به خوبي نشان دادهاند (جانستون۵ و همكاران،۲۰۱۲ و گارفيلد۶ و همكاران،۲۰۱۳). از سويي با توجه به نظريههاي شناختي-فرهنگي معنويت، رشد معنوي، متأثر از تجارب زندگي و بافت فرهنگي كه فرد در آن رشد مييابد، است (جانسون ،۲۰۰۶). همان طور كه نتايج پژوهش ما نشان داد كودكان بيمار در جامعه ايراني تحت تأثير آموزش هاي ديني خانواده خود بودهاند و زمان مواجه با بيماريهاي مزمني همچون سرطان، چنين اعتقاداتي خود را پر رنگتر از قبل نشان ميدهد.
البته برخي مادران گزارش دادند كه كودك آنها به طوركلي خدا را انكار ميكردند.
سومين موضوع مورد توجه مادران مورد مصاحبه قرار گرفته شده ارتباط، عشق و حمايت اجتماعي است. آنها بيان ميكردند كه كودكانشان وابستگي شديد به آن ها و اعضاء
۱٫ Kamper
۲٫ Terrah
۳٫ Marques
۴٫ Holder
۵٫ Johnstone
۶٫ Garfield
۴۷
ميشوند. مادران مورد مصاحبه اذعان داشتند كهكودكان آن ها پس از آگاهي از بيماري دچارترس، اضطراب و بيخوابي شدهاند. ناخن ميخورند. زماني كه نزديك محوطه بيمارستان ميشوند ميترسند. از اينكه روي ويلچر بنشينند و موهاي خود را از دست بدهند، دلهره و نگراني دارند و از مادر خود پيش از دست دادن موي خود كلاه گيس ميخواهند. همه موارد بيان شده به خوبي نشان دهنده ترس و اضطراب آن ها در اين دوره است. پژوهش هاي مختلف نشان دادند كه بحران معنوي در كودكان مبتلا به سرطان همراه با اضطراب، ترس، خصومت و پرخاشگري است (اكزلين۴ و همكاران ،۲۰۱۳ و استين و اندرسون ،۱۹۹۵).
و آخرين درون مايه كه مورد توجه است، مسائلي است كه كودكان در مورد آينده و اميد به آينده مطرح ميكنند؛ زيرا اميد به آينده يكي از نيازهاي معنوي افراد است (مك ايون۵، ۲۰۰۵).
اميد دادن و اميد گرفتن بخش اصلي معنويت افراد است (مك اسكاري۶، ۲۰۰۶ و چمپگين۷، ۲۰۰۳) و اميدبخش عمده معنويت در كودكان است (سيلورمن۸،۲۰۰۰ و اسميت۹، ۱۹۴۱). در اين زمينه مادران اشاره ميكردند كه كودك آن ها در مورد ازدواج، رشته تحصيلي و زمان پدر و مادر شدن از آن ها سؤال ميپرسند. ايشان بيان ميكردند كودكان آن ها در مورد برنامههايي كه در آينده دارند با آن ها صحبت ميكنند.
۴٫ Exline
۵٫ McEwen
۶٫ muscari
۷٫ champagne
۸٫ silverman
۹٫ smith
ميدانند. كرام (۱۹۹۶) معتقد است كه كودكان ازطريق بازي به ساخت معني در جهان پيرامونميپردازند. مادران در اين پژوهش مطرح ميكردند كه كودكان زماني كه در بيمارستان بستري هستند منتظر رفتن به اتاق بازي هستند تا به بازي مشغول شوند. در اين ساعات كاملاً شاد هستند؛ زيرا بازي موجب ارتباط دروني در آن ها ميشود و بدين ترتيب يك محيط امن و ايمني را تجربه ميكنند (بول، گيلز و ديويسون۱، ۲۰۰۷). از سويي هنر و موسيقي از مهم ترين منابع براي ايجاد آرامش معنوي در كودكان مبتلا به سرطان است (پو ،آليسانسكي، پونام و رودرمن۲، ۲۰۱۱ و گيسنبرگ۳، ۲۰۰۷). در پژوهش حاضر كودكان اغلب به بازي با اسباب بازي هاي پزشكي علاقه مند بودند. از سويي مادران اين كودكان اعلام ميكردند كه آن ها علاقهمند به ساخت عروسك هستند. بودن در محيط باز و سرسبز و خارج از شهر براي ايشان لذت بخش است.
يكي ديگر از مفاهيم مورد تأكيد از سوي اكثريت مادران پرخاشگري، ترس و اضطراب كودكان بود. كودكان آن ها با كوچك ترين مسئله و مشكل عصباني ميشوند و نسبت به آن ها و ساير فرزندان پرخاشگري ميكنند. در اين زمان ممكن است كه مادر را مورد ضرب قرار دهند و ابزارها و وسايل پيرامون را پرتاپ كنند. ايشان مطرح ميكردند كه فرزندانشان زماني كه در بيمارستان هستند پرخاشگرتر و لجبازتر
۱٫ Bull, Gilles & Division
۲٫ Purow, Alisanski, Putnam & Ruderman
۳٫ Giesenberg
آن ها به وجود آورند؛ زيرا همان طور كه مطرحشد معنويت و باورهاي ديني بر ادراك كودكان از بيماري، رنج، شفا و مسائل مرتبط با آن تأثيرگذار است و چارچوب مقابله مثبتي را براي كودكان فراهم ميآورد (ونگ۱ و همكاران،۲۰۱۲ و بارنز، پلونتيكو ماكس و پندلتون ،۲۰۰۰). از اين رو ايشان نيازمند به توانمندسازي دارند تا از اين رهگذر به شناسايي نيازها و بحران هاي معنوي كودكان خود نائل شوند تا در مرحلۀ بعد توانايي مراقبت معنوي۲ از كودكان خود را داشته باشند.
مطالعه حاضر يكي از اولين پژوهش هاي انجام شده در حوزه چالشها و بحران هاي معنوي كودكان مبتلا به سرطان از ديدگاه والدين است. از اين رو پيشنهاد مي شود در مطالعات آتي چالش ها و بحران هاي معنوي از ديدگاه خود كودكان مبتلا به سرطان مورد بررسي قرار گيرد. از سويي پيشنهاد ميشود در پژوهش هاي پيش رو آموزش هاي لازم براي ۵۰ توانمندسازي والدين جهت مراقب معنوي از كودكان مبتلا به سرطان صورت گيرد و پس از مداخله صورت گرفته، تأثير آن در زمينه كيفيت زندگي۳ كودكان و سلامت رواني۴ و واكنش هاي هيجاني مورد بررسي قرار گيرد.
سپاسگزاري
۱٫ Wong
۲٫ Spiritual care
۳٫ Quality of life
۴٫ Mental health
نتيجه گيري همان طور كه مطرح شد كودكان مبتلا به سرطان پس از تشخيص بيماري با چالش هايي مواجه هستند. يكي از چالش هاي پيش روي ايشان مسائل معنوي است. از اين رو مهم ترين بحران معنوي كه كودكان در اين دوران تجربه ميكنند عبارت است از مسائل فلسفي، ايمان، ارتباط با طبيعت، بازي و تفريح، عشق و حمايت اجتماعي، ابراز ترس و اضطراب، ابراز پرخاشگري و اميد به آينده. در پژوهش حاضر مواردي همچون سؤالات فلسفي مختلف (زندگي و مرگ)، ايمان و مورد عشق و حمايت اجتماعي قرار گرفتن عمده دغدغه والدين در ارتباط با كودكان مبتلا به سرطان بود. در اين راستا لازم است آموزش هاي لازم براي توانمند كردن والدين جهت مراقبت معنوي از كودكان مبتلا به سرطان صورت گيرد؛ زيرا مراقبت از كودكان بيمار علي الخصوص كودكان مبتلا به سرطان يك فعاليت تيمي است (انجمن سرطان امريكا،۲۰۱۳). همان طور كه گزارش شد والدين در مواجه مستقيم كودكان بايد پاسخگو و حامي كودكان در مواجه با چالش ها و بحران هاي معنوي باشند. والدين در مواجه با چراهاي فلسفي كودكانشان هستند و از سويي بايد به عنوان يك حامي ايشان را به يك منبع امن متصل كنند و آن ها را مورد عشق و محبت قرار دهند. هيجانات منفي ايشان همچون ترس و خشم را مديريت كرده و با ابزاري همچون بازي فضايي مفرح مملو از حس اعتماد در آموزش گروهي درمان متمركز بر هيجان بر بهبود كيفيت زندگي و رضايت زناشويي مادران داراي فرزند سرطاني، روانشناسي سلامت. ۲(۲).
.۹۴-۷۹
ـ بهمني، بهمن. اسكندري، مهدي. حسني ،فريبا. دكانهاي فرد، فريده و شفيع آبادي،عبد اله (۱۳۹۲) تأثير گروه درماني شناختي وجود گرا بر افسردگي و اميدواري والدين فرزندان مبتلا به سرطان. روانشناسي سلامت ،۲(۲). ۴۸-۶۱٫
ـ حسيني قمي، طاهره و سليمي بجستاني ،حسين.(۱۳۹۱).اثربخشي آموزش تاب آوري بر استرس مادران داراي فرزندان مبتلا به سرطان.
۵۱
روانشناسي سلامت ،(۴). ۹۷-۱۰۹
ـ گال، مرديت. بورگ، والتر و گال، جويس.
(۱۳۸۳). روش هاي تحقيق كمي و كيفي در علوم تربيتي و روانشناسي، ترجمه احمدرضا نصر و همكاران، تهران: انتشارات سمت.در پايان شايسته است تا از فرصتي كه جنابآقاي مهندس احمديان (مديرعامل)، سركار خانمرفعت وثوقي (مدير محترم واحد تضمين كيفيت) و سركار خانم مرجان وثوقي (مسئول واحد روانشناسي) در بيمارستان فوق تخصصي محك و مادران دلسوز كودكان مبتلا به سرطان براي به ثمر نشستن هر چه بهتر و مناسب تر اين پژوهش تدارك ديدند، تقدير و تشكر به عمل مي آوريم.
منابع
ـ استراس، آنسلم و جوليت كوريين (۱۳۸۵) اصول روش تحقيق كيفي: نظريه مبنايي رويهها و شيوهها، ترجمه سيد بيوك محمدي. تهران:
پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي.
ـ برقي ايراني، زيبا. بيگيان كوله مرز، محمدجواد و فولادوند، شاپور.(۱۳۹۲). بررسي اثربخشي
needs in hospital”. pediatrics nursing.19(9):34-38. – Cancer American Society. Cancer
in Children,
http://www.cancer.org/acs/groups/c id/documents/webcontent/002287pdf.pdf ,2013
– Champagne, E. (2003). “Being a child, a spirituality child”. international journal of children’s spirituality. 8(1): 43-.35
– Coyne, I. O’neill, C. Murphy, M. غير مجاز مي باشدtello, T & O’shea, R. (2011). “What does family- centre care mean to nurses and how do they think it could be enhanced in practice”. Journal of advanced nursing. 67(12), 2561–.۳۷۵۲
– Alexander, H. & Mclaughlin, T. (2003). Education in religion and spirituality. In: N: Blake,P.S meyer, R. smith and P Standish (eds) (2003) the Blackwell guide to the philosophy of education. Oxford UK: Blackwell publishing. 356373.
– Barnes, L. Plotnikoff, G.A. Fox,
K. Pendleton, S. (2000). “Spirituality, Religion, and Pediatrics: Intersecting Worlds of Healing, pediatrics. 106(4): 899.809
– Bull, R.A. Gillies, M & Division, Y.(2007).”Spiritual needs of children with complex healthcare – Galek, K. Flannelly, K.J. Vane, A & Galek, R.M. (2005). “Assessing a Patient’s Spiritual Needs a Comprehensive Instrument”.
Holistic nursing practice. 19(2):6269.
– Giesenberg, A. (2007). “The phenomenon of preschool children’s spirituality”. Doctor of philosophy, queens Land University of technology.
– Hay,D. & Nye,R. (2006). The spirit of the child.(Revised edition)
London: Jessica Kingseley
Ewigman, B. (1999). “addressing – Holder, M. D. Coleman, B & spiritual concerns of patients: Wallace, J. M. (2010). Spirituality, family physicians’ attitudes and religiousness, and happiness in practices”. Journal Family Practice. children aged 8–۱۲ years. Journal
۴۸ (۲):۱۰۵-.۹ of Happiness Studies, 11, 131–.۰۵۱
– Houskamp, B.M. Fisher, L.A. – Epstein I. (2004) Adventure Stuber, M.L. (2004). “Spirituality in therapy: a mental health promotion children and adolescents: research strategy in pediatric oncology”. findings and implications for Journal Pediatric Oncology clinicians and researchers”. Child Nursing. 21(2):103-10. Adolescent Psychiatric Clinic.
)۱(۳۱, ۲۲۱–.۰۳۲
– Exline, J. J. Prince-Paul, M. Root,
B. L. & Peereboom, K.S.(2013). the – Johnstone, B. Yoon, D. Cohen, D. Spiritual Struggle of Anger toward Schopp, L. McCormack, G.
Members of Hospice Patients. Journal of Palliative Medicine. 16(4): 369-375.
– Fitchett, L.A. & Sivan, A. B. (1997). “The Religious Needs and Resources of Psychiatric InPatients”. Journal of Nervous and Mental Disease. 185 (5) 320-326.
– Flavelle, S.C. (2011). “Experience of an adolescent living with and dying of cancer”. Archive Pediatric Adolescent Med. 165(1):28-32. M.(2012).Relationships Among Spirituality, Religious Practices, Personality Factors, and Health for Five Different Faith Traditions, Journal of Religion and Health, 51(4), 1017-1041.
– Jolly, J. (2009). “The Evolution of Family-Centered Care”. Journal of Pediatric Nursing. 24(2):164-170.
– Krippendorff, K. (2004). Content Analysis: An Introduction to Its 2
۵۲
God: A Study with Family Campbell, J & Smith,
Publishers.
– Cram, R.H. (1996). “Knowing God: children, play and paradox”. Religious education. 91(1). 55-73.
– Delgado-Guay, M.O. Hui, D. Parsons, H.A. Cruz, K. Thorney, S & Bruera, E. (2011). “Spirituality, Religiosity, and Spiritual Pain in Advanced Cancer Patients”. Journal of pain and symptom
management.41(6):986-994
– Dombeck, M.B. (1995). “Dream‑telling: a means of spiritual awareness”. Holistic Nursing Practice. 9(2):37-47.
– Ellis, M.R.; Vinson, D.C. & Decline Toward the End of Life in Lung Cancer and Heart Failure”. Journal of pain and symptom management. 34(4):393-402.
– Muscari, M. (2006). Let kids be kids, rescuing childhood. Chicago, us: university of Scranton press.
– Naomi, K. (2012). Evidence-based spiritual care: a literature review, Current Opinion in Supportive & Palliative Care: 6 (2). 242–۲۴۶٫
– Nina, P. & Linda, F. (2008). “Parent Participation in the Care of
Hospitalized Children: A Systematic Review”. Journal of Advanced Nursing. 22(6):622-41.
– Nye,R and Hay,D.(1996).
Identifying children’s spirituality: how do you start without A stating point? British journal of religious education. 18(3). 144-154.
– Ozkan, S. Ozkan, M. & Armay, Z. (2011). Cultural Meaning of Cancer Suffering, Journal Pediatric Hematology Oncology, 33(2), 102104.
– Penman, M.J. (2009).”Spirituality and spiritual engagement as perceived by palliative care clients and caregivers”. Australian journal of advanced nursing. 26 (4): 29-.53
– Peris-Bonet, R. Salmerón, D.; Martínez-Beneito, M.A.; Galceran, J.; Marغير مجاز مي باشد-Gragera, R.; Felipe, S. & González, V. (2010). “Childhood cancer incidence and survival in Spain”. Ann Oncology. 21(3): 103.011
Methodology sage publication Ltd, London, united king.
– Lindsay, R. (2002). Recognizing spirituality. The interface between faith and social work. Crawley, western Australia: university of western Australia press.
– Lyons, E. & Coyle, A.
(۲۰۰۷).Analyzing Qualitative Data in Psychology, sage publication Ltd, olive’s Yard London.
– Marques, S. C. Lopez, S. J & Mitchell, J. (2013). The Role of Hope, Spirituality and Religious Practice in Adolescents’ Life Satisfaction: Longitudinal Findings. Journal Happiness Studies.14:251– ۲۶۱٫
– McEwen, M. (2005). “Spiritual nursing care: state of the art’. Holistic Nursing Practice. 19(4), 161-168.
– McSherry, W. & Smith, J. (2007). “How do children express their spiritual needs?«Pediatric
Nursing.19(3):17-.02
– Menossi, M.J.; Zorzo, J.C & Lima, R.A. (2012). The dialogic life-death in care delivery to adolescents with cancer. Review Latinoam Enferm. 20(1):71-.28
– Miller, S.R. (1979). “Children’s fear: A review of the literature with implication for nursing research and practice”. Nursing research. 217.122
۵۱
– Murray, S.A. & Kendall, M. (2007). “Patterns of Social, Psychological, and Spiritual
– Puchalski, C. Ferrell, B. & Virani, R. (2009). “Improving the quality of spiritual care as a dimension of palliative care: the report of the consensus conference”. Journal Palliate Med. 12: 885-904.
– Purow, B. Alisanski, S. Putnam, G. & Ruderman, M. (2011).
“Spirituality and pediatric cancer”. South Medical Journal. 104(4):299302.
– Roehlkepartain, E. C. (2006). The
Handbook of Spiritual Development in Childhood and Adolescence, SAGE Publications. development”. Journal Christian nurse. 12(2):6-11.
– Terrah L. F; Cynthia J. B & Mary, G. (2012). Symptom Management of Spiritual Suffering in Pediatric Palliative Care. Journal of Hospice & Palliative Nursing: 14(2).109– ۱۱۵٫
– Tourigny, J. Chapados, C & Pineault, R. (2005). “Determinants of parental behaviour when children undergo day-care surgery”. Journal of Advanced Nursing. 52(5), 490– ۴۹۷
– Villagomeza, L.R. (2006).
Skinner.C.E. and P.L Harriman Pediatric Oncology Patients.
“Mending broken hearts: the role of spirituality in cardiac illness: a
– Shelly,J.A.(1982). The spiritual research synthesis”. Holistic needs of children. (A guide for
Nursing Practice. 20(4):169-86 nurse, parent and teacher),
– Wilson, K. Mazhar, W. Rojas-
Intervarsity Christian fellowship of
the United States of America. Cooley, T. De Rosa, V. &
VanCleve, L. (2011). “A glimpse – Silverman, R.L. (2000). The Ten into the lives of children: their gifts, New York: St. Martin’s press. cancer journey”. Journal Pediatric – Silverman,R.T.(2000). The ten Oncology Nursing. 28(2):100-6. gifts. New York: St Martin’s press. – Wong, J. Ghiasuddin, A. Kimata, – Smith, J.J. (1941). Religious C. Patelesio, B & Andrea S. (2012). development of children. In:C.E. The Impact of Healing Touch on
(eds). Child psychology. Child Integrative & Complementary 54
development and modern education. New York: the
Macmillan Company. 273-.892
– Steen, S. & Anderson, B. (1995). “Ages and stages of spiritual Medicine,13(3). 12-.71
– Ygge, B. & Lindholm, C. (2006). “Hospital Staff Perceptions of Parental Involvement in Pediatric Hospital Care”. Journal of
Advanced Nursing. 53(4): 534–.۲۴

مشاركت در شهر

۵ بازديد

 

 

مشاركت فرايندي است كه افراد دخيل در آن به صورتي فعالانه، آگاه، آزادانه و مسئول براي رسيدن به هدفي مشترك تلاش مي­ كنند (زرافشاني و همكاران، ۱۳۸۸: ۱۰۹).

 

عوامل تاثيرگذار بر مشاركت در شهر، مشاركت در «تصميم ­گيري»، «توليد فضا» و «طراحي اشكال و فضاهاي شهري» در نظر گرفته شده است. اين سه عامل تاثيرگذار بر ميزان مشاركت در ارتباط با عوامل تاثيرگذار بر اختصاص­دهي شهر به خود نيز قابل طرح هستند. طوري كه مشاركت در كنترل و مالكيت شهري، ساماندهي فضا؛ مشاركت در ايجاد سرزندگي در شهر، توليد فضا؛ و مشاركت در ايجاد سهم فضايي براي اقشار مختلف، تصميم ­گيري فضايي ناميده شده است.

 

تصوير شماره­ي (۳-۵) عوامل تاثيرگذار بر مشاركت شهري و ارتباط آن­ها با فرايندهاي شهري را به تصوير كشيده است. در اين جا نيز همان­طور كه در اختصاص دهي شهر به خود مشاهده شد، با يك مفهوم ميان­رشته­اي و چند سطحي مواجه هستيم. در اين پژوهش درجات مشاركت شهري در ميان ساكنان شهر تهران با بهره گرفتن از نردبان مشاركت آرنستاين (۱۹۶۹) سنجيده مي­شود.

 

 

 

۳-۲-۲-۲- ۱- تصميم ­گيري

 

دو مساله­ي مهم در زمينه­ جغرافياي شهري در جريان­هاي جديد وجود دارد:

 

     

  • يكم اين كه مساله­ي مطالعه­ جغرافياي شهري تنها براي توانمندسازي زنان نيست بلكه براي اين است كه جنسيت نقش مهمي در روابط در محيط­ها بازي مي­ كند.
  •  

  • دوم اين كه مطالعه­ فمينيستي جغرافياي شهري تنها به شكل تجربي صورت نمي­گيرد بلكه بنيان­هاي روش­شناختي و مفهومي پيشين را نيز به پرسش مي­كشد (مكنزي، ۱۹۸۴: ۳).

 

افسانه­ي زنانگي كه توسط بتي فريدان (۱۹۶۳) معرفي شد و از كار سيمون دوبوار فيلسوف فرانسوي برگرفته شده بود به تبديل شدن زنان به قهرمانان افسانه­اي زن و مادر خانگي اشاره مي­ كند. با اين وجود مك­كنزي معتقد است كه از بين رفتن افسانه­ي زن خانگي و به دست آوردن حق فعاليت كردن در حوزه­ عمومي تا زماني كه اشكال بهره­كشي سرمايه­دارانه وجود داشته باشد به نفع زنان نيست. چرا كه زنان در بازتوليد روابط اجتماعي سرمايه­داري جايگاه خاصي دارند كه اين جايگاه تنها با ايجاد تغيير در روابط اجتماعي ميان زندگي و كار ممكن مي­شود. ديدگاه­هاي سوسياليست اين ادعا را مطرح كرده­اند كه زنان جايگاه­هاي توليدي و بازتوليدي مختلفي در اجتماع كسب كرده­اند و جغرافياي شهري كنوني ناشي از رابطه­ ميان جايگاه­هاي توليدي و بازتوليدي مردان و زنان است (كوهن و ولپ، ۱۹۷۸: ۷).

 

بحث در ارتباط با نيازهاي زنان بدون حضور زنان در شوراهاي شهري و نهادهاي اجتماعي كه نقش برنامه ­ريزي و توليد سياست­هاي شهري را دارند امكان­پذير نمي­ شود. اين كه چه تعداد از زنان در پست­هاي مديريتي شهري قرار دارند مي ­تواند تاثير مهمي بر برآورده شدن نيازهاي شهري زنان داشته باشد. بنابراين نسبت جنسي پست­هاي مديريت شهري مي ­تواند نشان­دهنده­ي ميزان مشاركت زنان در تصميم ­گيري شهري باشد. ضمن اين كه امكان بررسي ميزان مشاركت واقعي زنان در تصميم ­گيري­ها با بهره گرفتن از نردبان مشاركت آرنستاين قابل سنجش است.

 

 

 

۳-۲-۲-۲-۲- توليد فضا

 

تقسيم­بندي جنسيتي فضاها، فضاهاي خصوصي/خانگي را در انحصار زنان و فضاهاي عمومي/بيروني را در انحصار مردان قرار مي­دهد و اين تقسيم­بندي به عنوان يك اصل اخلاقي پذيرفته و هنجارمند شمرده شده و خود را تقويت مي­ كند (هيفورد ۱۹۷۴؛ لويد، ۱۹۷۵). برخي نيز به اين مساله اشاره كرده­اند كه فضاهاي خانگي و محله­اي زنان را از اختصاص­دهي فضاهاي شهري به خود جدا و  محروم ساخته­اند (هيفورد، ۱۹۷۴).

 

«پيش­فرض­ها و سلطه­ي مردانه در طراحي و برنامه ­ريزي محيطي به اين مساله منجر شده است كه بسياري از محيط­ها به شكل تبعيض­آميزي در برابر زنان ظاهر شوند و فرايند طراحي طوري است كه توجه كمي به نيازهاي متغير زنان داده شده است» (وكرل، پيترسن و مورلي، ۱۹۸۰: ۱).

 

«يك اجماع عمومي وجود دارد كه نيازهاي فضايي «زن جديد» به اندازه­ كافي توسط برنامه­ريزان معاصر در نظر گرفته نشده است» (هار، ۱۹۸۱: ۸,۷).

 

با توجه به اين كه سرزندگي شهري، در ارتباط با سه عامل احساس امنيت، ‌ارتباطات شهري و ماجراجوئي و تفريح معرفي شد، مشاركت در تحقق اين مولفه­ها نيز بر توليد فضا تاثيرگذار خواهد بود. افزايش مشاركت زنان در فراگردهاي رسمي شهري، مانند ماموران امنيتي، رانندگان تاكسي، صاحب­امتيازان فضاهاي ماجراجوئي و تفريح، مشاركت زنان در سه بعد مطرح شده را پوشش مي­ دهند. بنابراين نسبت جنسي زنان در جايگاه­هاي اجتماعي امنيتي، ارتباطاتي و تفريحي شهري مي ­تواند بر ميزان تحقق مشاركت در بعد سرزندگي و به تبع آن، توليد فضاي شهري تاثيرگذار باشد.

 

 

 

۳-۲-۲-۲-۳- سازماندهي و طراحي فضا

 

مفهوم طراحي فضا از برداشت­هاي موجود از نظريه­ لوفور مانند پژوهش برنت (۱۹۷۳) برگرفته شده است. ضرورت وجود برنامه ­ريزي و طراحي شهري به اين دليل است كه زنان در زندگي روزمره و نقش­هاي تاريخي­اي كه برعهده دارند وارد روابط اجتماعي­اي مي­شوند كه از مردان متمايز است. وجود روابط اجتماعي متفاوت زنان سبب مي­شود كه آنان ادراك و مصرف متفاوتي از فضاها و خدمات شهري داشته باشند. اين تمايزها مي­توانند در طراحي و مديريت شهرها مورد استفاده قرار گرفته و به ايجاد شهرهاي بهتر بينجامند. هيفورد در اين زمينه مي­گويد:

 

«تقريبا همه جا ماهيت زندگي زنان از زندگي مردان متفاوت است. رابطه­ آنان با زمين، با منابع و با نظام­هاي توليدي كه انسان براي استفاده از اين منابع ايجاد كرده است، مشابه و حتا موازي با آن چه كه مردان تجربه مي­ كنند نيست» (۱۹۷۴: ۱).

 

مطالعات در زمينه­ جغرافياي فمينيستي نشان داده­اند كه زنان يا در جغرافياي شهري «نامرئي» هستند (ر.ك به هيفورد، ۱۹۷۴ و لريمور ۱۹۷۸) و يا به عنوان «جانشينان سرپرست خانوار» در نظر گرفته شده ­اند (تيورز، ۱۹۷۸: ۳۰۴). برنت (۱۹۷۳) مدل­هاي ساختار شهري را به اين دليل مورد انتقاد قرار داده است كه پيش­فرض اوليه­ي خود را يك جامعه­ي ساخته شده از خانواده­ي هسته­اي پدرسالار با تقسيم كار سنتي ميان دو جنس قرار داده است (۱۹۷۳: ۵۷). چنين پيش­فرض­هاي اوليه­اي مانع از توجه به تغييرات نيروي كار در سياست­هاي آينده­ي برنامه ­ريزي شهري شده است. به تبع اين بي­توجهي، تغييرات حاصل شده در نرخ كار زنان و تغييرات الگوهاي خانواده، توزيع ثروت در خانواده، سفرهاي شهري به سمت محل كار، الگوهاي سكونت و مشكلاتي كه شهروندان و به خصوص زنان در شهر با آن مواجه بودند در آن ناديده گرفته شده است.

 

يك تقسيم كار عام جنسيتي وجود دارد كه نقش­هاي مراقبتي، نگهداري و مديريت زندگي روزمره را در اختيار زنان قرار داده است. زنان با توجه به نقش­هاي مراقبتي كه پيرامون وظايف مادري و همسري شكل گرفته است و‌ مديريت زندگي روزمره و توليدكنندگي شبكه ­هاي اجتماعي، مهم­ترين استفاده­كنندگان از فضاها و خدمات شهري هستند و بايد در برنامه ­ريزي شهري به عنوان مصرف­ كنندگان كليدي در نظر گرفته شوند. با اين وجود برنامه ­ريزي و طراحي شهري تاكنون با ديدگاه­هاي مردانه، به دست مردان و در جهت رفاه مردان تعيين شده است. برخي از تغييراتي كه شهر را به جنسيت حساس­تر مي­سازد عبارتند از:

 

     

  • بازپس­گيري فضاي عمومي در زندگي روزمره: تقسيم­بندي فضاها به دو بخش عمومي و خصوصي (خانگي) يكي از پيامدهاي برنامه ­ريزي شهري مردانه است. اين برنامه ­ريزي شامل جدايي محيط­هاي مسكوني از محيط­هاي تفريحي، كاري، تجاري و… است كه توسط شبكه­هايي از وسايل نقليه­ي عمومي به يكديگر وصل مي­شوند. در حالي كه محله­هايي كه تمام كاربري­هاي فوق را در كنار هم داشته باشند و ايجاد دسترسي­هاي آسان كه در صورت لزوم با لوازم حمل و نقل عمومي در دسترس و امن صورت مي­گيرد شهر را به فضايي بهتر براي زنان تبديل مي­ كند. ضمن اين كه شهري كه كاربري­هاي آن از هم مجزا شده ­اند بدون در نظر گرفتن گروه­هاي كم تحرك طراحي شده است. تكيه كردن بر كاربري­هاي مجزا و دور از هم شهرها را به مكان­هايي مناسب براي افرادي تبديل مي­ كند كه تحرك اجتماعي بالايي دارند و ديگران مانند كهنسالان، كودكان و زنان كه تحرك كمتري دارند از فعاليت­هاي شهري به دور مي­مانند در حالي كه ايجاد محله­هايي با كاربري­هاي متنوع امكان تحرك در فضاهاي كوچك را براي افراد ممكن مي­سازد.
  •  

  • تاكيد بر محله­گرايي: محله­گرايي كه مي ­تواند پيامدي از قرار گرفتن كاربري­هاي متنوع در كنار همديگر باشد، سبب ايجاد اجتماعات محلي و افزايش همبستگي اجتماعي و درگيري[۱۰] و مشاركت مدني مي­شود. در دوران كنوني، كه با افزايش خانوارهاي تك­سرپرست، جدا شدن افراد مسن از خانواده­هاي نگهدارنده، جدا شدن جوانان از والدين درسنين كم و … همراه است و درگيري اقتصادي-اجتماعي در زندگي شهري، امكان تحرك­هاي بالا براي پيوستن به گروه­هاي مذهبي يا اجتماعي را نمي­دهد، شكل­ گيري اجتماعات محله­اي مي ­تواند جايگزين مناسبي براي پر كردن فضاهاي خلاء اجتماعي و رواني توليد شده در زندگي افراد باشد. بازپيونددهي خانواده­ي هسته­اي به اجتماعات محلي سبب مي­شود كه سرمايه­ي اجتماعي افراد بالا رفته و افراد از شبكه ­هاي اجتماعي محلي بهره­مند شوند.

 

 

 

۳-۳- مدل مفهومي تحقيق

 

در بخش­هاي پيشين ضمن معرفي چهارچوب­هاي نظري، مفاهيم اصلي تحقيق را نيز معرفي كرديم و نشان داديم كه رويكرد نئوليبرال در شهرسازي، شهر را تابع بازار مي­داند و علاوه بر امر اقتصادي، امر شهري و فضايي را نيز تحت تاثير قرار مي­دهد (هكورث[۱۱]، ۲۰۰۰). در يك چنين رويكردي به شهرسازي، شهروندان به مثابه­ي مصرف ­كننده مورد توجه قرار مي­گيرند و شهر بيش از آن كه در خدمت ساكنان­اش باشد در خدمت سرمايه است. جدول شماره­ي (۳-۱) دسته­بندي عوامل تاثيرگذار و تبيين­كننده­ مفهوم «حق به شهر» را در سه سطح جهاني (كلان)، ميانه و خصوصي (خرد) نشان مي­دهد.

 

بنابر جدول شماره­ي (۳-۱) عوامل سه­گانه­ي سهم فيزيكي، كنترل و مالكيت فضا و سرزندگي شهري عوامل تاثيرگذار بر شكل­ گيري ادارك از اختصاص­دهي شهر به خود هستند و عوامل سه­گانه­ي تصميم ­گيري شهري، سازماندهي شهري و توليد فضا عوامل تاثيرگذار بر بعد مشاركت شهري. بنابراين مدل تحقيق تابع تصوير شماره­ي (۳-۶) خواهد بود كه در آن شش متغير ياد شده، در سه سطح مختلف، بر ابعاد دوگانه­ي حق به شهر تاثيرگذار هستند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۳-۴- جمع­بندي نظري و نتايج مورد انتظار

 

براساس تحليل­هاي نظري كه حاصل تلفيق نظريه­ هاي حق به شهر لوفور و ديدگاه­هاي فمينيست سوسياليست است، به نظر مي­رسد كه در زمينه­ ارتباط ميان جنسيت، طبقه و حق به شهر به يكي از چهار نتيجه­گيري زير مي­توان رسيد:

 

     

  • طبقه و جنسيت به مثابه دو متغير مستقل از هم: در چنين حالتي هم تحليل طبقاتي و هم تحليل جنسيتي به شكل دو متغير مجزا از هم معتبر هستند بدون آن كه هم­پوشاني داشته باشند. در اين صورت زنان تحت تاثير دو عامل عمده­ي سرمايه و جنسيت قرار خواهند گرفت كه سازوكارهاي متفاوتي دارند. ضمن اين كه مردان طبقات پايين­تر نيز هم چون زنان مورد بي ­تفاوتي سازوكارهاي فضايي قرار مي­گيرند.
  •  

  • زنان به مثابه­ي يك طبقه­ي جديد: اين نتيجه نشان خواهد داد كه بايد تحليل طبقاتي از وضعيت زنان در شهر صورت گيرد با اين تفاوت كه زنان لزوما با طبقات معرفي شده در نظريه­ ماركسيستي منطبق نيستند بلكه نوعي ديگر از دسترسي به ابزار و روابط توليدي دارند كه مختص جنسيت­شان است. اين رويكرد در واقع تلفيقي جديد از مفهوم جنسيت و طبقه به دست خواهد داد طوري كه برخلاف حالت اول، كه در آن جنسيت و طبقه به مثابه­ي دو عامل مجزا و مستقل عمل مي­كردند در اين حالت، اين دو متغير سنتز جديدي را به وجود مي­آورند كه مي­توان از آن تحت عنوان طبقه­ي جنسيتي نام برد.
  •  

  • زنان به مثابه­ي عضوي از يكي از طبقات موجود: اين تحليل (كه بيشترين تطابق را با جريان ارتودوكس ماركسيستي دارد) معتقد است كه متغير اصلي طبقه است و زماني كه تاثير طبقه در نظر گرفته مي­شود، تاثير جنسيت از بين مي­رود. اگر يافته­ها (به خصوص تحليل لجستيك دوگانه كه بخت جنسيتي را مي­سنجد) نشان بدهد كه جنسيت عاملي بي­تاثير است، و تفاوت­هاي موجود از ادراك از حق به شهر به لحاظ طبقاتي معنادار باشد مي­توانيم اين نوع از تحليل را معتبر بدانيم.
  •  

  • جنسيت به عنوان تنها عامل تاثيرگذار: اين نتيجه زماني حاصل مي­شود كه بررسي طبقاتي از ميزان ادراك بهره­مندي از حق به شهر، تفاوت معناداري را ميان طبقات مختلف شهري در اين ادراك نشان ندهد ولي جنسيت به عنوان عامل تاثيرگذار بر ادراك از حق شهر شناسايي شود. اين برداشت كه مي ­تواند در راستاي نظريات شهري دوره­ي اخير مانوئل كاستلز باشد، طبقه را به عنوان عامل اساسي شناسايي نمي­كند (ساندرز، ۱۳۹۲) و معقتد است كه تغييرات رخ داده در نظام­هاي ارتباطاتي و اطلاعاتي در جهان سبب شده است كه برداشت­هاي متفاوتي نسبت به محيط و فضاي اطراف خود داشته باشيم.

 

[۱] Myth of Femininity

 

[۲] Kuhn and Wolpe

 

[۳] Loyd

 

[۴] Wekerle, Peterson and Morley

 

[۵] Haar

 

[۶] Hayford

 

[۷] Larimore

 

[۸] Tovers

 

[۹] Burnett

 

[۱۰] Involvement

 

[۱۱] Hackworth

امكان تفريح و ماجراجويي در شهر

۶ بازديد

 
امكان تفريح داراي ابعاد فرهنگي و اقتصادي-سياسي است. فرهنگ، مي­تواند با تحميل پيش­فرض­ها و كليشه­هاي از پيش تعيين­شده، نقش­ها و هنجارهاي اجتماعي را تعريف يا محدود كند. تمايز ميان انواع تفريح­ها و نحوه­ي گذران اوقات فراغت در زنان و مردان پيش از رسيدن به دوران بلوغ در آنان دروني مي­شود.
با اين وجود فرهنگ تنها عامل تعيين­كننده­ي كنش­هاي انساني نيست. قواعد در تمام حوزه­هاي انساني به شكلي مداوم توليد، بازبيني و دگرگون مي­شوند. بعد اقتصادي-سياسي، به توزيع نامتوازن ثروت و قدرت در اقشار مختلف جامعه اشاره مي­كند. دسترسي به منابع اقتصادي بالاتر و بهره­مندي از قدرت نمادين مي­تواند احتمال قرار گرفتن فرد در معرض فرصت­هاي اجتماعي را افزايش دهد. سرانه استفاده زنان از ميزان امكانات فرهنگي، تفريحي و ورزشي شهرداري­ها مي­تواند يكي از معيارهاي سنجش ميزان توزيع برابرانه­ي فرصت استفاده از فضاهاي تفريحي در ميان مناطق مختلف شهري باشد. فراگردهاي تفريحي و كاري بدون وجود فضاهايي كه به چنين اعمالي اختصاص يابد، ممكن نمي­شود. اختصاص يافتن فضاها به اقشار خاص و كاهش سهم استفاده از اين فضاها، يكي از الزامات امكان تفريح و كار در شهر است.
مساله­ي ديگر در ارتباط با فضاهاي تفريحي، سهم فيزيكي از فضاهاي شهري است كه قابليت استفاده براي تفريح و ماجراجويي را داشته باشند. تقسيم­بندي جنسي فضاهاي شهري و اختصاص دادن آن به طور نامساوي به يك جنس نمونه­اي از زيرپاگذاشتن حق به شهر جنس ديگر است و سهم افراد از فضاي فيزيكي شهري را محدود مي­كند.
مردان بيشتر بر مسائلي مانند ترافيك و پاركينگ در فضاهاي عمومي تاكيد دارند در حالي كه زنان به توالت­هاي عمومي احتياج دارند چرا كه به دليل كاركردهاي جسماني (عادت ماهيانه، بارداري، و …) احتياج بيشتري به اين مكان­ها دارند. با اين وجود توالت­هاي مردانه و زنانه در كنار هم ساخته مي­شوند و معمولا توالت­هاي مردانه باز و توالت­هاي زنانه بسته هستند.
مهدكودك­هاي موقت و زمين­هاي بازي امن (براي نگهداري كودكان هنگامي كه زنان در حال انجام فعاليت­هاي بيرون از خانه هستند)، پياده­روهاي مناسب (به دليل دسترسي كمتر زنان به وسايل نقليه­ي شخصي) نيز ساير خدمات عمومي هستند كه زنان در خدمات شهري جاي خالي آن را احساس مي­كنند (گريد، ۱۹۹۴).
 
 
۳-۲-۲-۱-۱-۳- ارتباطات شهري
برقراري ارتباطات شهري، چه به شكل ارتباطات غيابي و چه ناشي از تحرك در فضاهاي شهري، نشان­دهنده­ي ميزان سرزندگي در شهر است. كميت و كيفيت ارتباطات ايجاد شده در شهر به دو عامل جغرافياي شهري و زمان شهري بستگي دارد. شكل برقراري ارتباط براي فواصل دور (چه به لحاظ جغرافيايي و چه به لحاظ زماني) معمولا به شكل ارتباطات غيابي است و در فضاهاي نزديك به شكل حضوري است. عامل موثر ديگر ريتم است. لوفور در كتاب «تحليل ريتم»[۱] اين مفهوم را معرفي مي­كند. ريتم كه از موسيقي گرفته شده است به تكرارهاي موجود در زندگي انسان توجه دارد. لوفور دو نوع ريتم را در زندگي انسان شناسايي كرده است:

 

  • ريتم­هاي چرخه­اي كه دربرگيرنده­ي تكرار وقايع و فواصل ميان آن­ها هستند؛ اين ريتم­ها ريشه در طبيعت دارند. مانند چرخش روز و شب، امواج دريا،‌ چرخش فصل­ها و غيره.
  •  

  • ريتم متناوب يا خطي كه از زندگي اجتماعي حاصل مي­شود و ساخته­ي فعاليت انساني است. يكنواختي اعمال و حركت­ها و ساختارهاي تحميل شده بر انسان­ها انواع ريتم خطي هستند.

ناهماهنگي­هاي موجود بين دو ريتم چرخه­اي و خطي، گاه به سازش و گاه به ايجاد اختلال مي­انجامد. او بيان مي­كند كه اگرچه در سطح مفهومي اين دو ريتم از هم جدا مي­شوند ولي در واقعيت به شكل مداوم با يكديگر تداخل دارند (لوفور، الدن و مور، ۲۰۰۴: ۲۵). لوفور معتقد است كه ريتم ناشي از تقاطع ميان زمان و مكان و مصرف انر‍ژي است و ريتم ها را تنها مي­توان از طريق حواس پنج­گانه و با دريافت نشانگرهايي كه براي حواس جسماني ما قابل دريافت هستند، ادراك كرد. زندگي روزمره با ايجاد نيازهاي متعدد زمانمند كه به ريتم­هاي خطي منجر مي­شود، خود را استقرار مي­بخشد. ريتم طبيعي بدن با ريتمي كه حاصل زندگي روزمره است در هم مي­آميزد و گاه تحت سلطه­ي آن قرار مي­گيرد. لوفور به اهميت ريتم و برتري آن بر قوانين زيست­شناختي براي تحليل زندگي انسان اشاره كرده است (الدن، ۲۰۰۴: ۱۹۴). فعاليت­هاي شغلي مدرن ريتم­هاي طبيعي را مختل كرده و شكسته­اند چرا كه در هر زماني ممكن است آغاز شوند و پايان يابند. زمانمندي خطي فن­آوري و توليد صنعتي در تناقض با ريتم چرخشي طبيعي است.
رابطه­ي ميان ريتم­هاي چرخه­اي و ريتم­هاي متناوب تعيين كننده­ي نحوه­ي زمان­بندي فعاليت­هاي روزمره است. زمان (در كنار فضا و جغرافياي شهري) يكي از عوامل موثر بر ارتباطات شهري معرفي شد. بنابراين مي­توان تاثير ريتم زندگي شهري بر زمان را كه خود ناشي از نظام­هاي اجتماعي-اقتصادي مسلط بر جامعه است بر نحوه­ي برقراري ارتباطات موثر دانست.
بسياري از كارهاي انجام شده در زمينه­ي جغرافياي شهري و نقش زنان، به مساله­ي مشاغل دوگانه­ي زنان اشاره كرده­اند. برخي نشان دادند كه زنان در كل الگوهاي فعاليت محدودتري نسبت به همسرانشان دارند؛ ضمن اين كه زناني كه هم در خانه و هم در بيرون از خانه اشتغال دارند از زناني كه فقط خانه­دار هستند الگوهاي فعاليت محدودتري دارند (اوريت، ۱۹۷۵؛ هنسون و هنسون، ۱۹۷۶). اين بدان معناست كه زنان شاغل غير از فعاليت­هاي مربوط به شغل و كارهاي خانگي نمي­توانند به امور ديگر مانند فعاليت­هاي شخصي، تفريحي، ورزشي، فرهنگي و … مشغول شوند. مطالعات ديگر نشان دادند كه زناني كه در دو نقش فعاليت مي­كنند الگوهاي تحرك بسيار پايين­تري نسبت به مردان دارند چرا كه امكانات لازم براي افزايش تحرك آنان وجود ندارد (اندروز، ۱۹۷۸؛ مدن، ۱۹۷۷؛ پالم وپرد، ۱۹۷۴). مطالعات ديگر نيز محدوديت فضاهاي فعاليت را براي زنان اقشار مختلف نشان دادند؛ براي نمونه زنان خانه­دار (ميكلسون، ۱۹۷۳؛ تيورز، ۱۹۷۷) و زنان كهنسال (هلمز، ۱۹۷۴).
برنامه­ريزي فعاليت­هاي روزمره براي زنان، به دليل جدايي مناطق مسكوني از مناطق تجاري شهر مساله­ساز است. به خصوص زناني كه در مشاغل دوگانه­ي خانگي-برون خانگي فعاليت مي­كنند عموما حتا اگر در دسترسي به فضاهاي تجاري، آموزشي، تفريحي و … مشكل نداشته باشند، زمان كافي براي تحرك شهري ندارند.
وسيله­ي نقليه­ي شخصي يكي از ابزارهاي حمل و نقل در شهر است. اين ابزار عموما در انحصار يا در دسترس مردان قرار دارد. گريد (۱۹۹۴) در مورد توزيع وسيله­ي نقليه­ي شخصي در ايالات متحده آمريكا بين زنان و مردان شهرنشين نوشته است:
«حدود هشتاد درصد خانوارها يك اتومبيل دارند و بيست و يك درصد بيش از يك اتومبيل دارند. چهل درصد زنان و هشتاد درصد مردان گواهينامه­ي رانندگي دارند و تنها پانزده درصد زنان در طول روز، امكان استفاده از اتومبيل را دارند» (۱۹۹۴: ۴۲).
زناني كه به مشاغل خانگي مشغول هستند، براي انجام امور روزمره مجبور به طي مسافت­هاي طولاني هستند كه يا پياده و يا با استفاده از وسايل نقليه­ي عمومي صورت مي­گيرد.
يكي ديگر مسائلي كه در ارتباط با تحرك شهري مطرح شده است، منطقه­بندي شهرها به نواحي مسكوني-تجاري است كه از قرن نوزده آغاز شده و تاكنون ادامه يافته است. اين مساله، به جدايي فضاهاي عمومي و خانگي انجاميده و تحرك زنان را به شدت كاهش داده است. عدم دسترسي به اتومبيل شخصي، ناكارآمدي حمل و نقل عمومي و احساس ناامني سبب كاهش تحرك شهري در زنان شده است.
 
۳-۲-۲-۱-۲- كنترل و مالكيت
كنترل و مالكيت در ديدگاه لوفور مفهومي است كه درچهارچوب فضاي توليد شده در نظام اقتصادي سياسي معنا مي­يابد. با توجه به ريشه­هاي ماركسيستي نگرش لوفور، اقتصاد تعيين­كننده­ي سياست شهري نيز هست. كاستلز (۱۹۸۰) به بهترين شكل پيوند ميان اقتصاد و سياست شهري را توضيح مي­دهد. او براي اين­كه توضيح دهد چگونه نيروي كار از طريق فرايند مصرف بازتوليد مي­شود، به دو مساله اشاره مي­كند. اول اين كه تمركز فزاينده سرمايه در جوامع سرمايه­داري پيشرفته به موازات تمركز فزاينده نيروي كار صورت مي­گيرد. در نتيجه، فرايندهاي زندگي روزمره كه از طريق آن­ها نيروي كار بازتوليد مي شود (خوردن، خوابيدن، بازي كردن و نظاير آن) داراي محدوديت فضايي مي­شوند. دوم اينكه او معتقد است كه چنين واحدهايي فضايي زندگي روزمره از طريق الزامات بازتوليد نيروي كار در درون كل نظام سرمايه­داري، ساختارمند مي­شوند. طوري كه تامين ابزارهاي ضروري مصرف در درون جوامع سرمايه­داري پيشرفته، فرايندي تناقض آميز است و دولت روزبروز مداخله بيشتري در اين زمينه انجام داده و مسئوليت تامين اين ابزارها را بر عهده خود گرفته است. نتيجه اين­كه، ابزارهاي مصرف نه تنها در درون واحدهاي فضايي خاصي، متمركز شده­اند بلكه بيش از پيش حالت جمعي شده پيدا كرده­اند و افزايش اهميت تامين جمعي ابزار مصرف، كاستلز را قادر ساخته تا نظام شهري را مترادف با فرايند مصرف بداند زيرا مصرف سبب افزايش تمركز و مركزگرايي مي شود (ساندرز، ۱۹۸۹). وجود فضاهاي مصرف جمعي كنترل بيشتري را بر فضاهاي مزبور امكان­پذير مي­سازد. روند سريع و روبه رشد شكل­گيري فضاهاي مصرف جمعي، مانند مراكز خريد يكي از تبعات تمركز مصرف جمعي است. اهميت مصرف در شهر به اندازه­اي است كه ساندرز (۱۹۸۹) دو اصطلاح جامعه­شناسي شهري و جامعه­شناسي مصرف را به صورت مترادف به كار مي­گيرد. مصرف مناطق خوش­آب و هوا توسط طبقات بالاي جامعه، به دليل روندهاي جاري در قيمت زمين و مسكن و تجمع تسهيلات فراغتي در مناطق به اصطلاح «بالاشهري» كه امكان سوددهي و تضمين بازتوليد سرمايه را تامين مي­كند يكي از مصداق­هاي كنترل و مالكيت شهري توسط طبقات بالا است. براي نمونه، در شهر تهران، قرار گرفتن بزرگ­ترين نماد شهري در مكاني كه امكان دسترسي به آن تنها به وسيله­ي استفاده از خودرو امكان­پذير مي­شود، اين نماد را از دسترس برخي اقشار دور نگه مي­دارد و به طبقات بالاتر اجتماعي اختصاص مي­دهد.
تصوير شماره­ي (۳-۴) محل قرار گرفتن برج ميلاد، كه توسط شهرداري تهران به عنوان نماد شهر تهران معرفي شده است را روي نقشه­ي تهران نشان مي­دهد (موقعيت نسبي برج ميلاد با يك ستاره­ي مشكي درون يك دايره نشان داده شده است). نزديكي اين برج به محل سكونت طبقات بالاي شهري و احاطه شدن آن توسط چهار اتوبان  شهيد حكيم، شهيد همت، شيخ فضل الله نوري و شهيد چمران، آن را در فاصله­ي دوري از بسياري از نقاط شهر تهران داده و هرگونه دسترسي به آن را مگر با در اختيار داشتن خودروي شخصي امكان­ناپذير مي­كند.
اين نوع مكان­يابي با توجه به اين كه دسترسي به خودرو اساسا پديده­اي مردانه است و زنان درصد بسيار كمي از رانندگان شهري را تشكيل مي­دهند (رهبري و شارع­پور، ۲۰۱۳)، اهميت بيشتري مي­يابد. اساسا نحوه­ي مكان­يابي تسهيلات شهري مربوط به مصارف فراغتي در شهر مي­تواند الگوهاي كنترل و مالكيت را آشكار سازد.
در كار كاستلز (۱۹۸۰) مصرف در سه بعد مسكن، خوراك و تسهيلات فراغتي مورد بررسي قرار گرفته است. شايد بتوان مصرف نمادين[۱۱] را نيز به عنوان دستاورد اخير سرمايه­داري در اواخر قرن بيستم و اوايل قرن بيست و يكم به آن اضافه كرد. با اين وجود، مصرف خوراك و مصارف نمادين زماني در راستاي اهداف اين پژوهش قرار مي­گيرد كه در بعد عمومي زندگي شهري قرار گيرد و در اين صورت مي­توان آنان را زيرشاخه­اي از تسهيلات فراغتي قرار داد.
در بعد مسكن نيز به نظر مي­ رسد كه توزيع مالكيت و كنترل بر فضاهاي شهري (اعم از مسكن و زمين شهري) به شكل برابرانه توزيع نشده است (رهبري و شارع­پور، ۲۰۱۳). بررسي سهم مالكيت زنان در مساكن شهري مي­تواند آشكار كننده­ي الگوهاي نسبت جنسيتي مالكيت باشد.
 
۳-۲-۲-۱-۳- سهم فيزيكي
لوفور بر مالكيت به عنوان يك عنصر اساسي در نظام سرمايه­داري تاكيد دارد با اين وجود، مالكيت را تنها عامل افزايش سهم فيزيكي نمي­داند؛ زيرا برداشت از سهم فيزيكي لزوما با مالكيت فضايي منطبق نيست. در نظام سرمايه­داري تقسيم­بندي فضاها به لحاظ جنسيتي در دو شكل رسمي و غير رسمي قابل بررسي است:

 

  • فضاهاي تك­جنسيتي رسمي: فضاهاي رسمي كه با مجوز دولتي تك جنسيتي شده­اند بخش بزرگي از فضاهاي شهري را به خود اختصاص مي­دهند. اين فضاها خود به دو بخش تقسيم­بندي مي­شوند، فضاهاي تك­جنسيتي رسمي برابرانه و فضاهاي تك­جنسيتي رسمي نابرابرانه. فضاهاي برابرانه كه كاربري­هاي تجاري، فرهنگي و ورزشي دارند، دسته­اي هستند كه به شكل برابر ميان دو جنسيت توزيع شده­اند. فضاهايي مانند آرايشگاه­ها، باشگاه­هاي ورزشي، كتابخانه­ها و غيره، نمونه­اي از فضاهاي تك­جنسيتي هستند كه به شكل تقريبا برابرانه در دسترس جنسيت­ها قرار دارند. فضاهاي تك­جنسيتي رسمي نابرابرانه، فضاهايي هستند كه سازوكارهاي دولتي استفاده از آنان را به يك جنسيت تقليل داده­اند. يك مثال از چنين رويكردي در ايران، تماشاي بازي در استاديوم­هاي ورزشي كه تنها به مردان اختصاص يافته است و يا سفره­خانه­هاي سنتي، قهوه­خانه و چايخانه­هاي سنتي كه كاربري­هاي صرفا مردانه دارند.
  •  

  • فضاهاي تك­جنسيتي غيررسمي يا فضاهاي جنسيت­زده: به لحاظ قانوني، اين فضاها محدوديتي براي مصرف شهروندان، با هر جنسيتي قائل نشده­اند و تك­جنسيتي شدن اين فضاها پيامد قشربندي­هاي اجتماعي-فرهنگي ميان دو جنسيت است. برخي از پارك­ها و فضاهاي سبز شهري، كارواش­ها،‌ محل تجمع اصناف خاص مانند بورس لوازم و تعميرات خودرو و اتوبان­ها كه عابران زن امكان رفت و آمد آزادانه در آنان را ندارند.

علاوه بر تقسيم­بندي­هاي صرفا فضايي، امكان ايجاد دسته­بندي فضايي-زماني در به كارگيري فضاهاي شهري قابل انجام است. ايجاد محدوديت زماني در استفاده از خدمات شهري يكي از مصداق­هاي پايمال شدن حق شهروندان به استفاده از شهر است. اختصاص يافتن زمان­هاي خاص شهري به جنسيت خاص، كه جنبه­ي غيررسمي دارد، استفاده از فضاهاي شهري را در تمام ساعات روز، براي زنان و كودكان ناممكن مي­سازد و اين فضاها را در اختصاص مردان قرار مي­دهد.

اختصاص­دهي شهر به خود

۱۰ بازديد

 
اختصاص­دهي شهر به خود كه در نظريه­ي لوفور نقش مهمي بازي مي­كند عبارت است از امكان بهره­مندي از خدمات و فضاهاي شهري و استفاده كردن از آن­ها طوري كه ارزش مبادله­ي فضاها با ارزش مصرف جايگزين شود. عواملي كه در ميزان اختصاص­دهي شهر به خود تاثيرگذار هستند ميزان «كنترل و مالكيت»، «سرزندگي شهري» و «سهم فيزيكي» از فضاهاي شهري است. تصوير شماره­ي (۳) نشان مي­دهد كه عوامل تاثيرگذار بر ادارك از «اختصاص­دهي شهر به خود»، در ارتباط با كدام فراگردهاي شهري قابل بررسي هستند. چنان­كه تصوير (۳-۳) نشان مي­دهد اختصاص­دهي شهر به خود و به تبع آن حق به شهر، اساساي مفهومي ميان­رشته­اي است كه البته در اين پژوهش با رويكرد جامعه­شناسانه مورد بررسي قرار مي­گيرد.
 
انسان­ها تصميم نمي­گيرند كه فضايي را اشغال كنند. اشغال فضا بخش ناگزير وجود هر موجود انساني است. از اين رو هرگونه فعاليت انساني با پركردن يك فضا ممكن مي­شود. بنابراين ويژگي­هاي فضاهاي پرشده مي­تواند محدوديت­هايي را براي عمل انسان به بار بياورد. در ادامه عوامل سه­گانه­ي تاثيرگذار بر بعد «اختصاص­دهي شهر به خود» مورد بررسي قرار مي­گيرد.
 
۳-۲-۲-۱-۱- سرزندگي
لوفور سرزندگي شهري را يكي از عوامل اساسي اختصاص­دهي فضا به خود مي­داند. به اعتقاد وارنا (۲۰۱۱) كه مفهوم سرزندگي شهري را در پايان­نامه­ي دكتري خود از كار لوفور استخراج كرده است، سرزندگي داراي ابعاد سه­گانه­ي «احساس امنيت»، «امكان تفريح و ماجراجويي» و «وجود امكانات ارتباطي در شهر» است.
 
۳-۲-۲-۱-۱-۱- احساس امنيت: ناامني ناشي از فضا
يكي از مسائلي كه آرامش شهروندان و شهر را تهديد مي­كند مساله­ي ناامني در شهر است. ناامني و بروز جرايم در شهر بر كيفيت زندگي شهروندان تاثير مي­گذارد. فضاهاي عمومي مانند ميادين و بازارها و خيابان­ها برخي از جذاب­ترين شاخص­هاي زندگي شهري­اند. هنگامي كه به علت جرم و جنايت نتوان از اين فضاها استفاده كرد، تاثير منفي بر جذابيت زندگي مي­گذارد و افرادي كه در آنجا زندگي مي­كنند، اگر بتوانند به حومه­ها عزيمت مي­كنند (گوتدينر و باد، ۱۳۹۰: ۲۸۵).
ازين جهت بروز جرايم و احساس ناامني در شهر نه تنها به افراد و گروه­ها صدمه مي­زند بلكه به ارزش محله­هاي شهري و ارزش دارايي­هاي افرادي كه در محله­هاي جرم­خيز زندگي مي­كنند نيز آسيب مي­رساند و مي­تواند آسيب­هاي اقتصادي نيز به بدنه­ي شهري وارد كند. توجه به احساس امنيت در ادبيات جامعه­شناسي شهري ايران در سال­هاي اخير افزايش يافته است. براي نمونه موسوي، حكمت­نيا و دريني (۱۳۸۷) نشان داده­اند كه جنسيت يكي از عوامل زمينه­اي تبيين­كننده­ي تفاوت در احساس امنيت شهري است. به خصوص توجه به رابطه­ي ميان احساس امنيت و عملكرد و ويژگي­هاي پليس و نيروهاي امنيتي در شهر مورد توجه ويژه­اي قرار گرفته است (پناهي و همكاران، ۱۳۸۹؛ تاجران وكلاكي، ۱۳۸۸؛ الياسي و رادان، ۱۳۸۶؛ منعام و ضرابيان، ۱۳۹۱). طوسي و ساعي (۱۳۹۰) به مطالعه­ي تاثير انعكاس خشونت­هاي شهري بر احساس امنيت شهروندان شهر تهران پرداخته و نشان داده­اند كه حوادث خشونت­بار شهري در حافظه­ي جمعي شهروندان حك شده و سبب كاهش ميزان احساس امنيت در شهر شده است. سلطاني، ايزدي و محمدي (۱۳۸۸) به تاثير ويژگي­هاي كالبدي بر احساس امنيت شهروندان در فضاهاي شهري توجه نشان داده­اند. يافته­هاي آنان نشان مي­دهد كه عبور از معابر كم­عرض (كمتر از چهار متر) و زندگي در كنار زمين­هاي باير سبب افزايش احساس ناامني در شهروندان مي­شود. توجه به احساس امنيت زنان را مي­توان در كاري كه زنجاني­زاده (۱۳۸۰) انجام داده است مشاهده كرد. او با تاكيد بر مردانه بودن توليد خدمات و فضاهاي شهري بر لزوم ايجاد كميته­هاي زنانه در مديريت شهري تاكيد مي­كند.
ناامني در شهر و احساس ناامني دو موضوع تحليلي متفاوت هستند. چه بسا امنيت بالا، ولي احساس ناامني، به دليل حافظه­ي تاريخي ساكنان شهر از اتفاقاتي كه در گذشته رخ داده است، بالا باشد و يا اين كه امنيت پايين باشد، ولي به دليل اطلاع­رساني نادرست و پوشش ندادن حوادث در رسانه­ها، اين امر احساس ناامني زيادي را در ساكنان شهر به بار نياورد. بنابراين زماني كه صحبت از احساس ناامني مي­شود، رجوع ما به آمار رسمي جرايم و ميزان آن در شهرها نيست بلكه هدف توجه به احساس و برداشت ساكنان شهر و وجدان جمعي اجتماعات شهري در مورد مساله­اي تحت عنوان «امنيت شهري» است. ترس و عدم احساس امنيت را مي­توان همان­طور كه به عنوان يك مساله­ي فضايي مطرح است، به مثابه­ي يك مساله­ي اجتماعي كه در بسياري از موارد در ارتباط تنگاتنگ با فضاهاي شهري قرار دارد نيز مطالعه كرد (فنستر، ۲۰۰۵). اين درست است كه ناامني شهري پديده­اي فراگير است و زن و مرد نمي­شناسد، اما احساس ناامني تجربه­اي متمايز در ميان زنان و مردان است. ناامني براي زنان عموما پديده­اي است كه مستقيما محصول و متاثر از جنسيت آن­هاست و بيشترين احساس ناامني در زنان، احساسي است ناشي از تجاوزاتي كه ممكن است به حريم­ جنسي­شان صورت بگيرد. مساله­ي ناامني جنسي زنان به شكلي گسترده مورد توجه ادبيات جرم­شناسي قرار گرفته است. اما بررسي اين پديده در شهر، و مطالعه­ي رابطه­ي ناامني شهري با مفهومِ‌ حق به شهر، جزو موضوعات جديد در مطالعات شهري است.
مساله­ي ناامني جنسيتي در شهرهاي ايراني پديده­اي است كه توجه به آن به دو دليل اهميت دارد. يكي اين كه بحث ناامني معمولا به شكل عام و در تحليل خشونت شهري مطرح شده است. چرا كه جرايم بيشتر توسط مردان روي مي­دهد و قربانيان آن عموما مردان هستند. آمار شهرهاي آمريكا نشان مي­دهد كه مردان شهري ۶۴ درصد بيش از ميانگين مردان حومه نشين ياروستايي، و ۴۷ درصد بيش از زنان قرباني خشونت شده­اند (گوتدينرو باد، ۱۳۹۰: ۲۸۷).
اين­كه چرا درصد عاملان و قربانيان خشونت در مردان بيش از زنان است در ادبيات جرم­شناسي تحليل­هاي متفاوتي دارد ولي واقعيتي كه وجود دارد اين است كه مساله­ي جرايم جنسي در كنار آمار بالاي خشونت­هاي مردانه مورد بررسي­هاي كمتري قرار گرفته­ است. ادبيات ناامني جنسي در ايران نيز محدود است. دومين مساله اين است كه ناامني جنسي در شهر را مي­توان مستقيما در ارتباط با مفاهيم ديگري مورد مطالعه قرار داد كه در آراي دو تن از جامعه شناسان شهري برجسته معرفي شده­اند. اولين انديشمند هانري لوفور است كه مفهوم حق به شهر را مطرح كرده است. مي­توان اين بحث را مطرح كرد كه ترس زنان در استفاده از فضاهاي شهري عمومي مانند خيابان­ها، وسايل نقليه­ي جمعي و پارك­هاي شهري يكي از مهم­ترين عواملي است كه اجازه نمي­دهد زنان به «حق به شهر» دست بيابند. مثال­ها در اين زمينه بسيارند. شهر ايراني اساسا در سيطره­ي مردان است. فضا و زمان مناسب با فراگردهاي اجتماعي مردان تعريف شده است و زنان به شكلي آگاهانه استفاده­ي خود را از فضاها و زمان­هاي شهري محدود كرده­اند. پارك‌ها، خيابان­ها، كوچه­ها، پل­هاي عابران پياده، خيابان­هايي كه محل كسب و كار هستند، فضاهاي سربسته مانند مراكز خريد، دانشگاه­ها و .. همه طوري طراحي شده­اند كه زنان نمي­توانند با احساس امنيت كامل از آن­ها استفاده و در آنان مشاركت كنند در حالي­كه استفاده­ي كامل و شركت در فراگردهاي شهري، اركان اساسي حق به شهر در انديشه­ي لوفور را تشكيل مي­دهند (فنستر، ۲۰۰۵).
زمان­هاي زندگي روزمره نيز براي زنان چند پاره شده است. آنان بايد ملاحظات زماني را همواره در فرايندهاي اجتماعي خود در نظر داشته باشند. زمان و مكان شهري براي زنان به دو بخش «امن» و «ناامن» تقسيم­بندي مي­شود. آنان نمي­توانند برحسب نيازهاي خود و نيازهاي مبتني بر نقش­هاي خود به استفاده از شهر بپردازند.
انديشمند ديگر جين جيكوبز است كه نمي­توان اهميت او را در شكل­دهي نظام­هاي امنيتي محله­اي و همسايگي در شهرهاي آمريكاي شمالي ناديده گرفت. جيكوبز به تحليل امنيت در فضاهاي شهري پرداخته و به مبحث «در معرض ديد بودن» توجه كرده است (شارع پور،۱۳۸۹: ۲۱۹-۲۱۶). بحث ما اين است كه اين مساله در شكل شهرهاي ايراني مورد توجه قرار نگرفته است. خيابان­هاي كم عرض، ساختمان­هايي با تعداد طبقات بالا، عدم تعبيه­ي نور كافي در گذرگاه هاي شهري، دور كردن عامدانه­ي برخي فضاها از معرض ديد مانند پل­هاي عابران پياده و اتوبوس­هاي شهري كه به علت نصب آگهي­هاي تبليغاتي كه بر بدنه­ي آن­ها تعبيه شده است از معرض ديد ساكنان شهر دور شده اند و … همه مسائلي است كه در برنامه ريزي شهرهاي ايراني مورد توجه قرار نگرفته است.
جنبه­ي ديگري از رابطه ي ناامني و حق به شهر اين است كه نه تنها بروز ناامني در شهر امكان استفاده­ي مناسب از فضاهاي شهري را از زنان سلب مي­كند بلكه امكان شركت آنان در توليد فضاي شهري را محدود مي­كند. فرايند تبديل مكان جغرافيايي شهر به فضا فرايندي است كه تنها با شركت افراد در فراگردهاي شهري و پر كردن فضاهاي شهري با روابط اجتماعي ممكن مي­شود (دوسرتو، ۱۹۸۴: ۱۱۷). ناامني در شهر سبب مي شود كه برقراري روابط اجتماعي براي زنان تنها در زمان ها و مكان هاي خاصي امكان پذير باشد. شكل­گيري «پراكسيس» شهري براي زنان محدود به زمان­هايي مي­شود كه آنان مي­توانند از مكان­هاي شهري استفاده كنند كه خود بار ديگر مشمول محدوديت­هاي جنسيتي مي­شود. و اين به چرخه­اي باطل مي­انجامد چرا كه عدم شركت زنان در شكل­گيري فضاهاي شهري سبب مي­شود شهر بيش از پيش جنبه­هاي مردانه­ي خود را حفظ و بازتوليد كند.
پژوهش در زمينه­ي رابطه­ي ناامني جنسي زنان و حق به شهر با اين پرسش بنيادين آغاز مي­شود كه آيا احساس ناامني جنسي مانعي در برابر به دست آوردن حق به شهر (به معناي لوفوري) آن مي­شود؟ براي پاسخ دادن به اين پرسش بايد ضمن بررسي ناامني جنسي زنان و اثبات وجود آن، تاثير احساس ناامني جنسي در زنان بر مولفه­هاي حق به شهر لوفور (استفاده از فضاهاي شهري و شركت در فراگردهاي شهري و تبديل مكان به فضا) سنجيده شود.
ناامني فضايي جنبه­ي عيني فضا نيست بلكه وجهي انتزاعي دارد. برخي از نمونه­هاي طراحي شهري كه ممكن است احساس ناامني را در زنان ايجاد كنند از اين قرار هستند:

 

  • ديدناپذيرييكي از نمودهاي ناامني فضايي، فضاهايي هستند كه به دليل ديدناپذير بودن در زنان توليد ناامني احساس ادراك شده مي­كنند. فضاهايي مانند پل­عابر پياده، تونل­هاي زيرزميني عابر پياده اتوبان­ها و كوچه­هاي خلوت بدون ديد منازل مسكوني. ديدناپذيري داراي دو جنبه­ي وجود موانع ديد و عدم وجود روشنايي خوب در معابر شهري است. در مورد موانع ديد مي­توان به نصب تابلوهاي تبليغاتي در اطراف پل­هاي عابر پياده، (كه امكان ديده شدن شهرونداني را كه روي پل حركت مي­كنند كاهش مي­دهد) و تونل­هاي زيرزميني عابر پياده اشاره كرد. عدم بهره­مندي از روشنايي مناسب در ساعات تاريك روز نيز مي­تواند فضاها را ناامن سازد. اگر با رويكرد جيكوبز به فضاهاي ديدناپذير بنگريم، با توجه به اين كه خودِ شهروندان در كنار فضاي مساعد شهري بهترين سازوكار امنيت شهري را مي­سازند، فضاهايي كه از ديدرس شهروندان دور باشند، ناامني بالايي خواهند داشت (شارع­پور، ۱۳۸۹: ۲۱۷).
  •  

  • كاربري­هاي ناهم­خوان شهري: وجود كاربري­هاي ناهم­خوان شهري در كنار هم، مانند بافت­هاي كارخانه­اي و كارگاهي در كنار منازل مسكوني، به دليل بالا بودن رفت و آمد وسايل نقليه و افراد از تمام اقشار و طبقات مختلف و احتمال حضور كارگران شبانه­روزي در كارخانه­ها كه عموما مرد هستند و در شهر تهران، جمعيت بالايي از آنان را مهاجران تشكيل مي­دهند، سبب ايجاد ادراك ناامني در ساكنان منطقه مي­شود.

گريزناپذيري: فضاهاي بسته پل عابر پياده، خيابان­هاي بدون پياده­رو كه در آن فضاي خاصي براي جدا كردن محل عبور عابران و عبور اتومبيل­ها در نظر گرفته نشده است.

فضاي ادراك­شده در شهر

۶ بازديد

فضاي ادراك­شده
مفهوم فضاي ادراك شده از نظريات لوفور برگرفته شده است. در تحليل فضاهاي شهري، از ميان انواع سه­گانه­ي فضاهاي تعريف شده­ي لوفوري، فضاي احساس­شده و فضاي ادراك­شده مي­توانند مورد بررسي جامعه­شناختي قرار ­گيرند؛ علت كنار گذاشته شدن وجه سوم كه فضاي زيسته است، تاكيد لوفور بر اين مساله است كه انسان كامل، به مثابه­ي كسي كه به غير از قدرت فهم و درك توانايي زندگي كردن را نيز دارد، تنها كسي است كه مي­تواند جنبه­ي سوم فضاي انساني را كه همان «فضاي زيسته» است تجربه كند (اليوت و ترنر، ۱۳۹۰: ۴۱۲,۴۱۱).
لوفور مفهوم انسان كامل خود را با پيوند زدن آراي دو انديشمند بزرگ آلماني ماركس و نيچه شكل مي­دهد. انسان كامل كه توسط لوفور طرح شده است، نوعي برداشت ماركسيستي از «ابرانسان» نيچه است (شيلدز، ۱۹۹۹: ۷۱). او تلاش مي­كند كه تمام جنبه­هاي انساني را در نظر گيرد و هم بخشي را كه اجتماع مي­سازد و هم انسان به مثابه­ي بدن جسماني را در بحث خود وارد كند. به هرحال اين مفهوم داراي جنبه­ي ايده­اليستي است طوري كه ظهور انسان كامل در راستاي تحقق اهداف ماركسيسم، و رها شدن انسان­ها از انواع از خودبيگانگي است كه حاصل نظام سرمايه­داري است. فضاي ادارك­شده و فضاي احساس­شده دو جنبه­ي واقعي و عيني از واقعيت انساني را از دو  ديدگاه مختلف ابراز مي­كنند. فضاي احساس شده در ارتباط با برداشت­هاي طراحان و برنامه­ريزان شهري و فضاي ادراك­شده در ارتباط با برداشت­هاي مردم عادي و ناشي از كنش فضايي است.
اصطلاح سرزندگي، از برداشت وارنا (۲۰۱۱) از نظريه­ي لوفور برگرفته شده است. وارنا (۲۰۱۱) اصطلاح سرزندگي را به عنوان مفهوم عملياتي­شده­ي برگرفته از ايده­ي حق به شهر لوفور، در تحليل فضاهاي عمومي شهري استفاده كرده است. سرزندگي در اين معنا را لوفور به بهترين شكل ممكن توضيح مي­دهد. او معتقد است فضاهاي اجتماعي:
«هم متضاد و هم متكامل هستند؛ تامين­كننده­ي همزمان نياز امنيت و آزادي، قطعيت و ماجراجويي، سازماندهي كار و تفريح، پديده­هاي پيش­بيني­پذير و پيش­بيني­ناپذير، شباهت­ها و تفاوت­ها، انزواها و تضادها، تبادل­ها و سرمايه­گذاري­ها، استقلال و ارتباطات در چشم­انداز طولاني مدت باشند (لوفور، ۱۹۹۶: ۱۴۷).
فضاي اجتماعي جهان مشترك نهادين و مادي است. فضاي ميان افراد كه تسهيل­كننده­ي حضور هم­زمان و تنظيم­كننده­ي روابط اجتماعي است. با حضور داشتن در يك فضا همراه با ديگران است كه داشتن تجربه­هاي مشترك ممكن مي­شود و پيوندي با نسل­هاي قبلي (و بعدي) حاصل مي­شود كه ناشي از تجربه­ي يك واقعيت فيزيكي مشترك است (مدني­پور، ۲۰۰۳: ۲۳۵). عوامل اصلي تبيين­كننده­ي ادراك سرزندگي در اين ديدگاه، احساس امنيت، امكان تفريح در فضاهاي تفريحي و امكان برقراري تعاملات آسان شهري از طريق خدمات ارتباطاتي و حمل و نقل شهري است.
كنترل و نظارت داراي دو بعد سياسي و اقتصادي است. به لحاظ سياسي، هژموني فضايي يكي از انواع هژموني نمادين است كه با ايجاد محدوديت در كنش­ اجتماعي مداخله ايجاد مي­كند. هژموني نمادين كه ناشي از تاثير غيرمستقيم سازوكارهاي سياسي است، بسته به پايگاه اجتماعي-فرهنگي افراد بر آنان اعمال مي­شود. هژموني فضايي كه سبب ايجاد فضاي پليسي شده مي­شود، احساس ناامني و بي­ميلي به استفاده از فضاهاي شهري را به همراه دارد. علاوه بر نظارت سياسي، كنترل اقتصادي-سياسي فضاهاي شهري، افراد متعلق به طبقات متفاوت شهري را به شكل يكساني تحت تاثير قرار نمي­دهد.
 
۳-۲-۲- حق به شهر
مفهوم حق به شهر از لوفور برگرفته شده است. لوفور مفهوم دو بعد اصلي اختصاص­دهي شهر به خود، و مشاركت در شهر را براي حق به شهر معرفي مي­كند. عوامل تاثيرگذار بر هر يك از اين ابعاد در اين تحقيق يا مستقيما از نوشته­هاي لوفور و يا از ادبيات پيرامون آثار او استخراج شده است.
 
[۱] Overman
[۲] Shields
[۳] Varna
[۴] Madanipour

اقتصاد سياسي شهر و مصرف: مانوئل كاستلز

۴ بازديد

 

 

كاستلز نيز هم­چون لوفور ديدگاه­هاي شهري خود را مديون نظريه­ ماركسيستي است. در ديدگاه وي، نظام شهري شامل سطوح سياسي، اقتصادي و ايدئولوژيك است. كاستلز از طريق فرايند حذف كاركرد مهم و خاص نظام شهري را شناسايي است كه در ادامه معرفي مي­شود.

 

به نظر كاستلز، نظام شهري را نمي­توان به عنوان يك واحد فرهنگي (يعني با ارجاع به سطح ايدئولوژيكي ساختار اجتماعي) تعريف كرد. زيرا چيزي به نام فرهنگ شهري وجود ندارد. نظام شهري را نمي­توان به عنوان يك واحد سياسي هم تعريف نمود؛ زيرا اگرچه شهر قرون وسطايي در واقع يك واحد سازمان سياسي بود، ولي شهر سرمايه­داري را نمي­توان اين­گونه تعريف كرد زيرا مرزهاي سياسي تا حدودي دلبخواهي و اختياري هستند و با خط­هاي مرزي واحدهاي اجتماعي تطابق ندارند. پس مي­توان نتيجه گرفت كه كاركرد خاص نظام شهري در درون سيستم كل بايد اقتصادي باشد. كاستلز معتقد است كه نظام شهري، از ميان سه عنصر اقتصادي توليد، مصرف و مبادله، نمي­تواند به عنصر توليد وابسته باشد. زيرا توليد سرمايه­داري بر يك مقياس منطقه­اي، سازمان مي­يابد (بعنوان مثال، مراحل مختلف در فرآيند توليد در مراكز مختلفي واقع شده ­اند؛ يعني كارخانجات واقع در يك شهر توسط ادارات مستقر در شهر ديگر مديريت و اداره مي­شوند).

 

نتيجه اين بحث اين است كه نظام شهري نمي­تواند مبتني بر نظام مبادله باشد. بنابراين كاركرد نظام شهري بايد بر فرايند مصرف استوار باشد. البته مصرف در درون كل نظام سرمايه­داري داراي كاركردهاي مختلفي است. براي نمونه، مصرف نقطه پاياني ضروري براي توليد كالا است. مصرف ابزاري است كه از طريق آن نيروي كاري انساني هزينه شده در توليد كالا، جاي خود را به چيز ديگري مي­دهد. به عبارت ديگر، فقط از طريق رفع نيازهاي مصرفي جمعي (مثل مسكن، غذا، تسهيلات فراغتي و نظاير آن) است كه نيروي كار قادر مي­شود ظرفيت خود را كه همه روزه به فروش مي­رسد، بازتوليد نمايد. پس كاركرد خاص نظام شهري در بازتوليد نيروي كار از طريق مصرف است.

 

مي توان تحليل كاستلز از مصرف در نظام شهري را به شكل زير خلاصه نمود:

 

الف- نظام شهري كاركرد خاص و مهمي در درون نظام كل ايفا مي كند يعني كاركرد بازتوليد نيروي كار از طريق فرايند مصرف.

 

ب- بازتوليد نيروي كار در درون كل نظام اجتماعي در قالب واحدهاي فضايي تحقق مي يابد.

 

پ- به موازات تمركز جمعيت و پذيرش مسئوليت تامين تسهيلات مربوط به مصرف توسط دولت، فرايند مصرف دچار تمركز مي شود.

 

ت- لذا فضاي شهري و بازتوليد نيروي كار تحت تاثير سطح و شكل فراهم­سازي ابزار مصرف توسط دولت، قرار دارد. در نتيجه، وقتي مصرف جمعي مي شود آنوقت مساله­ي شهري به مساله­ي سياسي تبديل مي گردد (ساندرز، ۱۹۸۹).

 

۳-۱-۴- نردبان مشاركت: شري آرنستاين

 

 آرنستاين (۱۹۶۹) اين مساله را مطرح مي­ كند كه بسياري از شهروندان از فرايندهاي تصميم ­گيري­هاي سياسي و اقتصادي در شهر محروم شده ­اند. حق به شهر، به عنوان يكي از حقوق اوليه­ي شهروندان بايد آنان را توانمند سازد تا نه تنها در تصميم ­گيري­ها در شهر دخيل باشند،‌ بلكه بتوانند به شكل آزادانه شهر را به خود اختصاص دهند و از آن استفاده كنند. او در مقاله­ «نردبان مشاركت شهروندي» يك نردبان هشت­پله­اي از مشاركت شهروندي ارائه مي­دهد. آرنستاين معتقد است كه مشاركت بدون بازتوزيع قدرت براي افراد بي­قدرت فرايندي ملال آور و بي فايده است. اين فرايند به قدرتمندان اين امكان را مي­دهد كه ادعا كنند كه تمام جوانب امر را در نظر گرفته­اند، در حالي كه تنها برخي جوانب كه براي آنان سودآور است در نظر گرفته شده است (آرنستاين، ۱۹۶۹: ۲۱۶). پلكان مشاركت آرنستاين، شامل هشت پله و سه مرحله است كه هر اندازه از پايين اين نردبان به سمت بالا حركت مي­كنيم با مشاركت بيشتر شهروندان روبرو مي شويم. پله­هاي اين نردبان (كه در تصوير شماره­ي (۳-۲) سر و ته شده و درجات مشاركت با حركت به پايين افزايش پيدا مي­ كند) عبارتند از:

 

مرحله اول: پله­هاي بدون مشاركت

 

     

  • اعمال نفوذ يا دستكاري: در اين پله، مشاركتي وجود ندارد و افرادي كه در مواضع مديريتي قرار دارند شهروندان را تشويق به پذيرش ايده­هايي مي­ كنند كه از پيش طراحي شده است.
  •  

  • درمان (مداوا): در اين پله پيش­فرض مديران و قدرتمندان اين است كه شهروندان عادي شناخت درست و توانايي رفع مسائل خود ندارند و مداواي اين مسائل، توسط برنامه­ريزان بيروني ممكن مي­شود.

 

مرحله­ي دوم: پله­هاي وجود مشاركت ظاهري

 

     

  • اطلاع­رساني: در اين پله، حقوق، ‌مسئوليت­ها و گزينه­هاي موجود به شهروندان اطلاع داده مي­شود ولي توجهي به بازخورد آن در ميان شهروندان وجود ندارد.
  •  

  • مشاوره: در اين پله، استفاده از روش­هاي كمي و كيفي براي گردآوري عقايد شهروندان بدون تضمين اعمال ايده­ها در تصميم ­گيري­ها انجام مي­پذيرد.
  •  

  • جلب موافقيت يا تسكين: اين پله آخرين پله از مشاركت ظاهري است و شامل امكان ارائه­ نظر، برنامه و مشاوره بدون حق تصميم ­گيري است.

 

مرحله­ي سوم: پله­هاي مشاركت

 

     

  • شراكت: اولين پله­ي مشاركت واقعي، شامل همكاري متقابل شهروندان و مسئولين با انجام تقسيم مسئوليت است. شهروندان حق اعلام برنامه و عقايدي را دارند كه اگر قابل اجرا باشد با تصميم مسئولين اجرا مي­شود. شوراها در صورت كارآمدي يكي از انواع ممكن در اين پله هستند (آرنستاين، ۱۹۶۹: ۲۱۷).
  •  

  • قدرت محوله: در اين پله بخشي از قدرت از سوي مسئولان به شهروندان محول شده است. شهروندان حق تصميم ­گيري واقعي و ضمانت اجرايي دريافت مي­ كنند (زرافشاني و همكاران، ۱۳۸۸).
  •  

  • كنترل و اختيار شهروندي: آخرين پله از مشاركت و شامل مشاركت كامل و قدرت تصميم ­گيري مطلق شهروندان بدون دخالت هر گونه عوامل خارجي است (آرنستاين، ۱۹۶۹: ۲۱۷).

 

در يك نگاه كلي به وضعيت مشاركت شهروندي در شهر در ايران، مي­توان گفت كه مشاركت در سطح پاييني اتفاق مي­افتد و شهروندان معمولا نسبت به فرايندهاي شهري بي اطلاع و يا بي­اعتنا هستند و اجتماعات شهري فعالي براي ايجاد تغيير اساسي در نظام­هاي مشاركت شهروندي وجود ندارد. براساس نردبان آرنستاين دولت در يكي از پله­هاي مرحله­ي دوم شهروندي (مشاركت ظاهري) قرار دارد كه عموما با انجام همه­پرسي­هاي عمومي و انتخاب شوراهاي شهري از طريق انتخابات صورت مي­گيرد (آرنستاين، ۱۹۶۹).

جغرافياي فمينيست و فمينيسم سوسياليست

۶ بازديد

لوفور، در نقدي كه از هژموني فضايي ارائه مي­دهد، توجه خود را بيش از فضاي خصوصي به فضاي عمومي معطوف ساخته است كه زمينه­اي خلاق براي زندگي روزمره­ي ساكنان خود است. با وجود اين بي­توجهي به دوگانگي عمومي/خصوصي، و هر چند كه او جنسيت را مستقيما وارد تحليل خود از فضا نكرده است، ولي برداشت­هايي كه از نظريات او در مورد فضا و زندگي روزمره شده است، قابليت شكل دادن به يك چهارچوب نظري مناسب براي تحليل رابطه­ فضا و جنسيت را داراست. اين بدان معناست كه در بيشتر فرهنگ­ها، زنان به خصوص زماني كه تنها باشند، نمي­توانند از فضاهاي عمومي شهر، مانند پارك­ها و خيابان­ها استفاده كنند (ماسي[۱]، ۱۹۹۴). چرا كه آنان به فضاي خصوصي تعلق دارند.

 

 

احساس تعلق به فضاي شهري از «استفاده» و «مصرف» فضا حاصل مي­شود. استفاده­ي روزمره از فضاي عمومي شهري مي ­تواند اين احساس تعلق را در زنان ايجاد كند. چنان­چه دوسرتو مي­گويد:

 

 

«فضا مكانِ كنش­يافته است. خياباني كه به لحاظ هندسي توسط برنامه­ريزان شهري تعريف شده است، توسط پياده­روان و عابران به فضا تبديل مي­شود» (۱۹۸۴: ۱۱۷).

 

 

احساس تعلق و پيوستگي به فضا ناشي از تجمع دانش، خاطرات و تجربه­ي بدني حاصل از استفاده­ي روزمره است. اعمال روزمره­ي اختصاص دادن فضا به خود و تكرار آن، سبب رودررويي و به پرسش كشيدن هژموني شهروندي مي­شود (سكور، ۲۰۰۴). اگر اين ادعا به رسميت شناخته شود كه فضاها ساخته­ي توسط شهروندان طي فرايندهاي حركت و فعاليت شهري و كار ساخته مي­شود (اسكوبار، ۲۰۰۱: ۱۴۸)، بنابراين زنان به دليل عدم مشاركت در كار و كردارهاي جمعي شهري از توليد فضاها به دور مانده­اند. شهروندي عبارت است از فن سازمان­دهي فضا و هويت­هاي جنسيتي، نقش­هاي جنسيتي و قدرت پدرسالاري نشانه­ هاي رقابت­ها و مباحثات براي تعلق يافتن به شهر.

 

 

براي افزودن مفهوم جنسيت به چهارچوب نظري ارائه شده توسط لوفور مي­توان از ادبيات موجود در جغرافياي فمينيست و نقد فمينيسم سوسياليست از شهر، محيط و فضا استفاده كرد. جغرافياي فمينيست به سازوكارهاي بازپس­گيري فضا به نفع زنان در جوامع شهري اشاره مي­ كند. براي نمونه، كوان (۲۰۰۱) به اين مساله اشاره مي­ كند كه محدوديت­هاي زماني و فضايي بر الگوهاي كاري و محل كار زنان و الگوهاي فعاليت روزمره تاثيرگذار است. تحت تاثير مشكلات فضايي (البته در كنار الگوهاي جنسيتي و فرهنگي) ­زنان نمي­توانند در فواصل دور از محل سكونت خود فعاليت كاري انجام دهند و  از اين رو به كارگران خانگي در فضاهاي پيراموني شهري بدل مي­شوند.

 

 

از طرفي، جريان فمينيسم سوسياليست برخي از عناصر ماركسيسم در نقد نظام سرمايه­داري و اهميت تمايزهاي طبقاتي و كار را حفظ مي­ كند، در حالي كه برخي از ادعاهاي ديگر ماركسيسم مانند اين كه ستم جنسي به لحاظ تاريخي پيامد شكاف طبقاتي است را تاييد نمي­كند. اين جريان (هم­صدا با فمينيسم راديكال) معتقد است كه انقياد زنان مقدم بر تكوين جوامع مبتني بر شكل­ گيري طبقات در نظام سرمايه­داري است و نمي­تواند معلول شكاف طبقاتي باشد (بيسلي، ۱۳۸۵: ۱۰۲-۱۰۰).  براي نمونه گراهام گيبسون (۱۹۹۶) در بحث خود پيرامون جنسيت و جغرافيا معتقد است كه تحول فضايي راديكال با تغيير نظام اقتصادي و جايگزين كردن اقتصادهاي محلي به جاي اقتصاد سرمايه­داري ممكن مي­شود. او معتقد است كه فضا نيز تحت تاثير اين تحول، متحول مي­شود. اين تحليل گيبسون در كار لوفور نيز مشاهده مي­شود. زيرا او نيز (البته بدون توجه به مساله­ي جنسيت) به اين مساله اشاره مي­ كند كه جغرافياي شهري تحت تاثير يك تقسيم­بندي انتزاعي كه اساسا يك برساخته­ي ذهني است مرزبندي­هاي بدون بنياني را در شهر ايجاد مي­ كند كه شهر را به يك فضاي تكه پاره شده با عناوين مختلف (حوزه­ها و مناطق شهري) بدل مي­ كند. اين گونه تقسيم­بندي عموما با افزايش كاذب قيمت ملك و زمين در برخي مناطق كه به عنوان مناطق مسكوني ايده­ال و يا مناطق تجاري شناخته شده هستند همراه مي­شود. در حالي كه در يك اقتصاد محلي كه تمركز فعاليت­هاي تجاري (يا سكونت، تفريح و …) را به يك منطقه محدود نمي­كند، ارزش نسبت داده شده به فضاها نيز به شكل يكدست توزيع مي­شود.

 

اهميت تحليل ماركسيستي در مطالعه­ جنسيت از دو جهت مهم است: اول اين كه اين تحليل نوعي ديدگاه انتقادي طبقاتي را ايجاد مي­ كند كه در مطالعه­ قدرت اهميت دارد و دوم اين كه نگاهي تاريخي-ديالكتيك ايجاد مي­ كند كه علاوه بر تحليل طبقاتي در تحليل روابط پدرسالاري كه بر موجوديت زنان سلطه يافته است نيز قابل استفاده است. تحليل ماركسيستي در واقع تنها براي تحليل روابط طبقاتي به كار نمي­آيد و امكان تحليل تمام روابط قدرت را مهيا مي­ كند (ايزنشتاين،۱۹۷۹

 

 

 


 

 

 

Massey

 

 

 

De Certeau

 

 

 

Secor

 

 

 

Escobar

 

 

 

Kwan

 

 

 

Graham Gibson